Home
Categories
EXPLORE
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
Loading...
0:00 / 0:00
Podjoint Logo
SITEMAP
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts211/v4/fc/40/35/fc403513-6efd-c86a-3139-64447b1397ad/mza_12253385200399154622.png/600x600bb.jpg
دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهروز کبیری
26 episodes
1 week ago

اینجا شعرهای استاد شهریار (محمد حسین بهجت تبریزی) را با صدای خودش خواهیم شنید.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk

Show more...
Arts
Education,
History
RSS
All content for دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش is the property of شهروز کبیری and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.

اینجا شعرهای استاد شهریار (محمد حسین بهجت تبریزی) را با صدای خودش خواهیم شنید.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk

Show more...
Arts
Education,
History
Episodes (20/26)
دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | بهار آمد

▨ نام شعر: بهار آمد (سرود ساربان)

▨ شاعر: استاد شهریار

▨ با صدای: استاد شهریار

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

___________

بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خوانَد

به گوشم ناله‌ی بلبل هزاران داستان خوانَد


قفس بگشا و پروازش ده این بَد طوطی ِ خاموش

که گلبانگ ِهم‌آوازش سوی هندوستان خوانَد


به مرغان ِبهاری گو که این باغ خزان‌دیده

دگر مرغش عزاخوان است و آواز خزان خوانَد


دل ِ وامانده‌ام بس همرهانش کاروانی شد

همه رِنگی به آهنگ ِدَرای کاروان خوانَد


مگر پروانه مطرح بوده و شب‌های افسانه

که شمع ِداستان ما را به جمع ِدوستان خوانَد؟


چه دستانی‌ست با این گوژپشت ِپیر ِتاکستان

که دل در عالم مستیش سرو ِراستان خوانَد


چه ناز-آهنگ ساز ِدل که هم دل‌ها به وجد آرد؛

اگر از تازه‌ها گوید و گر از باستان خوانَد


هنوزت غنچه‌ پیچیده است، از این برگ‌ها چون گل

کتابی کن که دل، هم بازبان هم بی‌زبان خوانَد


اگر تار ِدل و مضراب ِسوز ِ عاشقان داری

به سازی پنجه کن جانا که سیمش جاودان خوانَد


به پشت اشتران کن شهریارا بار ِ مولانا

که شمست مرحبا‌گویان سرود ِساربان خوانَد

▨

 سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

_____________

این شعر توسط شاعر به آقای دکتر مرتضای شمس تقدیم شده و بعدا بیت هایی در این باره به آن اضافه شده است که در این خوانش موجود نیست..

متن فوق از روی صدای شاعر پیاده شده و با شعر چاپ شده در کتاب این شاعر، کم و بیشی هایی دارد

Show more...
1 week ago
3 minutes 58 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | خان ننه

▨ نام شعر: خان ننه (شعری به زبان ترکی (آذری- آذربایجانی))

▨ شاعر: شهریار

▨ با صدای: شهریار

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــ

خان ننه، هایاندا قالدین؟ ….. خان ننه، کجا ماندی؟

بئله باشیوا دولاننام. ..… دور سرت بگردم

نئجه من سنی ایتیردیم ..… چطور من تو را گم کردم.

دا سنین تایین تاپیلماز! ..… دیگر همتای تو پیدا نخواهد شد

سن اؤلن گون، عمه گلدی .…. روزی که تو مُردی، عمه آمد

منی گؤتدی آیری کنده ….. مرا به ده دیگری آورد

من اوشاق، نه آنلایایدیم؟ ….. من بچه بودم، چه می‌فهمیدم؟

باشیمی قاتیب اوشاقلار ….. بچه ها سرگرمم کردند

نئچه گون من اوردا قالدیم. ….. من چند روزی آنجا ماندم

قاییدیب گلنده باخدیم ….. وقتی برگشتم، دیدم

یئرینی ییغیشدیریبلار. ….. رختخوابت را جمع کرده‌اند

نه اؤزون، و نه یئرین وار ….. نه خودت مانده‌ای و نه رختخوابت

«هانی خان ننه‌م؟» سوروشدوم. ….. پرسیدم: خان ننه‌ام کو؟

دئدیلر کی: خان ننه‌نی، ….. گفتند که: خان ننه را

آپاریبلار کربلایه ….. برده‌اند به کربلا

کی شفاسین اوردان آلسین. ….. که شفایش را از آن‌جا بگیرد

سفری اوزون سفردیر ….. سفرش سفری طولانی است!

