All content for رادیو جامعه (پادکست اجتماعی) is the property of IndependentPersian / ایندیپندنت فارسی and is served directly from their servers
with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
پرونده، پادکست هفتگی ایندیپندنت فارسی است که فراتر از اخبار روزانه نگاهی متفاوت به موضوعات مهم مربوط به ایران دارد
نیروی منظم «گارد جاویدان» نخستینبار در دوران داریوش بزرگ شکل گرفت و در همان زمان نیز مهمترین بخش ارتش شاهنشاهی ایران شناخته شد، چراکه سربازان آن نخبهترین افسران ارتش بودند. در میان گارد جاویدان، واحدی ویژه مامور پاسداری از پرچم شاهنشاهی بود که بعدها به «درفش کاویان» شهرت یافت. این پرچم، نشان وحدت و پایداری امپراتوری ایران بود و حفاظت از آن افتخاری بزرگ برای سرباز گارد جاویدان به شمار میآمد. جستوجو در منابع تاریخی نشان میدهد که بعد از ساسانیان نیز در مواردی معدود دستکم نام گارد جاویدان زنده شد، ازجمله نقل شده است که بابک خرمدین نیز همین نام را برای سپاهش برگزید.
پیشنهادی که از سوی نمایندگان موافق انقراض سلسله قاجار در مجلس ارائه شد، بر نارضایتی عمومی و خطراتی تأکید داشت که به سبب ناتوانی و بیکفایتی شاهان قاجار، کشور را تهدید میکرد. آنان یادآور شدند که «حفظ مصالح عالیهی مملکت مهمترین منظور و نخستین وظیفه مجلس شورای ملی است و باید هرچه زودتر به بحران موجود پایان داده شود». در متن رسمی پیشنهادی که به مجلس تقدیم شد، آمده بود: «پیشنهاد میکنیم مجلس شورای ملی انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعهی مملکتی به شخص آقا رضاخان پهلوی واگذار نماید.» بر پایه این طرح، تعیین تکلیف نهایی حکومت به نظر مجلس موسسان واگذار شد تا در آن، تغییرات لازم در قانون اساسی مورد بررسی قرار گیرد. آنچه در تاریخ ایران ماندگار شد این بود که پس از سخنرانی موافقان و مخالفان، تنها چهار نفر از نمایندگان با این طرح مخالفت کردند و اکثریت مجلس؛ یعنی 80 نماینده به انقراض سلسله قاجار و سپردن زمام امور به رضاخان رای مثبت دادند.
«در ماه اَرَخسمنو روز سوم، کوروش به بابِل اندر آمد. شاخههای سبز در برابر گسترده شد.» این جملات از کتیبه «رویدادنامه نبونید» است که ورود تاریخی کوروش به بابِل را ثبت کرده است. مورخان روز سوم ارخسمنو را برابر با ۷ آبان میدانند و اگرچه این مناسبت هنوز در تقویم رسمی جمهوری اسلامی به ثبت نرسیده، نهتنها در ایران که در گوشهوکنار دنیا به نام روز کوروش شناخته میشود. فرمان مشهور کوروش برای آزادسازی یهودیان که پس از فتح بابِل صادر شد، این پادشاه بزرگ ایران را به نماد حقوق بشر در جهان تبدیل کرد.
این روایتی کوتاه از زندگی و میراث ناصر تقوایی است؛ فیلمسازی که نامش برای همیشه با سریال طنز «داییجان ناپلئون» گره خورده است. تقوایی در ۸۴سالگی درگذشت، اما تاثیرش بر سینمای ایران و بر ذائقه طنزِ تصویری ما ماندگار است. او فرزند آبادان بود؛ جایی که گرمای جنوب، بوی نفت، و نفسِ دریا در کارهایش حضور دائم دارند. پیش از آنکه برسیم به «داییجان»، لازم است چند دقیقه بر مسیر دقیق و مستندِ او تا میانه دههی پنجاه مکث کنیم؛ مسیرِ فیلمسازی که از مستند آغاز شد و با یک اقتباس ادبی بینقص در تلویزیون ملی ایران، به اوج رسید. تقوایی از دل مستندسازی بیرون آمد. در میانهی دههی چهل، برای تلویزیون ملی ایران چند فیلم کوتاه ساخت که حالوهوای زندگی مردم، شهر و آیینها را ثبت میکرد: «تاکسیمتر» در سال ۱۳۴۶ درباره تاکسیهای تهران و دردسرهای نصب این دستگاههای جدید بود؛ یک مشاهدهی ساده اما دقیق از برخورد سنت با نظم مدرن.
