یک داستان شصت ساله
🔻🔻🔻
محمدرضا پورجعفری متولد سال 1324، داستان «باشهها» را تنها وقتی 15 سال دارد مینویسد. نویسندهای گیلانی که هم شعر سروده و هم داستان نوشته، مقاله و ترجمه هم در پرونده کاریاش دارد. اما «باشهها» هنوز هم داستانی شنیدنی و خواندی است که در صداخونه میشنوید. او با کتاب «ساعت گرگ و میش» در سال 1379 برنده جایزه کتاب سال منتقدان و نویسندگان مطبوعات ایران شد.
در این دوران همهگیری ویروس کرونا بود که آزاده شریعت با این بیماری چشم بر دنیا بست. چهل سالگی برای مردن خیلی زود است. برای نویسندهای که میخواهد از این به بعد نویسنده باشد و بماند و راه در پیش دارد هم خیلی زود است. حتی از زود هم زودتر است. داستان «آرام» نوشته آزاده شریعت است. او در سال 1399 با داستان مرگ همراه شد. این داستان به یاد او و دیگر درگذشتگان این روزهای تلخ به شما تقدیم میشود.
داستان «آب دریاها» نوشته عباس معروفی است که در کتاب «دریاروندگان جزیره آبیتر» منتشر شده است. نشر ققنوس این مجموعه داستان کوتاه را چاپ کرده. قصه درباره یک خواننده لالهزار است که زندگیاش بعد از انقلاب چیز دیگری میشود. سرنوشتی غریب با داستانی عاشقانه و پیچبهپیچ.
عدنان غریفی مهاجرت کرد. سالها در ایران نبود اما مجموعه مرغ عشق را با انتشارات آهنگ دیگر منتشر کرد و داستانهای زندهای را به نمایش گذاشت که بوی جنوب میدهد. بوی خاصی از جنوب که مخصوص نویسندههای آن خطه است حتی اگر سالها از ایران دور بودهاند. بعد هم که مادر نخل را با نشرچشمه درآورد و چهار آپارتمان در تهرانپارس را هم با نشررسش منتشر کرد. داستان کوتاه کوسه یکی از داستانهای رنگدار غریفی از کتاب مرغ عشق است.
داستانهایی متفاوت در مجموعه داستان زن در پیادهرو راه میرود وجود دارد. داستانهایی نوشته قاسم کشکولی که همیشه سعی کرده در داستان دست به تجربه بزند. چه در داستان کوتاه و چه در رمانهایی که بعدها نوشت با عنوانهای ناهید و بازی و این سگ میخواهد رکسانا را بخورد که نشر بوتیمار منتشرش کرد. داستان افسانه بچههای زیتون از قاسم کشکولی نمونه موفقی از داستانهای تجربی است که قاعدههای خودش را دارد و راه خودش را میرود. خواندن داستانهای دیگر این مجموعه هم پیشنهاد خوبی است.
احمد محمود یکی از نویسندههایی است که مدام نوشتن و مدام نوشتن را بلد بود. قصههای کوتاه و رمانهای او شکلی از زندگی اجتماعی ایران را نشان میدهد. داستان خرکش لحن متفاوتی دارد و در این داستان از این لحن برای پرداخت شخصیت داستان استفاده کرده است. انگار میگوید هر آدمی لحن خودش را دارد و باید همان لحن را استفاده کرد. داستانی مونولوگ که شخصیت قصه، زندگیاش را تعریف میکند. انتخاب این داستان برای همان شیوه روایتگریاش است وگرنه محمود کم داستان خوب ندارد و هرکدامش را میشود خواند و باز هم خواند. پیش از مردنش هم رمان درخت انجیر معابد را منتشر کرد.
در دنیای مردانه داستان ایران چه کار میتواند بکند؟ همین که دست به قلم برده و نوشته یعنی راهی باز کرده برای بعدیها. سیمین دانشور رمان سووشون را مینویسد و همین رمان میشود یکی از رمانهای خواندنی ادبیات فارسی. رمانی با شروعی به یاد ماندنی. داستان سوترا اما روایت مردانهای دارد. برای همین میگویم کارش در میان مردها سخت است. اما بانوی داستان ایران با همین روایتهاست که در دل داستان ایران جا باز میکند و میشود یکی از نویسندههای اهل شیراز که گفتم خوب خوب خوب کم ندارد و او هم از همین دسته است.