بیر-ایکی ایل چکر گلینجه ….. یکی دو سال تابرگشتنش طول می‌کشد

نئجه آغلارام یانیقلی ….. چه گریه جانسوزی می‌کردم

نئچه گون ائله چیغیردیم. ….. چند روزی فقط داد و فریاد کردم

کی سسیم، سینه‌م توتولدو. ….. که صدا و سینه‌ام گرفت

او، من اولماسام یانیندا ….. او اگر من کنارش نباشم

اؤزو هئچ یئره گئدنمز. ….. خودش هیچ‌جا نمی‌تواند برود

بو سفر نولوبدو، منسیز ….. چه شده که این سفر بدون من

اؤزو تک قویوب گئدیبدیر؟ ….. خودش تنها گذاشته و رفته؟

هامیدان آجیق ائدرکن ….. در حالی که با همه قهر کرده بودم

هامییا آجیقلی باخدیم. ….. به همه با اخم نگاه کردم

سونرا با

Show more...
1 month ago
8 minutes 28 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | نوای نای عراقی

▨ شعر: نوای نای عراقی

▨ شاعر: شهریار‌

▨ با صدای: شاعر

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

_________

رهی از نوای نایم بزن و هوای نایی

که دمی چو نی بنالم به نوای بینوایی


به همان فریبِ طفلی، طربِ جوانی از من

به چه جادویی جُدا شد که امان از این جدایی


چه دلی که بر جبینش همه داغِ بی‌نصیبی

چه گلی که بر نگینش همه نقش بی‌وفایی


به طبابتی که دانی بفرست دردِ عشقم

به علاجِ بی‌طبیبی و دوای بی‌دوایی


به خلوصِ خلوت شب، که بر آر سر ز خوابم

به صفای اصفیا و به ولای اولیایی


درِ بارگاهِ نازم بگشا به رخ که آنجا

نه نیازِ خودفروشی نه نمازِ خودنمایی


چه مقامِ کبریایی که فقیرِ خاکساری

سرِ سروری برآرد به‌مقامِ کبریایی


من اگر چه بندگی را به‌خدا رسانده باشم

همه بنده‌ام خدایا به تو می‌رسد خدایی


به کمند خود که صیدِ دل عاشقان مسکین

بنواز از آن اسیری! برهان از این رهایی!


به‌ستاره‌ای سحر کن رهِ وادیِ شب من

که سپیده سر بر آرم به دیارِ روشنایی


به نویدِ آشنا و به صدای پایِ عاشق

در و دشت، نینوا کن به نوای آشنایی


به طوافِ کعبه، سنگِ محکِ ریاضتت بود

که جدا شدیم از هم من و زاهدِ ریایی


بکشان به عاشقانم که کشی به جرم عشقم

مگرم نه وعده دادی که کشی و بر سر آیی؟


غزل عراقی ای دل! نه چنان دمی گرفته است

که تو دم زدن توانی دگر از غزل‌سرایی


شب هجر بود و شمعم به زبانِ شعله می‌گفت

تو بسوز شهریارا که تو سازگار مایی

▨

سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی 

متخلص به شهریار

Show more...
1 month ago
6 minutes 7 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | شهریاری که من شناخته‌ام | شعری برای همسرش

▨ نام شعر: شهریاری که من شناخته‌ام

▨ شاعر: استاد شهریار

▨ با صدای: استاد شهریار

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کبک ِ من، آن فرشته‌ی زیبا

وه خدایا چه نفس پاکی بود

به بدی هرگز اعتقاد نداشت

همه‌ی مردمان دنیا را

خوب می‌دید و خوب می‌دانست

در جهانی که او به سر می‌بُرد

-آن جهان ِصفای ِباطن ِاو-

راستی هم بدی وجود نداشت

هر کسی در درون خود زنده‌ست

▨

دیگرم عمر نوح اگر بخشند

ور دهندم دوباره عشق و شباب

اگرم حوری از بهشت آرند

وانگهم ثروت ِجهان بدهند

شهریاری که من شناحته‌ام

شوهری بی‌وفا نخواهد بود

همسر دیگری نخواهد داشت

▨

 سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

Show more...
1 month ago
3 minutes 38 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | دختر دهقان | با صدای شاعر

