Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Business
Society & Culture
Health & Fitness
Sports
Technology
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Podjoint Logo
US
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts115/v4/be/df/78/bedf78ac-dda5-3ada-1334-dd8d16b0dbe4/mza_12796845551425016055.jpg/600x600bb.jpg
مجله‌ی داستانی بیدار
مجله‌ی بیدار
37 episodes
8 months ago
در بیدار به داستان کوتاه ایرانی می‌پردازیم با انتشار داستان، مقاله، نقد، ترجمه، و پادکست. باور داریم که داستان‌خوانی و داستان‌نویسی برای رشد فرهنگ، درک یکدیگر، و شناخت خویشتن سودمند است. این سخن ماست «ما بیداریم که ببینیم، بشناسیم، بنویسیم، و بشنویم.» bidarnameh.com
Show more...
Society & Culture
RSS
All content for مجله‌ی داستانی بیدار is the property of مجله‌ی بیدار and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
در بیدار به داستان کوتاه ایرانی می‌پردازیم با انتشار داستان، مقاله، نقد، ترجمه، و پادکست. باور داریم که داستان‌خوانی و داستان‌نویسی برای رشد فرهنگ، درک یکدیگر، و شناخت خویشتن سودمند است. این سخن ماست «ما بیداریم که ببینیم، بشناسیم، بنویسیم، و بشنویم.» bidarnameh.com
Show more...
Society & Culture
Episodes (20/37)
مجله‌ی داستانی بیدار
ماهی‌های قرمز و آبشار
بیش‌تر لبخند بزن, بیش‌تر! برق فلاش پر نور، چشمان سیاه سارا را برای لحظه‌ای کور کرد. پیراهن سفیدی پوشیده بود که مانند لباس عروس دنباله‌ی بلندی داشت با طرح نامنظمی از ماهی‌های سرخ و طلایی که به‌ او شکوه یک شاه‌بانوی شرقی می‌داد. با آن بدن متناسب و پاهای کشیده، باید پیرو دستور گروه طراحی و مدیریت مجله مد رفتار می‌کرد. باد بهاری در لباس پیچیده بود و
Show more...
1 year ago
3 minutes 48 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
آهو در نیویورک
اَلِکس وارد لابی ساختمان بورس وال ‌استریت نیویورک شد. صبح، مه‌آلود و خاکستری بود. سوز و سرما، مَنهَتن را فراگرفته بود. برفِ رویِ پالتو‌یش را تکاند و کفش‌هایش را با فرش جلویِ در، پاک کرد. صدای پا روی کفپوش سنگی انعکاس غریبی داشت. صدا در محوطه‌ی خالی پیچید و چندبار انعکاس پیدا کرد. نگهبانِ جلویِ در هم نبود. هر روز، میلتون با پالتوی بلند مشکی و دستکش
Show more...
3 years ago
14 minutes 4 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
تونل
مرد جوانی که آن بعد‌از‌ظهر یکشنبه سوار قطار همیشگی‌اش شد بیست و چهار ساله و چاق بود. چاق بود تا از خودش نگهداری کند، چرا که هر چیز نامعمولی می‌ترساندش. براستی، این بینش شفاف شاید تنها توانایی واقعی‌ای بود که داشت، و حتی همین هم برایش گران می‌آمد. هرچند چاقی‌اش در کل از تنش نگهداری می‌کرد، نیاز می‌دید تا هر گونه سوراخ در تنش را که از آن اثرهای وحشتناک درون می‌شدند پر کند. سیگار می‌کشید (اورموند برزیل ۱۰). عینک آفتابی روی عینک معمولش می‌گذاشت. حتی گوش‌هایش را با تکه‌هایی از پنبه پر می‌کرد. در بیست و چهارسالگی هنوز به پدر و مادرش وابسته بود، در نتیجه‌ی درس خواندن بی‌پایانش در دانشگاه. و تا دانشگاه دو ساعت از خانه راه بود با قطار.
Show more...
