Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
Sports
History
TV & Film
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts221/v4/4d/d7/ee/4dd7eef4-80ea-35ec-d609-8398c34a6329/mza_17865893623331549713.jpg/600x600bb.jpg
رادیو آغوش
Radioaghosh
37 episodes
1 month ago
رادیو آغوش عاشقانه ای از جنس خاص به دنبال پخش حرفه ای ترین کار های صوتی عاشقانه
Show more...
Performing Arts
Arts,
Fiction,
Drama
RSS
All content for رادیو آغوش is the property of Radioaghosh and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
رادیو آغوش عاشقانه ای از جنس خاص به دنبال پخش حرفه ای ترین کار های صوتی عاشقانه
Show more...
Performing Arts
Arts,
Fiction,
Drama
Episodes (20/37)
رادیو آغوش
کتاب صوتی جستارهایی در باب عشق اپیزود نهم: زیبایی

کتاب صوتی جستارهایی در باب عشق اپیزود نهم: زیبایی

نویسنده:آلن دوباتن

Show more...
2 months ago
9 minutes 13 seconds

رادیو آغوش
کتاب صوتی جستارهایی در باب عشق اپیزود هشتم: عشق و لیبرالیسم

کتاب صوتی جستارهایی در باب عشق اپیزود هشتم: عشق و لیبرالیسم

نویسنده آلن دوباتن

Show more...
2 months ago
14 minutes 36 seconds

رادیو آغوش
کتاب صوتی جستارهایی در باب عشق اپیزود هفتم: نکته های اشتباه

کتاب صوتی جستارهایی در باب عشق اپیزود هفتم: نکته های اشتباه

نویسنده آلن دوباتن

Show more...
3 months ago
17 minutes 29 seconds

رادیو آغوش
کتاب صوتی جستارهایی در باب عشق اپیزود ششم: مارکسیسم


کتاب صوتی جستارهایی در باب عشق اپیزود ششم: مارکسیسم

نویسنده آلن دوباتن

Show more...
7 months ago
16 minutes 45 seconds

رادیو آغوش
کتاب صوتی جستارهایی در باب عشق اپیزود پنجم: ذهن و جسم

کتاب صوتی جستارهایی در باب عشق اپیزود پنجم: ذهن و جسم

Show more...
7 months ago
2 minutes 2 seconds

رادیو آغوش
کتاب صوتی جستار هایی درباب عشق اپیزودم چهارم: اصالت:

کتاب صوتی جستار هایی درباب عشق فصل چهارم: اصالت

نویسنده آلن دوباتن

Show more...
9 months ago
17 minutes 37 seconds

رادیو آغوش
کتاب صوتی جستار هایی درباب عشق اپیزودم سوم:مفهوم نهفته اغواگری

فصل سوم : مفهوم نهفته اغواگری

Show more...
1 year ago
14 minutes 9 seconds

رادیو آغوش
کتاب جستارهایی درباب عشق اپیزود دوم

فصل دوم: آرمان‌گرایی عاشقانه

Show more...
1 year ago
10 minutes 1 second

رادیو آغوش
کتاب جستارهایی در باب عشق اپیزود اول

با درخواست شما کتاب جستار هایی در باب عشق اثر آلن دوباتن انتخاب شد

فصل اول: تقدیرگرایی عاشقانه

Show more...
1 year ago
18 minutes 40 seconds

رادیو آغوش
اپیزود بیست و نهم: ساحل غم

ذبیح گفت این کیه میخونه؟ گفتم فرخزاد گفت فروغ؟ گفتم فریدون برادرش گفت قشنگ میخونه چته غمبرک زدی؟ گفتم خستمه ،ذبیح یه مرگاییم هس که اسمشو بلد نیستم گفت اوه یعنی بریم کوه؟ گفتم بریم 

دم پلنگچال نشستیم و به گربه ها و سگها نگاه کردیم. ذبیح گفت :کلاغها نیستن .امروز گفتم .سرده گفت یعنی کلاغ هم سردش میشه؟ گفتم فرخزاد رو مهموناش کشتن ،ذبیح سیتا چاقو زدن تو قفسه سینهش اصلا جا میشه سیتا زخم تو سینه آدم؟ گفت ها بیشترم جا میشه انسان گنجایش زخمش بالاس. همین خود تو نمونه ش