▨ نام شعر: دختر دهقان 

▨ شاعر: شهریار

▨ با صدای: استاد شهریار

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

___________

چون خواب نوشین یاد دارم ماهتابی

روشن‌تر از روز ِ سپید کامکاران


ییلاق بود و آبشار و جنگل و کوه

دنیای شب از پرتو مَه، نور باران


لطف هوا چندان که گفتی الفتی داشت

خاموشی شب با خروش آبشاران


در گوش دل افسانه ی آفاق می‌گفت

دلکش سرود آبشار از کوهساران


آویخته گل از فراز شاخ گلبن

چونان که از گوش عروسان گوشواران


برداشته از شاخساران لحن داود

هر سو هزار آوا هزاران در هزاران


هنگامه ی عشق و نشاط نوجوانی

هنگام گل‌گشت و بساط نو بهاران


لب بر لب ِ نی، بر سر سنگی نشستم

سر کرده نی با من نوای غمگساران


تا دختر دهقان برون از خانه بشتافت

چون لاله‌ای افروخته بر سبزه‌ زاران


چون غنچه در چادرنمازی سرخ و دلکش

می‌شد سبو در کف به طَرف چشمه‌‌ساران


چشمک‌زنان بر منگل ِ چادرنمازش

چون دیده‌ی اختر که بر اخترشماران


رفتم لب جو با نیاز تشنه کامی

هم‌چون گدا بر خوان ِ ناز ِ شهریاران


من از نهیب ِ عشق او لرزنده چون بید

او رُسته چون سرو از کنار جویباران


رخساره‌ی او از جمال کبریایی

پرتوفکن بر شیوه‌ی آیینه‌داران


افشانده گیسو چون ملک در حال پرواز

یا پرچمی زرّین به دست شهسواران


عرض نیاز خویش کردم نازنین را

وز یأس و امّیدم دلی چون بی‌قراران


لیکن به لبخندی که بودش حاکی از مهر

بگشودم از دل عقده چون امّیدواران


با ساعدی سیمین، سبو در دست من داد

چون سیم‌بر ساقی که ساغر بر خماران


نوشیدم آب و تشنه‌‌تر گردیدم، آری

سیری کجا و جام وصل گلعذاران؟


حالی نه آن حالم به جا و نی جوانی است

چون نخل بی‌‌برگ و برم در شوره‌‌زاران


سر ریز پر کرده ز باران حوادث

در برگرفته زانوان، چو

Show more...
2 months ago
6 minutes 24 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم

▨ نام شعر: مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم

▨ شاعر: استاد شهریار

▨ با صدای: استاد شهریار

▨ موسیقی متن: قطعه‌ی «مدار اول» از حسام ناصری و میلاد محمدی

▨ پالایش و تنظیم این شعر: شهروز

_____________

مست آمدم ای پیر که مستانه بمیرم

مستانه در این گوشه‌ی میخانه بمیرم


درویشم و بُگذار قلندر منشانه

کاکُل همه افشان به سر ِشانه بمیرم


میخانه به دور ِ سر ِمن چرخد و اینم

پیمان؛ به چرخیدن ِ پیمانه بمیرم


من بلبل ِعشاق؛ به دامی نشدم رام

در دام تو هم بی طمع ِدانه بمیرم


شمعیُّ و طواف ِحرمی بود که می‌خواست

پروانه بزایم من و پروانه بمیرم


من دُرّ یتیمم* صدفم سینه‌ی دریاست

بگذار یتیمانه و دُردانه بمیرم


بیگانه شمردند مرا در وطن ِخویش

تا بی‌وطن و از همه بیگانه بمیرم


کو نی‌زن ِمیخانه؟ بگو جان به لب آور

تا با تب و لب بر لب ِ جانانه بمیرم


آن سلسله‌ی زلف که زُنّار ِ دلم بود

در گردنم آویز که دیوانه بمیرم


این دیر مغان ته‌چک ِ ایران ِ قدیم است

اینجاست که من بی چَک و بی چانه بمیرم


در زندگی افسانه شدم در همه آفاق

بگذار که در مرگ هم افسانه بمیرم


در گوشه‌ی کاشانه بسی سوختم اما

آن شمع نبودم که به کاشانه بمیرم


سرباز ِجهادم من و از جبهه‌ی اَحرار

انصاف کجا رفته که در خانه بمیرم؟


▨

 سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

────── ♪ ──────

پی‌نوشت‌ها؛

* دُرّ ِ یتیم یعنی مروارید بزرگ و آبداری که تنها و یک‌دانه در صدف باشد. در یتیم، گران‌بهاتر و ارزشمندتر از مرواریدهای دیگر است

▨

در یک بیت از این غزل، درباره جهاد صحبت شده که بنده‌ی حقیر علاقمند نبودم در پالایش من حضور داشته باشد؛ اما به رسم امانت آنرا نیز در دکلمه آوردم تا غزل بی کم و کاست به مخاطبان منعکس شود

Show more...
2 months ago
4 minutes 34 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | کوکبه‌ صبح

▨ نام شعر: کوکبه‌ی صبح (شب به هم درشِکَنَد زلف ِچلیپایی را)

