Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
Sports
TV & Film
Health & Fitness
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts211/v4/94/e7/6d/94e76d4c-0ced-1e7b-da8e-e4da0fe87b97/mza_10233609521691703257.png/600x600bb.jpg
نادر نادرپور | با صدای خودش
شهروز کبیری
12 episodes
3 weeks ago

اینجا شعرهای نادر نادرپور را با هم می‌شنویم.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk


پوستر کاور اصلی پادکست از Citoreh

Show more...
Arts
Society & Culture,
History
RSS
All content for نادر نادرپور | با صدای خودش is the property of شهروز کبیری and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.

اینجا شعرهای نادر نادرپور را با هم می‌شنویم.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk


پوستر کاور اصلی پادکست از Citoreh

Show more...
Arts
Society & Culture,
History
Episodes (12/12)
نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | آشتی

▨ نام شعر: آشتی

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ 

ای آشنای من!

برخیز و با بهارِ سفر‌کرده بازگرد

تا پُر کنیم جام تهی از شراب را

وز خوشه‌های روشن انگورهای سبز

در خُم بیافشریم میِ آفتاب را


برخیز و با بهار سفرکرده بازگرد

تا چون شکوفه‌های پَرافشانِ سیب‌ها

گلبرگِ لب، به بوسه‌ی خورشید وا کنیم.

وانگه چو بادِ صبح

در عطر پونه‌های بهاری شنا کنیم


برخیز و بازگرد

با عطر صبح‌گاهیِ نارنج‌های سرخ

از دور، از دهانه‌ی دهلیزِ تاک‌ها

چون بادِ خوش، غبار بر انگیز و بازگرد


یک صبحِ خنده‌رو

وقتی که با بهارِ گل‌افشان فرا رسی

در باز کن، به کلبه‌ی خاموشِ من بیا

بگذار تا نسیم که در جستجوی توست

از هر که در ره است، بپرسد نشانه‌هات

آن‌گاه با هزار هوس، با هزار ناز

برچین دو زلف خویش، آغازِ رقص کن

بگذار تا به خنده فرود آید آفتاب

بر صبحِ شانه‌هات


ای آشنای من! 

برخیز و با بهارِ سفرکرده بازگرد

تا چون به شوقِ دیدن من بال و پر زنند

بر شاخه‌ی لبان تو، مرغانِ بوسه‌ها

لب بر لبم نهی

تا با نشاطِ خویش، مرا آشنا کنی

تا با امیدِ خویش، مرا آشتی دهی

▨

نادر نادرپور

از کتاب شعر انگور

Show more...
9 months ago
3 minutes 44 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | بت تراش (پیکر تراش)

▨ نام شعر: بت‌تراش (پیکرتراش)

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

پیکرتراشِ پیرم و با تیشه‌ی خیال

یک‌شب تو را ز مرمرِ شعر آفریده‌ام 


تا در نگین چشم تو نقش هوس زنم

ناز هزار چشم سیه را خریده‌ام


بر قامتت که وسوسه‌ی شستشو در اوست

پاشیده‌ام شرابِ کف‌آلودِ ماه را 


تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم

دزدیده‌ام ز چشم حسودان، نگاه را 


تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم

دست از سرِ نیاز به هر سو گشوده‌ام 


از هر زنی، تراشِ تنی وام کرده‌ام 

از هر قدی، کرشمه‌ی رقصی ربوده‌ام 


اما تو چون بتی که به بت‌ساز ننگرَد 

در پیش پای خویش به خاکم فکنده‌ای


مست از می غروری و دور از غم منی

گویی دل از کسی که تو را ساخت، کنده‌ای 


هشدار زان‌که در پسِ این پرده‌ی نیاز 

آن بت‌تراش بلهوسِ چشم بسته‌ام 


یک شب که خشمِ عشقِ تو دیوانه‌ام کند 

بینند سایه‌ها که تو را هم شکسته‌ام ! 