رسیدیم خونه و تو تاریکی نشستیم گفت تو یه چی دیگهت هم .هس گفتم تا حالا کف دستت دلتنگ صورت کسی بوده؟ که صورتشو بذاره کف دستت و خوابش ببره؟ تا حالا وسط خیابون یاد یکی افتادی بری بشینی رو سکوی یه خونه و یه زن پیری رد بشه بهت بگه دل بستی پیرمرد؟ آخ آخ ذبیح گفت یکی رو میخواستم نشد بگم تو عروسیش از هفت غروب رقصیدم تا سه صبح میدونی چرا؟ گفتم که خسته شی بتونی بخوابی؟ گفت نه که نفهمه. اگه یکی رو بخوای غمش رو نمیخوای حالیته؟

موقع خداحافظی گفت اگه مث آدم به بهشت جهنم اعتقاد داشتی الان میتونستی فکر کنی فریدون و فروغ با هم تو بهشتن با بابات و شاهد و عطیه و علی و نیما و کژال و ساسان و بقیه کس وکار .مردهت گفتم ،ذبیح امید واهی بدتره از .ناامیدی گفت خرابی به ننه ت بگو برامون دعا کنه

رفت من هم نشستم واسه بچههای بینام بلوچ گریه کردم. سعی کردم واسه غمام اسم بذارم اسم غم گذشتن از تو رو گذاشتم این مرد قبر خودش شد حالا فریدون داره میخونه من تنها میمانم روی ساحل.

من ساحل ندارم کف خونه دراز کشیدم و منتظرم آب از سرم رد

بشه.

مامان واسه ذبيح دعا كن من كارم از شفا گذشت #حمیدسلیمی 

به یاد فریدون فرخزاد

+

Show more...
1 year ago
3 minutes 36 seconds

رادیو آغوش
اپيزود بیست و هفتم : خودکشی
قلب من مثل همه آدما تو کل عمرش ۲/۵ میلیارد بار میتپه ! و تو، صاحب این اثر دراماتیک خدایی ! آخرین خاطرمون ایستگاه مترو قیطریه بود ساعت نوزده و نوزده دقیقه (۱۹/۱۹ دقیقه)؛ همه چی فرق داشت طرز حرف زدنت، نگاه کردنت، راه رفتنت، دیوونه بازی هات که آدم رو تا فضا راهنمایی می‌کرد ! حتی اون خنده هات می‌گفت این تلخ ترین یادگاریه ! چرا آدما وقتی میخان برن، درباره ترسناک ترین چیزا حرف میزنن؟ دقیقاً مثل خودت که همش می‌گفتی؛ ببین منو.. اگه من نشدم خودتو نبازی ! اگه ترکت کردم زخمی کردمت محکم بمونی باشه ؟ هر دم که از این حرفا می‌زدی، این شبارو حس می‌کردم و تنها جمله و کلمه‌ای که میتونست منو آروم کنه این بود که بهت بگم کافیه ادامه نده ! اِنقدری رفته بودی تو جون و پوست و رگ و استخون من ! که فکر می‌کردم من، یعنی تُ ! بعد نداشتنت ! هر وقت یه دفعه ای بدون هیچ دلیلی خندم می‌گرفت؛ خیلی ها ازم میپرسیدن واسه چی می‌خندی ؟! می‌گفتم آخه خیلی قشنگه وقتی حس کنی که نبضت فقط صدای یه نفرو میده ! می‌دونی ؟! پاک کردن تُ کار من نیست ازم نخا ! من اگه تورو از یاد ببرم یه جورایی خودکُشی کردم ! درسته ! تُ بازیگر خوبی بودی؛ پرامو کندیُ با خیال راحت غصه هامو نشستیُ دیدی ! قلبمُ خشک خشک کردیُ روحم رو از وسط بُریدی ! تا وقتی که سرنوشت من نبودی یه آدمِ خیلی خیلی خوب نه، ولی خوب که بودم ؟! نمی‌دونستم واقعاً عشق چیه که با وجود تو عشق رو هم فهمیدم ! من یه خسته ی بهونه گیرم که تو میفهمی اونو ! دوست داشتن تو مثل این خبر میمونه که قلبم به سیستم عصبیم اشاره کنه که اعلام کنن، تُ شدی جریان زندگی این آدم ! #الیاس_سارانی #رادیو_آغوش نویسنده: الیاس سارانی گوینده:محمدرضا حنیفی میکس:محمدرضاحنیفی کاور: الیاس سارانی عکاس: (نامشخص) در صورتی عکس به متعلق هست اعلام کرده و نام شما درج خواهد شد محمدرضا شجریان همایون شجریان دلم از نرگس بیمار تو بیمار تر است تو کافر دل نمیبندی
Show more...
3 years ago
3 minutes 5 seconds