▨ شاعر: استاد شهریار

▨ با صدای: استاد شهریار

▨ پالایش و تنظیم این شعر: شهروز

_________

شب به هم درشِکَنَد زلفِ چلیپایی را

صبح سر می‌دهد انفاس مسیحایی را


رنگ رویا زده‌ام بر افقِ دیده و دل

تا تماشا کنم آن شاهد ِرویایی را


از نسیم سحر آموختم و شعله‌ی شمع

رسم شوریدگی و شیوه‌ی شیدایی را


ناشناسی و چنین شیفته‌ام ساخته‌ای؛

وای اگر وا کنم آن چشم شناسایی را


در دماغِ چمن از غالیه غوغا انگیخت

گل که از زلفِ تو آموخت سمن‌سایی را


سرو خواهد که به بالای تو ماند مسکین

کاین همه مشق کند شوخی و رعنایی را


جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق؟

قیمت ارزان نکنی گوهر ِ زیبایی را


نیش و نوش است جهان؛ خوش به هم انداخته‌اند

لذّتِ عاشقی و ذلّتِ رسوایی را


گوش کن قصه‌ی اسکند و دارا که دگر

نخوری غصه‌ی درویشی و دارایی را


آری آن دستِ سکندر که برون از تابوت

حکمت آموخته این طفلِ الفبایی را


گوهر عشق توام حوصله دریا خواهد

گوهری خواهمت این حوصله دریایی را


شبنمِ صبحدم و کوکبه‌ی کوکب صبح

شمع ِبزم چمن‌اند انجمن‌آرایی را


باش تا سَر کِشد از پشت درختان، خورشید

تا تماشا کند این بزم تماشایی را


جمع کن لشکر توفیق؛ که تسخیر کنی

شهریارا قرق ِعزلت و تنهایی را

▨

 سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

────── ♪ ──────

پی‌نوشت یک: توضیح خود استاد شهریار درباره معنی واژه‌ی غالیه (در بیت پنجم)؛ چند بوی خوش که در هم آمیخته باشد.

پی‌نوشت دو: متن فوق از روی صدای شاعر پیاده شده و با شعرِ چاپ شده در کتاب، کم و بیشی‌هایی دارد.

Show more...
2 months ago
5 minutes 41 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار| شهدِ شعر

▨ نام شعر: شهد ِشعر (لب)

▨ شاعر: استاد شهریار

▨ با صدای: استاد شهریار

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

__________

این اجرا جز معدودترین مواردی است که می‌توان صدای شهریار را در دوران جوانی او شنید. ضمنا ذکر این نکته در امانت‌داری ضروریست که در پوستر این کار، پس‌زمینه واقعی نیست و عوض شده است

────── ♪ ──────

شبی که من مکیدم قند از آن لب

به اشکی بود شکّر خند از آن لب


کنون جانم به کف می‌پرسم از پیک

که یک پیغامِ خالی چند از آن لب؟


سخن گر نرخِ جان، پس با چه چیزی؟

تو سودا می‌کنی سوگند از آن لب


دهن بگشا و چندین تشنه کامم

خدا را ای پری مپسند از آن لب


زمستان می‌کند موی سپیدم

بگو تا برفم آید بند از آن لب


توانم در غمت جان کند، امّا

کجا دل می‌توانم کند از آن لب؟


شبی با هم غزل خواندیم و گُل‌قند

مذاقِ جانِ من آکند از آن لب


دُر افشاند از غزل با من ولیکن

به جانم آتشی افکند از آن لب


کنون در باغِ طبعم شاخِ هر گل

به پیری می‌خورد پیوند از آن لب


گدای عشقم و چون غنچه، دامن

به زر پیچیده، دولتمند از آن لب


بخند و گُل بگو، گُل بشنو، ای دل

که دارم یادگار این پند از آن لب


غزل از هر لبی زیباست، امّا

دلاویز افتد و دلبند از آن لب


به هم مانند شیرینان، ولیکن

مرا شهدی است بی‌مانند از آن لب


به چین گر نافه می‌پیچند از آن زلف

به ماچین غنچه می‌چینند از آن لب


به ضعف و غش فتادم زرد و رنجور

به بالینم رسان گُل‌قند از آن لب

▨

 سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار


Show more...
2 months ago
6 minutes 56 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | سحرم دولت بیدار به بالین آمد

▨ شعر: سحرم دولت بیدار به بالین آمد

▨ شاعر: شهریار (سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی)

▨ با صدای: شاعر

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

_____________

سحرم دولت بیدار به بالین آمد

▨

گل و شمعم به مزار دل خونین آمد

گفت پاشو که مسیحات به بالین آمد


ناخدا نوح نبی بود که کشتی نجات

راه طوفان زد و با بار دل و دین آمد


قاصد کوی خدا را چه بنامیم ای دوست

چه به از آنکه به سر سوره یاسین آمد


یارب این شاخه گل از شش جهتش دار نگاه

این دعا کردم و از شش جهت آمین آمد


جشن این کوکب و این کوکبه ی قدسی را

همه آفاق به آئینه و آیین آمد


نامه ات با خط و خال ختنی هر جا رفت

گوئیا قافله ی نافه اش از چین آمد


آیتی خواندم از این نسخه ی قانون که شفاست

چشم خود بینم از این سرمه خدا بین آمد


خبری بود به یعقوب که یوسف در مصر

مژده ای بود به فرهاد که شیرین آمد


نوشی از داروی سیمرغ به سهراب رسید

یا که ویس از پی پرسیدن رامین آمد


همت ای پیر که با چنته خالی نرود

گل مولا که به کشکول تبر زین آمد


دهن مانیو صورتگر چین میچاید

که تواند به چنین نقش نگارین آمد


شهریار این غزل طرفه به تلقین سروش

چون رقم خواست زدن خواجه به تحسین آمد

Show more...
3 months ago
3 minutes 37 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‌کند | نسخه‌ی کمانچه

▨ نام شعر: سپهر بایگان (پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‌کند) 