▨

نادر نادرپور

از کتاب شعر انگور

Show more...
9 months ago
3 minutes 3 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | ویرانه‌ی قرون

▨ نام شعر: ویرانه‌ی قرون

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

گویی سکوتِ قرن‌ها بود

در دخمه‌های تیره‌اش، در آسمانش

در ابرهایش، در شبانِ سهمگینش

در بادهایش، در فضای بی‌کرانش


چون نعره برمی‌داشت باد سرد مغرب

گویی که برمی‌خاست بانگِ ارغنون‌ها

آنجا که می‌افتاد روزی قهرمانی

امروز می‌افتد به خاموشی ستون‌ها


آنجا که روزی بال و پر می‌زد عقابی

امروز شب‌کوری‌ست جنبان در سکوتش

آنجا که زلف دختران در پیچ‌ و خم بود

امروز، لرزد تار و پود عنکبوتش


آن دخمه‌ها، آن سایه‌ها، آن آسمان‌ها

وان رازدارانِ شگرفِ خلوت او

آن خنده‌های باد در بیغوله‌ی شب

وان غول‌ها در تیرگی هم صحبت او


آن سقف‌ها ، آن پیشخوان‌ها، آن ستون‌ها

آن طاق‌های ریخته در ظلمتِ شام

آن برق چشم گربه‌های سهمگین‌روی

وان نور اخترها در آفاق شبه‌فام


آن کوره‌راه بی‌کرانه

راهی که می‌لغزد به جنگل‌های خاموش

راهی که می‌پیچد چو ماری بر تن شب

راهی که می‌گیرد افق‌ها را در آغوش


آن شعله‌های آتشِ دزدان دریا

بر ریگ‌ها، بر ریگ‌های خشکِ ساحل

در لابه‌لای تک‌درختانِ زمین‌گیر

در سایه‌های قلعه‌های تیره‌گون‌دل


این‌ها همه، می‌خواندم چون قاصدِ مرگ

بار دگر با خنده‌ی پر مایه‌ی خویش

من کیستم؟ بیگانه‌ای گم‌کرده مقصود

یا رهروی ناآشنا با سایه‌ی خویش

▨ 

نادر نادرپور

از کتاب چشم‌ها و دست‌ها

Show more...
9 months ago
4 minutes 18 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | نقاب و نماز

▨ نام شعر: نقاب و نماز

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ز لابه‌لای ستون‌ها، سپیده بر می‌خاست