داستان را میتوان از پشت شیشههای یک ساختمان اداری در قلب لندن آغاز کرد؛ ملکی قدیمی در نزدیکی پارلمان بریتانیا که در دهه ۱۳۵۰، زمانی که صنعت نفت ایران در حال جهانیشدن بود، خریداری شد تا نشانی از حضور و اعتبار ایران در اروپا باشد. امروز همان ساختمان به ارزش صد میلیون پوند، زیر چتر احکام قضایی قرار گرفته تا بخشی از غرامتی را جبران کند که ایران در پروندهای به نام کرسنت بدهکار شده است. این تصویر، ساده و شاید بیرحم، خلاصهای روشن از مسیری است که یک قرارداد تجاری امضا شده در سال ۱۳۸۰ طی کرده تا به حراج بخشی از داراییهای ملت ایران در دوران پادشاهی پهلوی در خارج بینجامد.
تصمیم حکومت افغانستان در دهه ۱۳۴۰ برای جایگزینی واژه «دری» به جای «فارسی» بهعنوان زبان رسمی این کشور اقدامی سیاسی برای بازتعریف مرزهای هویتی و فرهنگی و بهنوعی ایجاد تمایز نمادین از حوزه تمدنی ایران بزرگ بود. در واقع محمدظاهرشاه، پادشاه وقت افغانستان، بر آن بود که با این کار میان دو زبان غالب در این کشور یعنی پشتو و فارسی، موازنه برقرار و حساسیتهای قومی را کنترل کند. این در حالی است که استفاده رسمی از واژه دری، به منزله جایگزینی برای «زبان فارسی»، مفهومی متفاوت با «فارسی دری» رایج در ادبیات کلاسیک حوزه تمدنی ایران بزرگ را تداعی میکند.
فروردین ۱۳۲۴ خورشیدی. دنیا از جنگی ویرانگر بیرون آمده. شهرها ویران، میلیونها کشته، و ملتها بر سر یک دوراهی: آیا بشر برای سومین بار به سمت جنگ جهانی میرود… یا متحد میشود و نظمی نوین میسازد؟ در فروردین ۱۳۲۴ در سانفرانسیسکو، نمایندگان پنجاه کشور گرد هم آمدهاند. میان آنها، هیأتی از کشوری که هنوز تحت اشغال نیروهای خارجی است: ایران. پادشاهی جوان به تازگی بر تخت نشسته: محمدرضا شاه پهلوی. پدرش، رضاشاه، به رغم اعلام بیطرفی در جنگ جهانی دوم، پس از اشغال ایران به دست متفقین در شهریور ۱۳۲۰ پادشاهی را به فرزندش سپرد. حالا این شاه جوان، تاج و تخت کشوری را به ارث برده که جنوب و شمال آن در اشغال ارتش بریتانیا و شوروی است.
حماس یا «حرکت مقاومت اسلامی» یکی از مهمترین بازیگران فلسطینی و همزمان یکی از بحثبرانگیزترین گروههای سیاسی-نظامی خاورمیانه است. این گروه در سال ۱۹۸۷ و در جریان انتفاضه اول فلسطین توسط شیخ احمد یاسین و جمعی از اعضای اخوانالمسلمین در غزه بنیانگذاری شد. در آن زمان، فضای فلسطین مملو از خشم و ناامیدی بود؛ گسترش شهرکهای اسرائیلی زمینهساز شورش گستردهای شد که به انتفاضه معروف شد. حماس بهسرعت خود را بهعنوان گروهی که میخواهد مقاومت مسلحانه و اسلامی را به راه اصلی مبارزه تبدیل کند، معرفی کرد. از همان آغاز، حماس دو شاخه اصلی داشت: شاخه سیاسی که بر فعالیتهای اجتماعی، مذهبی و تبلیغاتی تمرکز میکرد، و شاخه نظامی که به نام «گردانهای عزالدین قسام» شناخته شد. این شاخه از اوایل دهه نود عملیاتهای مسلحانه و بمبگذاریهای انتحاری را آغاز کرد. آمریکا در سال ۱۹۹۷ و بعد اتحادیه اروپا و بسیاری کشورهای غربی آن را در فهرست سازمانهای تروریستی قرار دادهاند.