▨ شاعر: شهریار

▨ با صدای: شهریار

▨ موسیقی: سهراب پورناظری

▨ پالایش و تنظیم این شعر: شهروز

ــــــــــــــــ

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‌کند

بلبل شوقم هوای نغمه‌خوانی می‌کند


همتم تا می‌رود ساز غزل گیرد به دست

طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‌کند


بلبلی در سینه می‌نالد هنوزم کاین چمن

با خزان هم آشتی و گل‌فشانی می‌کند


ما به داغ عشقبازی‌ها نشستیم و هنوز

چشم پروین همچنان چشمک‌پرانی می‌کند


نای ما خاموش ولی این زهره‌ی شیطان هنوز

با همان شور و نوا دارد شبانی می‌کند


گر زمین دودِ هوا گردد همانا آسمان

با همین نخوت که دارد آسمانی می‌کند


سال‌ها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز

در درونم زنده است و زندگانی می‌کند


با همه نسیان تو گویی کز پیِ آزارِ من

خاطرم با خاطراتِ خود تبانی می‌کند


بی‌ثمر هر ساله در فکرِ بهارانم ولی

چون بهاران می‌رسد با من خزانی می‌کند


طفل بودم دزدکی پیر و علیل‌ام ساختند

آنچه گردون می‌کند با ما، نهانی می‌کند


می‌رسد قرنی به پایان و سپهرِ بایگان

دفترِ دورانِ ما هم بایگانی می‌کند


شهریارا! گو دل از ما مهربانان نشکنید

ورنه قاضی در قضا نامهربانی می‌کند

▨

سید محمدحسین بهجت تبریزی (متخلص به شهریار)

Show more...
3 months ago
5 minutes 11 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | ای وای مادرم | دکلمه ساعد باقری

▨ نام شعر: ای وای مادرم

▨ شاعر: شهریار

▨ با صدای: ساعد باقری

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــ

تذکر: نسخه‌های دیگری از شعر موجود است که طولانی‌تر است، اما متن شعر ارایه شده در اینجا منطبق بر نسخه‌ی خوانش شده توسط استاد ساعد باقری است.

ــــــــــــــــــ

۱

آهسته باز از بغل پلّه‌ها گذشت

در فکرِ آش و سبزی بیمار خویش بود

امّا گرفته دور و برش هاله‌ای سیاه

او مرده است و باز پرستارِ حال ماست

در زندگیّ ما همه جا وول می خورد

هر کنجِ خانه صحنه‌ای از داستان اوست

در ختم خویش هم به سرِ کارِ خویش بود

بیچاره مادرم


۲

هر روز می‌گذشت از این زیرپلّه‌ها

آهسته تا به هم نزند خوابِ نازِ من

امروز هم گذشت

در باز و بسته شد

با پشت خم از این بغلِ کوچه می‌رود

چادرنماز فلفلی انداخته به سر

کفشِ چروک‌خورده و جورابِ وصله‌دار

او فکر بچّه‌هاست

هر جا شده هویج هم امروز می‌خرد

بیچاره پیرزن، همه برف است کوچه‌ها


۵

انصاف می‌دهم که پدر رادمرد بود

با آن همه درآمد سرشارش از حلال

روزی که مُرد روزی یک سال خود نداشت

امّا قطارهای پُر از زاد آخرت

وز پی هنوز قافله های دعای خیر

این مادر از چنان پدری یادگار بود

تنها نه مادر من و درماندگان خیل

او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود

خاموش شد دریغ


۶

نه، او نمرده، می‌شنوم من صدای او

با بچّه‌ها هنوز سر و کلّه می‌زند؛

ناهید، لال شو

بیژن، برو کنار

کفگیر بی‌صدا

دارد برای ناخوشِ خود آش می‌پزد


Show more...
3 months ago
11 minutes 3 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | ساز من از شاخ سروی جنگلی است

▨ نام شعر: ساز من از شاخ سروی جنگلی است 

▨ شاعر: شهریار

▨ با صدای: شهریار

▨ موسیقی: بداهه‌نوازی ِ سهراب پورناظری

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

__________

ساز من از شاخ سروی جنگلی است

کو به جنگل سرو چرخ افراخته است


چتر بال‌افشان و خوش‌خوان سال‌ها

بر سرش مرغان جنگل تاخته است


در خلال شاخ و برگش بلبلان

در بهاران آشیان‌ها ساخته است


شاخه گویی ضبط کرده چون نوار

هر نوا کان مرغکان بنواخته است


تا شود ساز و به دست ما رسد

تیشه و خنجر که بر وی تاخته است


گویی اکنون با نوازش‌های من

خاطرات خود به یاد انداخته است


چوب خشک است و به دل باقی هنوز

داغ یارانی که از کف باخته است


گر زند چهچه به یاد بلبل است

ور کند غوغا به یاد فاخته است

 ـــــــــــــــــــــ

سید محمدحسین بهجت تبریزی

متخلص به شهریار

Show more...
3 months ago
3 minutes 10 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | دلی شکسته و چنگی گسسته گیسویم

▨ نام شعر: دلی شکسته و چنگی گسسته گیسویم

▨ شاعر: استاد شهریار (سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی)