و من در آینه، خود را نگاه می‌کردم

به سانِ تکه‌مقوای آب‌دیده‌ی زرد

نقابِ صورتم از رنگ و خط تهی شده بود

سرم چو حبه‌ی انگورِ زیرِ پا مانده

به سطحِ صاف بدل گشته بود و حجم نداشت

و در دو گوشه‌ی آن صورتِ مقوایی

دو چشم بود، که از پشت مردمک‌هایش

زلالِ منجمدِ آسمان هویدا بود

ز پشت شیشه، افق را نگاه می‌کردم

سپیده از رحِمِ تنگِ تیرگی می‌زاد

و آسمانِ سحرگاهان

به سان مخمل فرسوده، نخ‌نما شده بود

ستاره‌ها همه در خواب می‌درخشیدند

و من به بانگِ خروسان، نماز می‌خواندم

حضور قلب من از من رمیده بود و، نماز

به بازیِ عبثِ لفظ‌ها بدل شده بود

و لفظ‌ها همگی از خلوص خالی بود

نماز، پایان یافت

و من در آینه، تصویر خویش را دیدم

حصار هستی‌ام از هولِ نیستی پُر بود

هوارِ حسرت ایام، بر سرم می‌ریخت

و من، چو برجِ خراب از هراسِ ریزش خویش

به زیر سایه‌ی نسیان پناه می‌بردم

وز آن دریچه که از عالم غریبی من

رهی به سوی افق‌های آشنایی داشت

بدان دیار مه‌آلوده راه می‌بردم

بدان دیار مه‌آلوده

که آفتاب در آن نور لاجوردی داشت

و برگ و ساقه‌ی گل‌ها به رنگ باران بود، پناه می‌بردم

در آن دیارِ مه آلوده، روز جان می‌داد

و من، نگاه به سیمای ماه می‌کردم

و بازگشت هزاران غمِ گریخته را

چو گله‌های گریزانِ سارهای سیاه

زلابلای ستون‌ها نگاه می‌کردم

در آن دیار مه‌آلوده، روز جان می‌داد

و شب چو کودکی از بطنِ روشنی می‌زاد

من از سپیده به سوی غروب می‌راندم

و با صدای مؤذن، نماز می‌خواندم

حضور قلب من از من رمیده بود و، نماز

به بازی عبث لفظ‌ها بدل شده بود

و لفظ‌ها همگی از خلوص خالی بود

نماز، دیر نپایید

و نیمه کاره رها شد

و من در آینه، تصویر خویش را دیدم

به سان تکه‌مقوای آب‌دیده‌ی

Show more...
9 months ago
5 minutes 46 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | کهن دیارا

▨ نام شعر: کهن دیارا

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

کهن دیارا! دیار یارا! دل از تو کندم ولی ندانم

که گر گریزم کجا گریزم، و گر بمانم کجا بمانم؟


نه پای رفتن نه تاب ماندن، چگونه گویم؟ درخت خشکم

عجب نباشد اگر تبرزن طمع ببندد در استخوانم


در این جهنم، گل بهشتی چگونه روید چگونه بوید؟

من ای بهاران! از ابر نیسان چه بهره گیرم؟ که خود خزانم


به حکم یزدان، شکوهِ پیری مرا نشاید مرا نزیبد

چرا که پنهان، به حرف شیطان سپرده‌ام دل؛ که نوجوانم


صدای حق را سکوت باطل در آن دلِ شب چنان فروکُشت

که تا قیامت در این مصیبت گلو فشارد غم نهانم


کبوتران را به گاهِ رفتن، سرِ نشستن به بام من نیست

که تا پیامی به خطِ جانان ز پای آنان فروستانم


سفینه‌ی دل نشسته در گِل، چراغِ ساحل نمی‌درخشد

در این سیاهی، سپیده‌ای کو؟ که چشم حسرت در او نشانم


الا خدایا، گره گشایا! به چاره‌جویی، مرا مدد کن

بوَد که بر خود دری گشایم، غمِ درون را برون کشانم


چنان سراپا شبِ سیه را به چنگ و دندان در آورم پوست

که صبحِ عریان به خون نشیند بر آستانم، در آسمانم


کهن دیارا، دیار یارا! به عزم رفتن دل از تو کندم

ولی جز اینجا وطن گزیدن، نمی توانم، نمی توانم

▨

نادر نادرپور

تهران - جمعه ۱۹ آبان ۱۳۵۷

___________

این شعر توسط داریوش، خواننده معاصر، اجرا شده است

Show more...
9 months ago
4 minutes 29 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | کتاب پریشان

▨ نام شعر: کتاب پریشان (اشک پدر)

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

این شعر را شاعر برای دخترش، پوپک نادرپور نوشته است

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

امید زیستنم، دیدن دوباره‌ی توست

قراربخش دلم، تاب گاهواره‌ی توست


تو ای شکوفه‌ی ایام آرزومندی

بمان که دیده‌ی من روشن از نظاره‌ی توست


نگاه پاک توام صبح آفتابی بود

کنون چراغ شبم چشم پرستاره‌ی توست


به یک اشاره مرا رخصت پریدن بخش

که مرغ وحشی دل رامِ یک اشاره‌ی توست


به پاره‌کردن اوراق هر کتاب مکوش

دلم کتاب پریشان پاره‌پاره‌ی توست


شبی نماند که بی‌گریه‌ام به سر نرسید

زلال اشک پدر، برق گوشواره‌ی توست


دلم چو موج، به سر می‌دود ز بیم زوال

کرانه‌ای که پناهش دهد، کناره‌ی توست


خجسته پوپک من، -ای یگانه کودک من-!