4 years ago
28 minutes 43 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
طوطی و آفتابگردان
به‌قفس پرنده نگاه کردم. ساک خرید را از یک شانه به‌شانه‌ی دیگر انداختم. پرنده‌ی داخل قفس، بدنی لاغر و بال‌های سبز داشت. قفس، در بیرون مغازه روی صندلی گذاشته شده بود. پرنده، طوطی‌وار تکرار می‌کرد: «بیا بریم، بیا بریم، بیا بریم!» با خودم فکر کردم: «کجا می‌خواهد‌ برود؟ با کی می‌خواهد برود؟ با من؟».
Show more...
4 years ago
2 minutes

مجله‌ی داستانی بیدار
نذری آقاجون
به پدربزرگ می‌گفتیم آقاجون. از ایام جوانی موهایش سفید بود و یک وری آن را شانه می‌زد تا با پارافین حالت بدهد. در همان سن و سال هم ته ریش و سبیلش سپید شد که با آن نگاه مهربانش به او حالت پدربزرگی دوست داشتنی می‌داد. آقا جون مرد معتقدی بود و همیشه نذری می‌داد. زرشک پلو با مرغ. معمول بود که برای غذای نذری خورشت قیمه بدهند. چون به راحتی می‌شد که آب آن
Show more...
4 years ago
12 minutes 18 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
رویای شبانه‌ی حافظ
شراب شیراز را در دو گیلاس بلورین ریخت. به سلامتی نوشیدیم. شب خنکی بود و زیر نور شمع پلک هایم سنگین شده بود. حس خوشی داشتم. حافظ گفت: «بگذار یک فال از دیوانم برایت بگیرم.» موجی لرزان از بدنم گذشت. حافظ همیشه بدون هیچ واسطه و مستقیم به دلم راه پیدا می‌کرد و رازهایم را فاش می‌‌کرد. نمی‌توانستم چیزی را از چشم‌های نافذ و نکته‌بین‌اش مخفی کنم. خود را
Show more...
4 years ago
3 minutes

مجله‌ی داستانی بیدار
در آینه‌ی او
عقربه‌ها، ساعت سه را نشان می‌دادند. آسمان به اوج تاریکی رسیده بود. مرد در حالی کلافه بود و طول اتاق را قدم می‌زد با عصبانیت رو به او کرد و گفت: تمومش کن. او اعتنایی نکرد وگفت: بازم می‌گم، نباید بهش بگی. مرد گفت: من تصمیم خودمو گرفتم. صبح همه چیو براش تعریف می‌کنم. او گفت: مگه دوسش نداری؟! مرد گفت: عاشقشم. تازه قدرشو می‌دونم. او گفت: خوب،
Show more...
5 years ago
2 minutes 39 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
نقد داستان «جرات یا حقیقت»
نقد داستان «جرات یا حقیقت» نوشته‌ی میلاد رضایی. علیرضا ایرانمهر. مجله‌ی داستانی بیدار. جشنواره‌ی داستانی فسون.
Show more...
6 years ago
13 minutes 50 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
آتش زیر خاکستر
داستان آتش زیر خاکستر نوشته مرضیه کوکبی. جمعیتی باور نکردنی دور مردی که قرار بود امروز به جرم قتل سرش بالای دار برود، گرد آمده بودند و مأمور اجرا با صدای بلند حکم قاضی را قرائت می‌کرد.
Show more...
6 years ago
5 minutes 18 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
آلزایمر
6 years ago
2 minutes 40 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
شکل‌شناسی همینگوی
رابطه‌ی عشق در شروع زندگی و شروع داستان. چیدمان انفجارهای در در نقاط کلیدی داستان. شیوه‌ی قرار گرفتن اتفاق، موقعیت و گسترش در داستان. کنار کسی که بهت خیانت میکنه چی میگی؟
Show more...