▨ با صدای: استاد شهریار

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

________

دلی شکسته و چنگی گسسته گیسویم

ولی به زخمه‌ی غیبی هنوز می‌مویم


خمیده تاکم و آشفته بید مجنونی

که سرنگون و سرافکنده بر لب ِ جویم


نهفته قند و سخن پشت آئینه و من

به شوق طوطی ِ تصویر ِخود سخن‌گویم


به سحر غمزه‌ی جانان به جان زنندم تیر

که بسته‌اند به زنجیر ِ سحر و جادویم


نه منحصر به سرود و ترانه‌ام دستان

که داستان به فسون و فسانه می‌گویم


گیاه‌دانه‌ی عشقم فشرده در دل ِ خاک

چنان که دم به دمم می‌دمند می‌رویم


گیاه زرد خزانم در آب و گل، لیکن

به جان و دل گل ِ مینای باغ مینویم


سر دوراهه رسیدیم و سرنوشت این بود

برو پدر تو از ان سو و من از این سویم


برس به دادم و این بند زانوان بگشای

به روز وعده که جان می‌رسد به زانویم


چگونه بر جهم از چنبر کمانه‌ی چرخ

که نُه فلک همه چوگان و من یکی گویم


میان دلبر و من غیر ِ من حجابی نیست

گر این حجاب فکندیم من همه اویم


به چنگ رودکی و توسن سمرقندی

چه بیم ِ دشت بخارا و رود آمویم


به بوی یاسمن و زلف سنبلم مفریب

غلام سنبل ِ آن زلف ِ یاسمن بویم


به شهر خویش اگر شهریار شیرین‌کار

به شهر خواجه همان سائل سر کویم

Show more...
3 months ago
5 minutes 14 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت

▨ نام شعر: دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت

▨ شاعر: شهریار

▨ با صدای: شهریار

▨ پالایش و تنظیم این شعر: شهروز

___________

دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت

شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت


در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست

اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت


ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار

به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت


بیا که این رمد چشم عاشقان تو ای شاه

نمی‌رمد مگر از توتیای گرد سیاهت


بیا که جز تو سزاوار این کلاه و کمر نیست

تویی که سوده کمربند کهکشان کلاهت


جمال چون تو به چشم نگاه پاک توان دید

به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت


در انتظار تو می‌میرم و در این دم آخر

دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت


اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاک

اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت


تنور سینه ما را ای آسمان به حذر باش

که روی ماه سیه می‌کند به دوده آهت


کنون که می‌دمد از مغرب آفتاب نیابت

چه کوه‌های سلاطین که می‌شود پَر کاهت


تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی

که سر جهاد توی و خداست پشت و پناهت


خدا و بال جوانی نهد به گردن پیری

تو «شهریار» خمیدی به زیر بار گناهت

▨

سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی

متخلص به شهریار 

ـــــــــــــــــــــــــ

*پی‌نوشت؛

در یک بیت از این غزل، درباره جهاد صحبت شده که بنده‌ی حقیر علاقمند نبودم در پالایش من حضور داشته باشد؛ اما به رسم امانت آنرا نیز در دکلمه آوردم تا غزل بی کم و کاست به مخاطبان منعکس شود

Show more...
3 months ago
4 minutes 33 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | دلا دیشب چه می‌کردی

▨ نام شعر: دلا دیشب چه می‌کردی

▨ شاعر: شهریار

▨ با صدای: شاعر

▨ موسیقی متن: قطعه‌ی «مدار اول» از حسام ناصری و میلاد محمدی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

_________

دلا دیشب چه می‌کردی تو در کوی حبیب من

الهی خون شوی ای! دل تو هم گشتی رقیب من


خیال ِخود به شبگردی به زلفش دیدم و گفتم

رقیب ِمن چه می‌خواهی تو از جان حبیب من؟


نهیبی می‌زدم با دل که: زلفت را نلرزاند

ندانستم که زلفت هم بلرزد با نهیب من

 

خوشم من با تب عشقت، طبیب آمد جوابش کن

حبیبم! چشم ِبیمار ِتو بس باشد، حبیب من


نصیب از ظلمت هجران به جز حسرت نخواهد بود

حساب ِروشنی دارد دل ِحسرت‌نصیب ِمن


من از صبر و شکیبم شهریارا شهره‌ی آفاق

همه آفاق هم حیران از این صبر و شکیب من

Show more...
3 months ago
3 minutes 23 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | خلوتِ انس

▨ نام شعر: خلوتِ انس

▨ شاعر: استاد شهریار

▨ با صدای: استاد شهریار

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پیرم و خواهش ِدل؛ خلوت ِاُنسی که در آنجا