رادیو آغوش
درونگرا
در این اپیزود جدید رادیو آغوش قصد داریم درباره موضوع درونگرایی حرف بزنیم پس باما همراه باشید
Show more...
3 years ago
5 minutes 54 seconds

رادیو آغوش
رادیو آغوش اپیزود بیست پنجم: ز مژگان سیاه تو
کسی میتونه دلتنگی رو لمس کنه که تو تصرف واژه ها دلتنگی براش یه درد عجیبی باشه..! یه درد کهنه، که وجودشو تسخیر کرده.. دنیا شده پُر از سایه هایی که روح آدما رو زنده زنده میکُشن..! شده پر از نقاب هایی که یه روزی با برداشتنشون همه چیز تغییر میکنهُ، این وسط ما ضربه می‌خوریم.! من خیلی دلم تنگه، خیلی یه دنیای عجیبی توی وجودم شکل گرفته.. لبخندِ منو همه میبینن ولی خنده هامو نه..! پشت این بی زبونی، سکوت، صدای آروم، نفسای تند، چشمای گرد و سیاه، حرف هایی نشسته که در حال پاک شدنه..! (مکث هشت ثانیه با نفس کشیدن از ته دل) میگماااا اصلا چرا شبا روز نیست؟ کاش روز بود.. تا حداقل یه خورده کم تر حرص می‌خوردیم، اِنقدری که بهش فکر کردم آلزایمر خوانش گرفتم جز خوانش اسمش..! یه آلزایمر که فراموشی نیست، یه آلزایمرِ که فقط تورو میشناسه! یه چیزی تو مایه های اینکه قاتل یه سریال آدم ربایی بگه من فقط با آقای ایکس حرف میزنم! منم میگم من آلزایمر دارم فقط یه نفر رو میشناسم فقط هم با همون حرف میزنم! قشنگه: آلزایمر بگیری هیچکسی رو یادت نیاد جز یه نفر! اما اون دیگه منو یادش نیست.. اون کلا آلزایمر گرفته، حتی میگه اسمتم یادم نیست..! دیگه واژه و قلم رو دستم کار نمیکنه..! شدیم یه جوونی که پیرمرد شده...! که رمقِ حرف زدنم نداره..! فقط خیلی دلتنگشم، امونی هم ندارم..! الیاس سارانی من در اینجا تو در آنجا کلبه ای می‌سازی! قلب من می‌لغزد وقتی که خبری آنجا است! حال من حال یک ببر ناتوان است! شب در اینجا و در آنجا فرق دارد تو در آنجا میخندی من در اینجا غرق بغضم! تو میسازی خنده ات را! من مینوازم غصه ام را! خنده ات با بغض من در یک تضاد است! آری خبری آنجا است..! نویسنده:الیاس سارانی گوینده:مبین حجازی کاور و میکس:محمدرضاحنیفی
Show more...
3 years ago
6 minutes 23 seconds