6 years ago
29 minutes 27 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
سایه
هوا ابریه و زمین بدجورشهوتی شده و قشنگ از تو چشماش معلومه که انتظار چند قطره بارونو میکشه. از تاکسی اومدم پایین و آروم قدم زدم تا جلوی در ارشاد. با امیر هماهنگ کرده بودیم باهم بیایم تئاتر، ولی خب باید میرفت باشگاه و گفت بزاریم فردا که منم بیام. «نه، من نمیتونم بخاطر امیر کارمو عقب بندازم، تازه من به سایه گفتم که امروز میام و اجراتو میبینم، همین کم بود اول کاری بزنم زیر حرفم.
Show more...
6 years ago
15 minutes 48 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
همیشه ماندگار
زنی رو تصور کن که سوار یه شاسی بلند داره به سمت جنگلی تاریک رانندگی می کنه زنی که همه چیزش رو از دست داده اما پر از هیجان و اشتیاق رو به رو شدن با کسی ست! داستان زندگی دوباره‌ی زنی در اعماق جنگل های تاریک اورگان و شهر فراموش شده‌ی همیشه ماندگار. اثر جودیت بی‌گلد
Show more...
6 years ago
21 minutes 47 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
انباشت بیهودگی
داستان انباشت بیهودگی، نوشته‌ی مریم پژمان. به خوانش پریسا صمیمی. جمیله ب در ساعت سه و بیست دقیقه نیمه شب پانزدهمین روز بهار بر اثر فشار سختی که ناشی از انباشت بیهودگی در قلبش بود ناگهان از خواب پرید.
Show more...
6 years ago
16 minutes 18 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
سنگ‌فرش‌ها
داستان کوتاه سنگ‌فرش‌ها نوشته‌ی میلاد کارگر. بچه که بود، زود به زود با پدر و مادرش به روستا می‌آمد. نزدیک روستا درست جایی که به راه خاکی می‌رسید، دستشان را ول می‌کرد، سنگی بزرگتر از مشتش را می‌برداشت.
Show more...
6 years ago
20 minutes 22 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
آقام و راز روایت
نقد داستان «آقام» نوشته‌ی امین جوکار. علیرضا ایرانمهر. مجله‌ی داستانی بیدار. جشنواره‌ی داستانی فسون.
Show more...
6 years ago
13 minutes 6 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
سکه‌ی زرد پنج تومانی
داستان کوتاه «سکه‌ی زرد پنج تومانی» نوشته‌ی زهره عواطفی حافظ. دقیقا هشت سالم بود. چند ماهی بود که به خانه جدیدمان آمده بودیم.
Show more...
6 years ago
7 minutes 6 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
حافظ و فردوسی کجا رفتند؟
حافظ و فردوسی کجا رفتند؟ چرا ما امروز نویسنده‌ی جهانی نداریم؟ واکاوی تاریخ ایران و سه نکته از ادبیات و ترافیک و بازی مارپله. مجله داستانی بیدار http://bidarnameh.com
Show more...
6 years ago
22 minutes 3 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
پیراهن‌های روی هم
پیراهن‌های روی هم - مرد بی زن و شب بی سیگار - داستانی از کتاب بریم خوش گذرونی نوشته‌ی: علیرضاایرانمهر
Show more...
6 years ago
8 minutes 11 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
سوختن و ساختن
داستان کوتاه سوختن و ساختن، نوشته‌ی مرضیه فخار. اینی که توی آیینه با چشمای سیاه گود رفته به من زل زده کیه؟ انگار اولین باره که میبینمش بعد از پنج سال
Show more...
6 years ago
5 minutes 12 seconds

مجله‌ی داستانی بیدار
در بیدار به داستان کوتاه ایرانی می‌پردازیم با انتشار داستان، مقاله، نقد، ترجمه، و پادکست. باور داریم که داستان‌خوانی و داستان‌نویسی برای رشد فرهنگ، درک یکدیگر، و شناخت خویشتن سودمند است. این سخن ماست «ما بیداریم که ببینیم، بشناسیم، بنویسیم، و بشنویم.» bidarnameh.com