جز زبان ِمن و گوش ِدل ِجانانه نباشد


گل و ریحان بهارست و دل آن نیست که در وی

یاد ری نشکُفد و قصه‌ی ریحانه نباشد


رگی از دل بگشاییم؛ که این حقّه‌ی خونین

چه اناری که در او خنده‌ی یک دانه نباشد


شمع ِقندیل ِفلک خواهم و شب‌های زمستان

شاهدی هم که به غم، وحشی و بیگانه نباشد


خانه‌ای خلوت و ییلاقی و دور از کس و ناکس

که صدایی به جز از سوسک در آن خانه نباشد


شب ِتعطیلی و امنیت و جمعیت ِخاطر

هم به دل وسوسه‌ی مسجد و میخانه نباشد


ماه از شیشه‌ی در تافته و روزنه بسته

شمع هم گوشه گرفتست که پروانه نباشد


باد در پنجره‌ها عربده سر داده به سوزی

که برون کردن ِسر، جرات ِدیوانه نباشد


پشت بر پشتی و دل فارغ و لم داده به کرسی

نشئه‌ها تخت ولی ساقی و پیمانه نباشد


نشئه‌ای خاطره‌انگیز که در سینه بجوشد

یاد ِیاری که چون او گنج به ویرانه نباشد


گوش خوابانده به من، با دهن ِباز، حریفی

که به شیرینی او شاهد ِ فرزانه نباشد


ابروان جنگلی و چشم قلندر وَش ِما را

خلسه در چنته ولی خواب در انبانه نباشد


نقد ِسودای محبت که زه بی‌مایگی آنجا

بیع ِ باغ ِبغل و بوسه‌ی بیعانه نباشد


الغرض؛ ساز ِسخن باشد و دمساز و دگر هیچ

لب ِمن باشد و جز گوش به کاشانه نباشد


تا من آن سوز ِغم ِعشق به سازی کنم آغاز

که به شبگیری او ناله‌ی مستانه نباشد


سرگذشتی‌ست مرا تالی افسانه ولیکن

این حقیقت به سرم آمده، افسانه نباشد   


کمک ِحافظه هم شرط کن آن حاشیه آری

گیسو افشان نتوان کردن اگر شانه نباشد


پنبه در گوش ِمصاحب کنم از روده درازی

چه کند پیر ِجهان دیده که پر چانه نباشد

▨

 سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی متخلص به

Show more...
3 months ago
5 minutes 56 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‌کند | نسخه‌ی کمانچه

▨ نام شعر: سپهر بایگان (پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‌کند) 

▨ شاعر: شهریار

▨ با صدای: شهریار

▨ موسیقی: سهراب پورناظری

▨ پالایش و تنظیم این شعر: شهروز

ــــــــــــــــ

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‌کند

بلبل شوقم هوای نغمه‌خوانی می‌کند


همتم تا می‌رود ساز غزل گیرد به دست

طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‌کند


بلبلی در سینه می‌نالد هنوزم کاین چمن

با خزان هم آشتی و گل‌فشانی می‌کند


ما به داغ عشقبازی‌ها نشستیم و هنوز

چشم پروین همچنان چشمک‌پرانی می‌کند


نای ما خاموش ولی این زهره‌ی شیطان هنوز

با همان شور و نوا دارد شبانی می‌کند


گر زمین دودِ هوا گردد همانا آسمان

با همین نخوت که دارد آسمانی می‌کند


سال‌ها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز

در درونم زنده است و زندگانی می‌کند


با همه نسیان تو گویی کز پیِ آزارِ من

خاطرم با خاطراتِ خود تبانی می‌کند


بی‌ثمر هر ساله در فکرِ بهارانم ولی

چون بهاران می‌رسد با من خزانی می‌کند


طفل بودم دزدکی پیر و علیل‌ام ساختند

آنچه گردون می‌کند با ما، نهانی می‌کند


می‌رسد قرنی به پایان و سپهرِ بایگان

دفترِ دورانِ ما هم بایگانی می‌کند


شهریارا! گو دل از ما مهربانان نشکنید

ورنه قاضی در قضا نامهربانی می‌کند

▨

سید محمدحسین بهجت تبریزی (متخلص به شهریار)

Show more...
3 months ago
5 minutes 11 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | پیمانه‌ی الستی

▨ نام شعر: پیمانه‌ی الستی

▨ شاعر: استاد شهریار

▨ با صدای: استاد شهریار

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــــــــ

پیمانه‌ی الستم پیموده شور و مستی

من پیر ِ مِی پرستم، پیمان ِ من الستی


نبض جهنده‌ای با روح بَهیمه پیوند

نفس زکیه‌ای هم، پیوند ِ جام ِهستی


از پای سالکی کو بگذشتی از حجابات

بند ِزمان گشودی قید ِمکان گسستی


کرسی نشین عزت بر عرش ِ کبریایی

با دل‌شکستگان هم بر بوریا نشستی 


ای دردم از تو درمان! چون شد به عشق بازان

نازی نمی‌فروشی دردی نمی‌فرستی؟ 


هریک به زخمه‌ی خود ساز ِ تو می‌نوازند؛

بلبل به نغمه‌خوانی، مطرب به چیره‌دستی


نعمت تمام کردی اما به عاشقان بس

یک نیمه امن ِخاطر، یک نیمه تندرستی

 