هوشنگ گلشیری شاگردهای بسیاری را پرورش داد و هم تاثیر زیادی بر فضای ادبی ایران گذاشت. تنها ایرادی که این نویسنده داشت این بود که زود مرد. مثل بسیاری دیگر از نویسندگانی که زود مردند. هوشنگ گلشیری داستاننویسى پر از تکنیکهای داستانی که تاثیر و شگفتی ایجاد میکنند. گرگ یکی از داستانهای خوشساختی است که از گلشیری مانده است. مجموعه نیمه تاریک ماه که داستانهای کوتاه او را در خودش جا داده و نشر نیلوفر منتشر کرده میتواند ترسیم دقیقی از ذهن خلاق گلشیری به دست دهد یا پیچیدگیهای رواییای که او در رمان شازده احتجاب به کار برده است.
با صدای گرفته به مصاف صادق هدایت رفتم. درست عین همان مرغ حقی که خودش در داستان میگوید آنقدر حق میزند تا خون از گلویش میریزد. اما بالاخره داستاننویسی که تاثیر بسیار بر ادبیات فارسی گذاشته و همه نویسندهها در تاثیر او بودهاند جایش در صداخونه خالی بود. کسی که باید حداقل بوف کور را از او بخوانیم و سفارش کنیم به دیگران هم که بخوانند. داستان سه قطره خون صادق هدایت را بشنوید.
حسین آتشپرور از خطه خراسان است. نویسندهای که راه خودش را میرود و خیال خودش را وارد داستانش میکند. میگویم خیال چون داستان چیزی غیر از خیال آدمی نیست. او اما واقعیت جغرافیای خودش را هم میشناسد و خیال و واقعیت را در هم میکند و آدمهای خیالیاش را در این جغرافیا نمایش میدهد. رمان «خیابان بهار آبی بود» او را اگر بخوانید میبینید چقدر اقلیم در آن اهمیت دارد. یا مجموعه ماهی در باد که پر است از اتفاقات عجیب در جغرافیای خراسان. داستان «سند سوم» هم از همین «ماهی در باد» انتخاب شده است. داستانی که واقعیت و خیالش معلوم نیست اما جوری وانمود میکند که واقعی است.
امیرحسن چهلتن وقتی از تهران میگوید باید قشنگ نشست پای حرفش چون او در تهراننویسی تخصص دارد. همهجای داستانهایش بالاخره شخصیتی به نام تهران حضور دارد. حتی در نام داستانها و رمانهایی هم که می نویسد این شهر هست. دارالشفا هم در همین تهران میگذرد. شهری شلوغ، عجیب و فریبنده که همه را جذب خودش میکند. شهری که به قول چهلتن بیآسمان است اما انگار ستاره بخت خیلیها در آسمان این شهر طلوع میکند. شاید باید تهران از این دست نویسندهها زیاد داشته باشد که بعدها که بعدتر از ما میخواهند از تهران بدانند به این رمانها رجوع کنند و بخوانند. اما دریغ که اقلیم و شهر در داستانهای ما تنها در نام شهر خلاصه میشود و ردی از معماری و جاها و مکانها در این داستانها نیست. اما امیرحسن چهلتن از این نظر و از نظر خوب قصهگفتن نویسنده شاخصی است. این داستان از کتاب ساعت پنج برای مردن دیر است گزیده شده که انتشارات نگاه منتشر کرده است.
خواندن داستان از ابوتراب خسروی سخت است. او داستان خوب کم ندارد. داستانهایی که هریکشان دنیایی عجیب هستند. شاید باید داستان تفریق خاک یا داستان ویران یا مرثیه برای ژاله و قاتلش و... انتخاب میشد اما از میان همه خوبها قرعه با نام « یعقوب یعقوب» افتاد. خسروی همیشه در داستانهایش جهانی دیگر میسازد با کلمههایی عجیب که حیرت مخاطب را برمیانگیزد. گفتیم که شیراز داستاننویس خوب خوب خوب کم ندارد. یکیاش هم ابوتراب است. داستان «یعقوب یعقوب» در مجموعه داستان «دیوان سومنات» منتشر شده است.
در اینکه بیژن نجدی نویسنده عجیبی است شکی نیست. نویسندهای عجیب که با یک کتاب خودش را در ادبیات ایران تثبیت کرد.
یوزپلنگانی که با من دویدهاند در خودش داستان خوب زیاد دارد. یکی از داستانهای شاخصش هم «روز اسبریزی» است. او در این داستان نشان میدهد که میشود راوی را هرطور دلت میخواهد بچرخانی و گاهی اسب باشی و گاهی دانایکل و اصلا هم برایت مهم نباشد که کلاسیکها چه گفتهاند درباره داستان. یوزپلنگان و دو کتاب داستان دیگرش که یکی داستانهای ناتمام است و دیگری «دوباره از همان خیابانها» را نشر مرکز منتشر کرده است.