رادیو آغوش
رادیو آغوش اپیزود بیست و چهار: حس عجیب
مامانم می‌گفت قدیما وقتی دل یه آدم می‌گرفت، منتظر بود که فقط غروب بشه..! خیره بشه به آفتابی که داره میره، دلشو باز کنه پیش خودش، هرچی داره تو تنهایی خودش به زبون بیاره..! من الان دلم گرفته، هیچ جوره نمی‌تونم خودمو آروم کنم مامان..! حتی وقتی تو خیابونا راه میرم، دلم می‌گیره... دلم میخواد یکی بیاد دست رو شونم بزاره، بگه.. آروم باش...من کنارتم..! ولی دیگه اون آدما هم مثل خاطرات مادرم قدیمی شده..! ) یادش بخیر، وقتی مدرسه میرفتم زمین می‌خوردم تو زنگ ورزش..! اون همکلاسیم که کنار دستم می‌نشست، می‌آمد و می‌گفت: من هستم، بلند شو...دستتو بده به من..! من از همونا می‌خوام که یه حس خوب بهم بده..! ) عجب روزگار غریبی شده، کسی درکت نمیکنه، فقط دو نفر میتونن درکت کنن، یه نفر که بُن بست تورو تجربه کرده باشه، اون یکی هم که از ته دلش عاشقت باشه..! بخدا حس عجیبی دارم.. یه حس غریب.. می‌خوام چشامو ببندم، اشک بریزم واسه تموم دردایی که تو وجودم لمس کردم، ولی باز تنهایی خودم زخمامو دونه دونه بستمشون، به کسی هم نگفتم چون نخواستن..! یکی بود بهم میگفت: اگه تو اشک بریزی من اون لکه بجا مونده اشکت رو بوس می‌کنم..! اما کجاست؟! اونم نیست، اونم دید که تو اسفناک ترین حالت ممکن که نمی‌تونم خودمو جمع کنم، رفت..! نویسنده: الیاس سارانی گوینده:محمدرضاحنیفی
Show more...
4 years ago
3 minutes 13 seconds

رادیو آغوش
رادیو آغوش اپیزود بیست و سوم: آقای قاضی
سلام آقای قاضی.. چرا هرچی فکر میکنم یادم نمیاد که بد بودم؟! چرا بعد این همه مدت خسته شدم از همه چی؟! آقای قاضی.. من محکوم بودم به حبس شدن کنارش، اما اون قید این حکم رو زد، و خودش نخواست..! من موندم چطوری خوب باشم، وقتی از درون دارَم زدن..! آقای قاضی.. وانمود میکنم خوبم.. اما یه قلب شکسته، زخمی پُر از حرف دارم که تیکه تیکه هاشو فقط تونستم جمع کنم..! (صدای سرفه، سرفه، سرفه) آقای قاضی.. وقتی بهم میگفت «خوبی؟!» یه طوفانی از تو رگای فرسوده من رد میشد که بزرگ تر از طوفان «هاگیبیس» ژاپن بود..! می‌گفتم خوبم! اما کنار تو فوق‌العاده تر! می‌گفت بهم، چطوری فوق‌العاده ای وقتی طوفانی به این بزرگی از رگات رد میشه؟! میدونی چی می‌گفتم آقای قاضی؟! می‌گفتم «من همیشه میگم این طوفانه که مارو به سمت معجزه حرکت میده نه چیز دیگه ای..» اون معجزه من بود! آقای قاضی.. همیشه فکر می‌کردم عشق یه چیز واقعی اما شبیه تخیله..! اما وقتی عاشقش شدم، متوجه شدم نه تنها تخیل نیست.. بلکه عشق، اعجوبه ترین چیز ممکنه..! نویسنده: الیاس سارانی. گوینده:محمدرضاحنیفی
Show more...
4 years ago
2 minutes 12 seconds

رادیو آغوش
رادیو آغوش اپیزود بیست و دوم:روز های سرد
همیشه هوا که سرد می‌شود یادم می‌آید. آن روزهای سرد را می‌گویم،زمستان نبود نه؛به‌ گمانم زمان دقیقش میان کشمکش پاییز و زمستان بود. دقیقا آن موقعه‌ که درختان مانده‌اند که دلبری کنند یا بخوابند. آن سال‌ها برف‌های سنگینی می‌بارید.آنقدر سرد می‌شد که پیکان‌ها یخ می‌زدند و باید حتما به هزار مکافات روشن میکردی،لوله‌های آب می‌ترکید،راه‌ها بسته می‌شد،خلاصه سرتان را نبرم،مکافات و زیبایی با برف بر سر مردم می‌ریخت. اما این سرما حس نمی‌شد، نه اینکه پوستت خشک نشود، نه اینکه کاپشن نپوشی. باید می‌پوشیدی تازه آن‌هم از جنس بادگیر و پشم‌شیشه. حس نمی‌شد چون آدم‌ها گرم بودند. محبت هنوز از بین آدم‌ها کوچ نکرده بود. مثلا اگر ماشینی روشن نمی‌شد،چند نفری بودند که توی برف حتی هل بدهند. اگر کسی در گوشه‌ی خیابان از سرما کز کرده بود، ماشین‌هایی بودند که کلمه‌ی"نیش‌ترمز"را بلد باشند، جمله‌ی"بروآقا کی از شما پول خواست" و از این‌دست جملات که بوی محبت می‌دهد. اما نمی‌دانم چه شد که دیگر از آن برف‌ها نیامد. اصلا نمی‌دانم که آن انسان‌ها یکهو کجا رفتند؟ در کودکی من بودند اما در جوانی من نیستند. شاید سرمای آن روزها به قلبشان نفوذ کرد و رفته‌رفته سرما از روی آسفالت پرید روی صورت‌آدم‌ها، آسمان هم که کور نیست حتما سردی نگاه ما به یکدیگر را دید و دیگر نخواست از زیبایی خودش به صورت ما بریزد. کسی چه می‌داند‌؟! بنیامین عباسی گوینده:محمدرضاحنیفی
Show more...
4 years ago
3 minutes 18 seconds

رادیو آغوش
رادیو آغوش اپیزود بیست ویکم:بغض
دل نازکی مریضیه دکتر؟ باس نمونه برداری کنین؟ آزمایشی چیزی؟ میشه جراحی کنین ابرهای گلوم رو دربیارین؟ می دونم خطر داره اما خطرش کمتره از حرفهایی که قورت میدیم. من خیلی خسته شدم دیگه. خسته شدم از این همه شب، از این همه روز. از این همه هی " درست میشه، نترس" گفتن به خودم که بدونم دروغه و دیگه هیچی هیچ وقت درست نمیشه. گوینده:محمدرضاحنیفی نويسنده:حمیدسلیمی کاور:مجاز
Show more...
4 years ago
4 minutes 7 seconds

رادیو آغوش
رادیو آغوش اپیزود بیستم: دلخوش
دلخوش....
Show more...
4 years ago
2 minutes 26 seconds

رادیو آغوش
رادیو آغوش اپیزود نوزدهم : نهنگ تنها
بیدار که شدی او رفته بود... نهنگی بود که دانشمندان او را از سال ۱۹۹۲ تحت نظر داشتند تا بالاخره علت تنهایی‌اش را کشف کردند! نهنگ ۵۲ هرتزی ، نامی بود که دانشمندان پس از ضبط صدایش برای او در نظر گرفتند . محدوده صوتی آواز وال‌های آبی بین ۱۵ تا ۲۰ هرتز است در حالی که آواز این نهنگ فرکانسی معادل ۵۲ هرتز داشت ، در نتیجه توسط هیچ نهنگ دیگری قابل شنیدن و شناسایی نبود ...این نهنگ که به خاطر فرکانس صدایش «52 هرتز» نیز نامیده می‌شود، تنهاترین نهنگ دنیا خوانده می‌شود که هیچ پاسخی برای نغمه‌های عاشقانه‌اش دریافت نمی‌کند.
Show more...
4 years ago
3 minutes 11 seconds

رادیو آغوش
رادیو آغوش اپیزود هجدهم: پیانیست
مثل پیانیست محزونی که در ویرانه‌های کشورش، روزهای امن و آرام را مثل نت روی کلاویه استخوان‌هایش می‌نوازد. بله، این موسیقی بسیار غمگین است، اما بسیار عزیز هم هست، بسیار مقدس، بسیار شفادهنده.
Show more...
4 years ago
2 minutes 6 seconds

رادیو آغوش
رادیو آغوش عاشقانه ای از جنس خاص به دنبال پخش حرفه ای ترین کار های صوتی عاشقانه