داغ ِ دلی که خواهی جنت کند چراغان

چون لاله خود چه کردی گر رخ به خون نشستی


مست از خودی تهی شو تا از خدا شوی پُر

وان خودپرستی آید عین ِ خداپرستی 


گر کسوت علائق کندی و بستی اِحرام

لبیک ِ کعبه گفتی، بت‌های خود شکستی



با زمره لطایف سر بر بلندی آور

دانی که هر بلندی سر مینهد به پستی


با زمره‌ی لطائف، سر بر بلندی آور

دانی که هر پلیدی رو می‌نهد به پستی


کین ریشه‌کن کُن از دل؛ تا گل دَمَد ز خارت

ور خود به باغ خاطر خارت نرُست، رستی

▨

سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن فوق از روی صدای شاعر پیاده شده و با شعر چاپ شده در کتاب این شاعر، کم و بیشی هایی دارد

Show more...
3 months ago
5 minutes 38 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | پدر

▨ نام شعر: پدر

▨ شاعر: شهریار (سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی)

▨ با صدای: شاعر

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

___________

دلتنگ غروبي خفه بيرون زدم از در

در مشت گرفته مچ دست پسرم را


يا رب به چه سنگي زنم از دست غريبي

اين کله پوک و سر و مغز پکرم را


هم در وطنم بار غريبي به سر ودوش

کوهي است که خواهد بشکاند کمرم را


من مرغ خوش آواز و همه عمر به پرواز

چون شد که شکستند چنين بال و پرم را


رفتم که بکوي پدر و مسکن و مالوف

تسکين دهم آلام دل جان بسرم را


گفتم بسر راه همان خانه ومکتب

تکرار کنم درس سنين صغرم را


گر خود نتوانست زدودن غمم ازدل

زان منظره باري بنوازد نظرم را


کانون پدر جويم و گهواره مادر

کانون هنر جويم و مهد هنرم را


تا قصه رويين تني و تير پراني است

از قلعه سيمرغ ستانم سپرم را


با ياد طفوليت و نشخوار جواني

ميرفتم و مشغول جويدن جگرم را


پيچيدم از آن کوچه مانوس که درکام

باز آورد آن لذت شير و شکرم را


افسوس که کانون پدر نيز فروکشت

از آتش دل باقي برق و شررم را


چون بقعه اموات فضايي همه خاموش

اخطار کنان منزل خوف و خطرم را


درها همه بسته است و برخ گردنشسته

يعني نزني در که نيابي اثرم را


در گرد و غبار سر آن کوي نخواندم

جز سرزنش عمر هبا و هدرم را


مهدي که نه پاس پدرم داشته زين پيش

کي پاس مرا دارد و زين پس پسرم را


اي داد که از آن همه يار و سر وهمسر

يک در نگشايد که بپرسد خبرم را


يک بچه همسايه نديدم به سرکوي

تا شرح دهم قصه سير و سفرم را

...

Show more...
3 months ago
9 minutes 43 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش
شهریار | ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو

▨ نام شعر: ای آفتاب هاله‌ای از رویِ ماهِ تو 

▨ شاعر: شهریار

▨ با صدای: شهریار

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــ

ای آفتاب هاله‌ای از رویِ ماهِ تو

مَه بر لبِ افق؛ لبه‌ای از کلاهِ تو


لرزنده چون کواکبِ گاهِ سپیده‌دم

شمعِ شبی سیاهم و چشمم به راه تو


کی می‌رسی به پرچمِ خونینِ چون شفق

خورشید و مه سَری به سنانِ سپاه تو


ای دل! فریبِ جادویِ مهتاب‌شب مخور

زلفش کشیده نقشه‌ی روزِ سیاهِ تو


آنکو لهیبِ دوزخش {آتش} از رو نمی‌بَرَد

اندیشه‌ای کند مگر از دودِ آه تو


گر اشکِ توبه‌ات به دواتِ مَلَک نریخت

بگذار پای من بنویسد گناهِ تو


شاها به خاک‌پایِ تو گل‌ها شکفته‌اند

ما هم یکی شکسته و مسکین گیاهِ تو


من رویِ دل به کعبه‌ی کویِ تو داشتم

کآمد ندای غیب که این است راهِ تو


یک نوکِ پا به چادرِ چوپانیَم بیا

کز دستچینِ لاله کنم تکیه‌گاهِ تو


آیینه سازمت همه‌ی چشمه‌سارها

وز چشمِ آهوان بنوازم نگاهِ تو


بعد از «نوای» خواجه‌ی شیراز، شهریار

دل بسته‌ام به ناله‌ی سیمِ سه‌گاه تو

▨

سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی

متخلص به شهریار

ــــــــــــــــ

پی‌نوشت: متن شعر منطبق بر خوانش شاعر است و با نسخه‌ی چاپ شده در کتاب، تفاوت‌هایی دارد. شکل مکتوب شعر‌، در داخل آکولاد {} آمده است.

Show more...
3 months ago
4 minutes 4 seconds

دکلمه های استاد شهریار | با صدای خودش

اینجا شعرهای استاد شهریار (محمد حسین بهجت تبریزی) را با صدای خودش خواهیم شنید.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk