بخت و اقبالِ تداوم، بیش از آنکه نتیجهی شانس باشد، به عواملی چون کنجکاوی، نوآوری و در واقع، اندیشه وابسته است. اما واحد و معیار کارکردِ درستِ تصمیمها چیست؟ چرا با وجود نو بودنِ تفکری، در عمل نتیجهبخش نیست؟
چرا در بازار ایران، علی رغم جذابیتِ محصول یا خدمات، عدهای با شکست روبهرو میشوند و چرا ایدههایی که خاص به نظر نمیرسند، نتایجِ رضایتبخشی به همراه دارند؟
«هزینهْ تراشی» و «هزینه فرصت» یعنی چه؟ آیا به نمایش گذاشتنِ خود، نیازمند ارزیابی و سنجش است، یا مراد از بودن، صرفاً حضور در ویترینهای دِمُده است؟
سالهای نهچندان دور، راستههای مختلفِ فروشندگانِ بازارهای محصولات، همچون پادشاهانِ یکهتاز، در حالی سرقفلیها را باز میکردند که مشتریانِ مختلف، یک لنگه پا منتظر بودند.
اما امروز، همان راستهها شبیه مغزهای توخالی خلوت شدهاند و فروشندگانِ پیر و جوانِ کهنْ مغز، بهجای مواجهه با صفِ مشتریان، مشغولِ تعقیبِ مگسی هستند که چُرتهای آسودهشان را به خطر انداخته است.
تفاوتی نمیکند شما بنیانگذارِ کسب وکاری جدید یا ورشکسته حالی باشید. اگر برای شما، چه از منظر مالی و چه از منظر قدرتْ طلبی، کسب و کار مهم است، پیشنهاد میشود این اپیزود را گوش کنید.
اگر نه، شبیه شبهصنعتِ درمانده ایران، باید یا مگس بکشید یا همچون هویتِ دولتیِ «اُمالفساد»، دائماً نشخوارِ ادعاها و اراجیفِ مفلوکی را تکرار کنید که مدیرانِ پیش و پس از شما نیز بر همان ریسمانِ پوسیده آویزان بوده و خواهند بود.
اگر در چرخهی «اُمالفساد» ذینفع نیستید، بهتر است بندِ نافِ اقتصاد را هرگز از کسب و کارتان جدا نکنید. این مؤسسه همراهِ خوبی برای شما خواهد بود:
مؤسسهی CB Insights، فارغ از نوع، مدلِ کسب و کار و اندازهی آن، به شما کمک میکند چگونه کسب و کاری را راهاندازی کرده و از آن همچون فرزندتان مراقبت کنید تا فرصتِ رشد داشته باشد.
همچنین به شما کمک میکند اگر هنوز کسب و کاری را شروع نکردهاید، دامهای ذهنی و عملیِ پیش رو را بهتر بشناسید.
اوایل شب آخرین روز تابستان۱۴۰۳، معدن زغال سنگ طبس(معدن پرواده) دچار فاجعه ای شد که ۵۲جنازه، نوزادان و فرزندان یتیم، خانواده های ماتمزده و خانه های غمکده برای تاریخ، به ارث گذاشت. این اپیزود از فصل آدولر پادکست هردمبیل، از دل تاریخ وحشی طبیعت، به این فاجعه نگریسته. طبیعتی که هنوز مشخص نیست انسان زغال سنگ را برده کرد، زغال سنگ انسان را و یا هر دو، به سهم خود، خوراک طبیعت را تامین می کردند. هر دو با سوختن.
“بعد، جسد روی جسد و جنازه بر جنازه، بی ادعا مرگ را پذیرفتند. عزا، معرکه ای بر پا کرد و ناگهان بانگی آهسته گفت:« چه فرقی می کند آینده اینجا گلستان باشد یا مامن زغال؟ اینجا، تا به ابد، بوی جنازه های سوخته و عطر پوست های جزغاله شده جولان می دهد. البته نگران نباش. به زودی، همه فراموش خواهند کرد که در این معدن، روزی تن مردها و روان زنهایی بی پناه، زنده زنده سوختند. مردانی که سهم شان، قبر هم نشد. قبری که بازماندگان بدانند بر بالای چه گریه کنند.»
زوزه گرگ ها، شب را به روز رساند و چند ساعت بعد، خورشید شیفت روزش را از شب تحویل گرفت.”
حامی این ایپزود، “شهر کاغذی” شیراز.
“شهر کاغذی” شیراز درست شبیه شهری هست که شما با هر سن و سلیقه ای می تونید به اون پناه ببرید. همون جایی که به شما کمک میکنه تا از جهان زمخت، فاصله بگیرید. از سالن مطالعه گرفته تا رویدادهای مختلف، از کتابفروشی تا کتاب خوانی، از نوشیدنی تا غذا. جایی که میتونید هدیه های خوبی برای خودتون و عزیزانتون پیدا کنید، می تونه محل قرارهاتون باشه و البته، منطقه ای امن برای لحظاتی خلوت کردن با خودتون.
موسیقی ها:
حسن گلنراقی - مرا ببوس
Antonio Vivaldi – Winter
محمدرضا علیقلی - خاک سرخ
علیرضا عصار - مرد میخواهد
David Wahler - Noctorno
بخش آخر اپیزود مهران، ادامه روایت زندگی معدن محوره، زندگی همه آدمها، پر از عدم قطعیت ها و اتفاقاتیه که اگر جغرافیا و تاریخ به داد آدم نرسن، مسیر زندگی شخص و اطرافیان به گونه ای دچار تغییر می شه که گاهی آدم رو حیرت زده می کنه. شاید اصطلاح “اثر پروانه ای”، در جایی نزدیکتر از بیرون، در اندرون ما اتفاق میفته.
زندگی معدنکاران هم، شبیه زندگی تمام مردمانه. معدنکاران هم، گاهی مرثیه خوانی می کنن و گاهی هم با صداهایی از ته دل، می خندن.
بقا، هرگز، در هیچ زمانی برای هیچ آدمی راحت نبوده و نیست.
صدای ابتدایی: امیرحسین شفیعی
موسیقی: آلبوم موسیقی دست های آلوده به آهنگسازی بابت بیات و با صدای نیما مسیحا
«ولی خب، گاهی وقتا چاره ای نیست.»
در ادبیات معدنی، واژه ای به نام “مجتمع” هست.
درواقع مجتمع های معدنی، تعریف عملیاتی اقتصاد هستن. مجتمع هایی که دارای واحدهای مختلف معدنی از اکتشاف تا تولید محصولن. “مجتمع معدنی” به شکل امروزی، زاییده انقلاب صنعتی بود. متمرکز کردن واحدهای مختلف و ارتباط این واحدها، برای تولید بیشتر و بهتر. این ارتباط نه تنها بین تجهیزات، بلکه میان انسان با وسایل هم شکل دیگه ای به خود گرفت. حالا، انسان فهمیده بود برای بهینه بودن، باید تمام چرخه به سمت بهینه شدن حرکت کنه. پس، انسان که بخشی از این چرخه هست، باید زندگی بهتری نسبت به برده های ادوار گذشته داشته باشه.
مجتمع های معدنی با فرگشت اقتصاد، تغییر می کنن و ممکنه مجتمعی که در دهه های گذشته مجتمع معدنی محسوب می شده، امروزه در حد خُرده کارگاه های جزیره ای تنزل پیدا کرده باشه هر چند از قضا همچنان عنوان “مجتمع” را با خود یدک بکشه.(با حلواحلوا گفتن، دهان شیرین نمیشه)
همواره، با تغییرات عملی اقتصاد، معدن نیز که زیر چتر اقتصاد سایه گرفته، دچار تغییرات مختلفی می شه. تقریبا می شه گفت مجتمع، در عمل تلاش برای تعریف عملی عبارت “از تولید تا محصول” بود، تعریفی که از دل اقتصاد و انقلاب صنعتی زاده شد.
ضمنا ممنون از متین فروزمند بابت همراهی های همیشگی.
موسیقی:
آلبوم موسیقی دستهای آلوده به آهنگسازی بابک بیات و با صدای نیما مسیحا
پادکست “هردمبیل”، نتیجه شکست کسانی است که سال ها قبل در اولین روزهای دانشجویی سودای انتشار مجله ای دو زبانه را داشتن. مجله ای که با شکستی مطلق مواجه شد و بعد، هر کسی به زندگی ادامه داد، اما خاطرات اون شکست و انفجارهای درونی، هرگز نه فراموش شد و نه فراموش خواهد شد. در فاصله شکست مجله دو زبانه تا پادکست هردمبیل، چند نفر از اون جوانان جهان را ترک کردن و زندگی مردمان زنده هم “هردمبیل”تر شده.
تمام تلاش این پادکست نظاره کردن به جهان از دریچه ای زهوار در رفته است.
اولین اپیزود این پادکست، با یک خانم معدن خوانده معدنکار منتشر می شه. و درباره این اپیزود فقط می تونم بگم شاید امروز، در کشاکش سیطره غبارهای لاابالی، آسمان بی ستاره تر از همیشه شده باشه اما هنوز هم ستاره هایی سوسو می زنن. ستاره هایی که با تمام وجود به سمت فروپاشی پیش می رن و تمام نوری که از اونها به چشم می رسه، آثاری از فروپاشیدنه. هر چند از دریچه های بیرونی، پیشروی به سمت نابودی، موفقیت های مزین به شادمانی است اما، برای کسی که در حال زیستن لحظات پیوسته زندگی خودشه، قهرمان بودن یا شرور بودن مسئله نیست، موضوع تنها به سلامت گذشتن از میان سنگلاخ های زندگیه.
قهرمانان مرده اند و دیگر در جهان زنده ها، حوصله قهرمان یابی نیست.
شاید یکی از اون بارقه های گذشته از غبارهای لاابالی نورانی، اسپانسر این اپیزوده. یعنی «لیوافارما». لیوا که با تولید و توزیع محصولات بهداشت زنان سعی می کنه همراه خانم ها باشه، در تلاشه تا به خانم ها کمک کنه علاوه بر دوستی با بدن خودشون، از تمام توانمندی هاشون برای حضور فعال در جامعه استفاده کنن. شاید حمایت لیوافارما از پادکستی با موضوع معدن، که به خودی خود وجوه پنهان ناشناخته فراوانی داره، دریچه ای برای نگریستن به زنانی باشه که دهه های زیادیه در حوزه معدن و زنجیره های مرتبط با اون، به گمنام ترین حالت ممکن کار می کنن. خانم هایی که امروزه مشغول فعالیت در حوزه های معدن و زنجیره های مرتبط اون هستن، یه جورایی وارثان زنانی شدن که از دیرباز، نیروهای کار معادن بودن و حالا زیر خروارها خاک آرام گرفتن. شاید لیوافارما، نوری باشه که از دریچه ای تاریک، به تمام خانم های این عرصه تابیده می شه.
سایت لیوافارما: https://levvapharma.com
اینستاگرام لیوافارما: levva.pharma
صدای میانی:
بیتا باغستانی
موسیقی ها:
Sleep Party People - I'm Not Human at All
گروه پالت - اینجا شهر من نیست
Colter Wall - Motorcycle
شهلا سرشار - مردسالار
گوگوش - همسفر
Life School Red Oak Music - The Life School
علیرضا عصار - نکته دان عشق
Sarah Blasko - All I Want
میلاد باقری - جائر
BMgroup - BM Ye Le
IK Fon - Rüya instrumental track
غلامحسین بنان - گریه کن(تنظیم شایان گرجی)
گروه چارتار - دریچه
کیوسک - بی تربیت
گروه بمرانی - احتمالا قهرمانی در کار نیست
Giorgio Gaber - Conformista
رضا یزدانی - بدون تو هیچم
حسین علیزاده و ژیوان گاسپاریان - ماما
گروه بمرانی - دودو اسکاچی
دیالوگ ها:
فیلم سینمایی تقاطع به کارگردانی ابوالحسن داوودی
فیلم سینمایی سربازهای جمعه به کارگردانی مسعود کیمیایی
فیلم سینمایی هامون به کارگردانی داریوش مهرجویی
انیمیشن مهاجرت نسخه دوبله شده توسط سورن