صادق چوبک با اینکه خودش را از ادبیات حذف کرد اما ادبیات نمیتواند او را نادیده بگیرد. اگر داستان کوتاه فارسی را بخواهیم بررسی کنیم چندین و چندتا از خوبها در میان آثار او پیدا میشود. داستان «یحیی» یکی از داستانهای خوب چوبک است. اگر دلیل انتخاب را بخواهید این است که پایانی سرخوش دارد و حال خوب کن است و برای آنهایی که داستانهایی با پایانی شاد دوست دارند گزینه مناسبی است. از صادق چوبک که همیشه از چرک و خون و پلشتیها مینویسد شنیدن چنین داستان مفرحی خالی از لطف نیست.
یعقوب یادعلی فضای متفاوتی در داستان «پشت در» تجربه میکند. تجربهای درباره شنیدن صداها و همین است که این صداها را دراماتیک میکند. یعنی عنصری که بهتنهایی میتواند جور تعلیق در داستان را بکشد. یادعلی بعد از سالها با کتاب «آداب دنیا» دوباره به سر زبانها افتاد و نشان داد نویسندهای همچنان تجربهگر و جسور است که میتواند مخاطب را با خودش همراه کند.
محمد کشاورز نویسندهای متفاوت از دیار فارس است و همین تفاوت را میتوانید در داستان «روز متفاوت» از او ببینید. این تفاوت را وقتی میفهمید که داستانهای او را در کنار همقطاران شیرازیاش میگذارید و مقایسه میکنید. شکل و شیوهای سرراست و مخصوص به خود. این داستان از کتاب «روباه شنی» انتخاب شده که نشرچشمه آن را در سال 1394 منتشر کرده است. کتاب «روباه شنی» کشاورز در سیوچهارمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، بهعنوان «کتاب سال ایران» برگزیده شد.
بعضی وقتها اتفاقات جور دیگری میافتند. نویسندهای که جان دارد با یک مهاجرت سالها از دسترس خارج میشود. قاضی ربیحاوی هم از آن نویسندههای پر جانی است كه مهاجرت صدای او را از ما دور کرد. یکی از داستانهای خوب او همین داستان «حفره» است و جزو داستانهایی است که درباره جنگ نوشته شده است. شکلی بدیع از نوع روایت در اوایل دهه 60 که او در ایران مینوشت اما ترجیح داد به لندن برود و رفت و خواندن داستانهایش برای نسل ما به تعویق افتاد.
اصغر عبداللهی در 7 دی 1399 در 65 سالگی چشم بر دنیا بست. او فیلمنامهنویس بود و داستان هم مینوشت. فیلم هم ساخت. یکی از کتابهای تازه او با نام «قصهها از کجا میآیند» نشر اطراف، شرح چطور فیلمنامهنویس شدن است. او تجربیاتش را در این کتاب نوشته است. مجموعه داستان «هاملت در نمنم باران» نیز در سال 99 از او در نشر چشمه منتشر شد.
بهرام صادقی ذهنی دارد فقط و فقط شبیه خودش. او ساختار داستان را تنها از دریچه ذهنی خودش میبیند و میشناسد. همین است که داستاهایش منحصر است به خودش. شکلی شبیه شکلهای معمول و مرسوم نیست. اگر دلش بخواهد هرکاری در داستان انجام میدهد و به خواننده میگوید همین منطقی که من ایجاد کردهام منطق درست است. تو مجبوری آن را بپذیری. مگر میشود با دو کتاب یکی رمانگونه و دیگری چند داستان کوتاه اینهمه در ادبیات ایران تاثیر گذاشت. او نمونه یکی از شگفتیهای ادبیات داستانی است که حیف بود. «ملکوت» و «سنگر و قمقمههای خالی»اش هنوز خواندن دارند.
بعضی نویسندهها انگار قرار به مرگ دارند. یکی از آنها همین #اصغر_الهی بود. نویسندهای که مجموعه داستانهای پیش از انقلابش داستانهایی است که پیشنهادهایی برای ادبیات فارسی دارد. «بازی» و «قصههای پاییزی» دو تا از بهترینهای اوست. داستان «زیر چادر خالخالی آسمان» هم یکی از داستانهایی که سبک خودش را دارد و هنوز پس از سالها جذابیتش را حفظ کرده است. روشی که بعدها نویسندههای دیگر آن را تجربه کردند. او بعد از انقلاب تا مدتها پیدایش نبود و بعد که شروع به چاپ کتابهایش کرد مرگ امانش نداد.
https://www.instagram.com/Sedakhone
-
-
https://t.me/Sedakhone