سیامین روز از ماه مرداد در گاهشمار خیامی برابر با چهارم شهریور در گاهشمار زرتشتی به نام «جشن شهریورگان» شناخته میشود. ریشه جشن شهریورگان به ایران باستان میرسد و مضمون اصلی آن «شهریاری بر نفس» و دستیابی به «شهر آرمانی» است و ایرانیان باستان این روز را با آیینها و آدابی ویژه گرامی میداشتند. در گاهشمار زرتشتی، هم روز چهارم ماه و هم ششمین ماه سال به نام شهریور خوانده میشود؛ امشاسپندی که یکی از شش یار بزرگ اهورامزدا بود و در جایگاه دوم پس از بهمن قرار داشت. همانند دیگر امشاسپندان، او نیز دو بُعد مینوی و زمینی دارد: در عرصه معنوی، یادآور قدرت و فرمانروایی مطلق اهورامزدا است و در جهان مادی، نگاهبان فلزات، ابزار جنگ و سلاحها.
قوم هزاره، با چهرههایی که یادآور اقوام آسیای شرقیاند و با ریشههایی کهن در تاریخ و جغرافیای افغانستان، یکی از اقوامی است که سرگذشتی پرفراز و نشیب در این سرزمین داشته است؛ آنان فارسیزباناند، بیشترشان پیرو مذهب تشیعاند و خود را به پاسداری از سنتها متعهد میدانند و رد پایشان را از دشتهای سرد بامیان تا محلههای مهاجرنشین مشهد و تهران میتوان جستوجو کرد. تبار قوم هزاره ازجمله موضوعاتی است که همواره محل اختلاف نظر پژوهشگران بوده و نظریههای گوناگونی درباره آن ارائه شده است.
نوزدهم مردادماه ۱۳۱۹، اندکی پس از تاسیس نخستین فرستنده رادیویی در ایران، کودکی در تهران به دنیا آمد که سالها بعد از طریق همین رادیو به شهرت رسید و ترانههایش از «سلطان قلبها» گرفته تا «کی بهتر از تو» و دهها قطعه ماندگار دیگر در حافظه جمعی چندین نسل از فارسیزبانان نقش بست. عارف عارفکیا با صدایی بینظیر، سبک بیهمتا و ترانههایی سرشار از عشق و احساس، توانست سنت موسیقی ایرانی و جریان نوظهور موسیقی پاپ را به هم پیوند بزند. عارف از دوازدهسالگی آواز خواندن را آغاز کرد. در دوران نوجوانی، همراه با دو دوست دیگرش، عضو یک گروه کوچک موسیقی شد که اجرای برنامههای خیریه، بهویژه برای سازمان «حمایت اجتماعی از مادران و کودکان»، را برعهده داشتند.
نخستین گامها در مسیر تشکیل نظام پولی به دوره هخامنشیان بازمیگردد؛ زمانیکه داریوش بزرگ سکههای طلا به نام «دریک» را ضرب کرد و تصویر یک کماندار را بر آن نشاند. این سکهها نماد اقتدار اقتصادی یک امپراتوری بزرگ بودند و در سراسر قلمرو هخامنشیان گردش داشتند. اما این تنها آغاز راه بود. پس از آن نیز سکههای دیگری جایگزین نظام پولی ایران شدند، ازجمله «پشیز» در دوران ساسانی، سکهای از جنس مس یا برنز که امروزه بیشتر با معنای «بیارزش» در ذهنها قرین است. در سدههای بعد، با ورود مغولان به ایران، تحولی بزرگ در نظام پولی رخ داد: استفاده از اسکناس کاغذی با نام «چاو». این نخستین بار بود که از پول غیرفلزی استفاده میشد، گرچه عمرش کوتاه و با بیاعتمادی عمومی همراه بود. در ادامه، واحدهایی مانند «دینار»، که از امپراتوری روم شرقی میآمد، بهتدریج در ایران اسلامی نیز به کار گرفته شد و پایه محاسبات اقتصادی بسیاری از حکومتها شد.
هرچند خاستگاه بستنی مدرن و امروزی را باید در اروپا و آمریکا جستوجو کرد، بر اساس برخی منابع تاریخی، ردپای این خوراکی شیرین و خنک به ایران باستان میرسد؛ وقتی درباریان هخامنشی، شربتهایی از ترکیب یخ و عسل درست میکردند. بر اساس دادههای موجود در دایرهالمعارف بریتانیکا و کتاب «نخستینها»، نوشته رابین ویر، ایرانیان حدود ۵۵۰ سال پیش از میلاد، در دوره هخامنشیان، نوعی دسر یخزده به نام «شربت» یا «فالوده» تهیه کردند. این دسر از ترکیب برف کوهستان، گلاب، آبمیوه (عمدتا انگور) و گاهی رشتههای نشاسته درست میشد و در تابستانهای گرم، بهویژه در مناطق کوهستانی، صرف میشد.
شاهزادهرضا پهلوی، نهم آبانماه سال ۱۳۳۹ در خیابان مولوی در حالی چشم بهجهان گشود که طبق روایت شاهدان عینی و اسناد تاریخی از صفر تا صد امنیت بیمارستان و شهبانو فرح پهلوی و شاهزاده را پهلوانان جنوب شهر برعهده داشتند. بعدها این بیمارستان «زایشگاه فرح پهلوی» نام گرفت. شاهزادهرضا از نخستین سالهای کودکی، تخت آموزشهای ویژه قرار گرفت. معلمی فرانسوی با نام مادمازل ژوئل فوبه، مسئولیت آموزشهای روزانه و خاص شاهزاده را برعهده داشت و گروهی از آجودانها نیز نظم و انضباط دربار را در زندگی شخصی او پیاده میکردند. او در سیزدهمین سال زندگیاش، خلبانی را از بهطور مستقیم از محمدرضاشاه آموخت و در اسفندماه ۱۳۵۶، در حالیکه تنها ۱۶ سال داشت، نخستین پرواز انفرادیاش را با جنگنده اف-۵ در پایگاه شکاری دزفول انجام داد.
با جستجو در منابع تاریخی، درمییابیم که ریشه سفره عقد به ایران باستان و آیین زرتشتی بازمیگردد. نخستین مستندات تاریخی درباره پیشینه سفره عقد به روایات مربوط به اسکندر مقدونی بازمیگردد. بر اساس این روایات، اسکندر و همراهانش هنگام ازدواج با زنان ایرانی، مراسمی بر پایه سنت زرتشتی کنار سفرهای آیینی برگزار کردند. در این مراسم که در اسناد تاریخی به «عروسی دستهجمعی» شهرت دارد و خود اسکندر هم با دختر داریوش سوم ازدواج کرد، عروسی به سبک پارسی برگزار شد.
حجلهبستن از آیینهای نمادین و دیرپای فرهنگ ایرانی است که در دو موقعیت کاملا متفاوت—عروسی و عزا—برپا میشود، اما در هر دو حالتی از گذار و تغییر زندگی را نشان میدهد. در مراسم عروسی، حجله با پارچههای رنگین، آینه، گل و شمع تزیین میشود و نمادی از پاکی، باروری و آغاز زندگی مشترک است. این حجله معمولا در خانه نوعروس یا در معابر عمومی برای جشن و شادی ساخته میشود. در مقابل، نوع دیگر حجله در سوگ جوانان ناکام و در دستههای عزاداری بهویژه ایام محرم دیده میشود. به گفته علی بلوکباشی، مردمشناس، این حجلهها معمولا به شکل اتاقک استوانهای ستوندار بدون دیواره و با سقفی گنبدی یا تاجیشکل ساخته میشوند و با آینهکاری، کاغذهای رنگی، فانوس، شمعهای سیاه و سفید، پرچم و پرهای رنگی پرندگان تزیین میگردند. در این شکل، حجله نه نماد وصال، بلکه نشانه حسرت، ناتمامماندن زندگی و بزرگداشت یاد درگذشتهای است که مجال تجربه زندگی مشترک را نیافته است.
ایران در سال ۱۹۴۹، بهعنوان دومین کشور مسلمان پس از ترکیه، کشور اسرائیل را بهرسمیت شناخت. محمدرضاشاه پهلوی، رسمیت و تحکیم اسرائیل را فرصتی مطمئن برای تقویت موقعیت ایران در خاورمیانه میدانست و اسرائیل نیز برایش متحدی مطمئن در مسیر اهداف سیاست خارجی بود. منشه امیر، روزنامهنگار و مدیر بخش فارسی رادیو اسرائیل با اشاره به تهدیدهای همسایگان عرب و احتمال تلاش آنها برای تصرف خوزستان، ارزیابی میکند که احتمالا یکی از دلایل محمدرضاشاه برای نزدیک شدن به اسرائیل، ایجاد نوعی توازن قوا در منطقه بوده است.
گنجینه جواهرات ملی ایران یکی از ارزشمندترین و گرانبهاترین مجموعههای جواهرات در جهان بهشمار میرود. آثار موجود در این خزانه طی قرنها، از دوران نادرشاه افشار تا پایان دوره پهلوی، گردآوری شدهاند و از نظر هنری، تاریخی و ارزش مادی، جایگاهی منحصربهفرد دارند. در سال ۱۳۳۹، این گنجینه بهعنوان پشتوانه اسکناس به بانک مرکزی ایران واگذار شد و از آن زمان تاکنون تحت نظارت این نهاد نگهداری میشود. پیشینه گنجینه جواهرات ملی ایران به دوران رضاشاه پهلوی بازمیگردد. بر پایه اسناد تاریخی به دنبال صدور فرمان رضاشاه، گروهی متشکل از کارشناسان ایرانی و فرانسوی، فهرستی دقیق از جواهرات سلطنتی ایران تهیه کردند. سپس در آبان ۱۳۱۶ خورشیدی، پس از تصویب قانون ملی شدن جواهرات سلطنتی در مجلس شورای ملی، ۳۳ صندوق بزرگ شامل صدها کیلوگرم طلا و جواهر تاریخی، به همراه ۲۲ صندلی طلاکوب، از کاخ گلستان به خزانه بانک ملی ایران منتقل شد. موزه جواهرات در قالب ۳۷ گنجه یا ویترین دستهبندی شده است. پیشکلاه کیانی، کمربند زرین، بشقاب مرصع، الماس نورالعین، تخت طاووس، تاج شهبانو، تخت نادری، سپر نادری، کلاه عباس میرزا، تاج کیانی، جقه نادری، تاج پهلوی، الماس دریای نور، کره جواهرنشان و صندوق جواهرات برخی از جواهرات بینظیر و شاخص گنجینه جواهرات ملی ایراناند.
پنجاه سال پیش، در روز پنجشنبه ۸ خرداد ۱۳۵۴، شرکت هواپیمایی ملی ایران (هما) نقطه عطفی تاریخی را در کارنامه خود ثبت کرد و به لطف خرید هواپیماهای بویینگ ۷۴۷ اسپی، توانست طولانیترین خط هوایی بدون توقف جهان را راهاندازی کند؛ مسیری به طول ۹ هزار و ۸۶۷ کیلومتر از فرودگاه مهرآباد تهران تا فرودگاه جان اف کندی نیویورک که فقط با توقفی کوتاه در فرودگاه هیترو لندن، در مدت ۱۲ ساعت و ۱۵ دقیقه طی میشد. این دستاورد بزرگ نام هما را در دهه ۱۹۷۰ میلادی، در کنار برترین خطوط هواپیمایی بینالمللی قرار داد. پرواز افتتاحیه با حضور علیمحمد خادمی، مدیرعامل وقت هما، انجام شد و در مقصد نیز اردشیر زاهدی، آخرین سفیر ایران در آمریکا، از او استقبال کرد. بهای بلیت پرواز یکسره این مسیر ۱۰ هزار و ۱۰۰ تومان بود و برای دانشجویان و کارمندان دولت تخفیفهای ویژه در نظر گرفته میشد. به افتخار این دستاورد، تمبر یادبودی به ارزش ۱۰ ریال هم چاپ شد که تا شکوه نمادین و جایگاه بینالمللی هما در آن دوران، در تاریخ هم ثبت شود. پیشینه شرکت هواپیمایی ملی ایران، با نام اختصاری «هما» به پنجم اسفندماه ۱۳۴۰، بازمیگردد که دو شرکت هواپیمایی «ایرانیان ایرویز» و «پرشین ایرسرویس» ادغام شدند و در نتیجه شرکت هواپیمایی ملی ایران با نام بینالمللی «ایرانایر» و علامت اختصاری «هما» تاسیس شد. لوگو هما را ادوارد زُهرابیان با الهام از مجسمه شیردال در تخت جمشید، طراحی کرد. پروازهای هما از فروردین ۱۳۴۱ آغاز شدند و اداره این شرکت به تیمسار علیمحمد خادمی سپرده شد. با آغاز دهه ۱۳۵۰، عصر طلایی هما فرا رسید. ورود هواپیماهای مدرن و دوربرد هما را به یکی از پیشرفتهترین خطوط هوایی منطقه و حتی جهان تبدیل کرد.
میان تمامی شیوههای خوشنویسی، هیچ خطی همچون نستعلیق، با روح و زبان فارسی پیوند عمیق ندارد. این خط نهفقط ابزار نگارش، بلکه آینه ذوق، هنر و هویت فرهنگی ایرانیان است. نام «نستعلیق» از ترکیب دو واژه «نسخ» و «تعلیق» ساخته شده است و نشاندهنده پیوند و آمیختن دو سبک خوشنویسی پیشین است. نسخ به معنای خطی خوانا، مستقیم و ساده که برای کتابت قرآن، متون عربی و متون رسمی به کار میرفت و تعلیق که خطی ایرانیتر، روانتر و مایلتر بود و بیشتر در مکاتبات دیوانی و اداری ایران دوران ایلخانان و تیموریان استفاده میشد. خوشنویسان ایرانی بهویژه در سده هشتم هجری، برای رسیدن به خطی که هم زیبایی منحنیها و جریان سیال تعلیق را داشته باشد و هم نظم و خوانایی نسخ را حفظ کند، از ترکیب این دو شیوه، خطی تازه پدید آوردند و آن را «نسـتعلیق» نامیدند. برخلاف نسخ که در حجاز و شام پدید آمد، نستعلیق بهصورت کامل در ایران، بهویژه در آذربایجان و خراسان، شکل گرفت. خط نستعلیق را بسیاری از هنرشناسان و خوشنویسان، «ملکه خطوط فارسی» دانستهاند. این خط با ساختاری ویژه و زیباشناسی منحصربهفرد، بیش از هر خط دیگری با روح زبان فارسی همخوانی دارد. یکی از بارزترین ویژگیهای خط نستعلیق را «سیالیت و نرمی حرکتها» میدانند و که گویی نگارش حروف از جریانهای طبیعی چون نسیم یا آب الهام گرفتهاند و این روانی، حرکت چشم روی سطور را لطیف و بیزحمت میکند. در کنار این ویژگی، توازن و هماهنگی ساختاری از اصول بنیادین این خط به شمار میآید. به باور میرعماد حسنی که از بزرگترین استادان نستعلیقنویسی تاریخ ایران شناخته میشود: «خوشنویس باید چنان تعادل میان بالا و پایین، راست و چپ و اندازه حروف برقرار کند که سطر، دلنشین و چشمنواز شود.»