امید زیستنم، دیدن دوباره‌ی توست

▨ 

نادر نادرپور

از کتاب: گیاه و سنگ، نه آتش

به تاریخ دهم اردی‌بهشت ۱۳۴۱

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت یک: این شعر توسط استاد محمدرضا شجریان اجرا شده است

پی نوشت دو: ازوبسایت مستطاب پرند (راوی حکایت باقی) برای به اشتراک‌گذاری این شعر و جزییات آن، سپاسگزاریم

Show more...
9 months ago
2 minutes 58 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | ستارهٔ دور

▨ نام شعر: ستارهٔ دور

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ 

تصویرها در آینه‌ها نعره می‌کشند:

ما را از چارچوبِ طلایی رها کنید

ما در جهان خویشتن آزاد بوده‌ایم


دیوارهای کورِ کهن، ناله می‌کنند:

ما را چرا به خاکِ اسارت نشانده‌اید؟

ما خشت‌ها به خامی خود شاد بوده‌ایم


تک‌تک ستارگان، همه با چشم‌های تر

دامان باد را به تضرع گرفته‌اند

کای باد! ما ز روز ازل این نبوده‌ایم

ما اشک‌هایی از پیِ فریاد بوده‌ایم

غافل، که باد نیز عنانِ شکیب خویش

دیریست کز نهیب غم از دست داده است

گوید که ما به گوش جهان، باد بوده‌ایم


من باد نیستم

اما همیشه تشنهٔ فریاد بوده‌ام

دیوار نیستم

اما اسیرِ پنجهٔ بیداد بوده‌ام

نقشی درون آینهٔ سرد نیستم

زیرا هر آن‌چه هستم بی‌درد نیستم

اینان به ناله، آتشِ درد نهفته را

خاموش می‌کنند و فراموش می‌کنند

اما من آن ستارهٔ دورم که آب‌ها

خونابه‌های چشم مرا نوش می‌کنند

▨

نادر نادرپور

از دفتر شعر سرمهٔ خورشید

Show more...
9 months ago
2 minutes 49 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | در زیر آسمان باختر

▨ نام شعر: در زیر آسمان باختر

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز کبیری

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

از کوچه‌های خاطره‌ی من

امشب، صدای پای تو می‌آید

آه ای عزیز دور

آیا به شهر غربت من پا نهاده‌ای؟


اینجا

پرندگان سحر در من

میل گذشتن از سر عالم را

بیدار می کنند

اما شبانگهان

دیوارها اسارت پنهانی مرا

تکرار می‌کنند


اینجا مرا چگونه توانی یافت؟

من از میان مردم بیگانه

کس را به غیر خویش نمی‌بینم

تصویر من در آینه زندانی است

من خیره در مقابل آن تصویر

می‌ایستم که با همه ننشینم


اینجا مرا در آینه خواهی دید

آیینه‌ای شگفت، که همتای ساعت است

آیینه‌ای که عقربه‌های نهان او

در چارچوب سود و زیان کار می‌کنند

آیینه‌ای که ثانیه‌ها و دقیقه‌ها

در ذهن بی‌ترحم سوداگرانه‌اش

تصویر تابناک مرا تار می‌کنند


اینجا زمان طلاست

هر لحظه‌اش به

قیمت اکسیر و کیمیاست

اما ضمیر من

تقویم بی‌تفاوت شب‌ها و روزهاست


اینجا غروب، رنگ جنون دارد

باران صدای گریه‌ی تنهایی‌ست

چشم ستارگان همه نابیناست


اینجا من از دریچه فراتر نمی‌روم

دیوار روبرو

سر حد ناگشوده‌ی دیدار است

اینجا چراغ خانه‌ی همسایه

چشم مرا به خویش نمی‌خواند

بیگانگی گزیده ترین یار است


اینجا در این دیار

درهاهمیشه سوی درون باز می‌شود


در سرزمین غربت اندوهگین من

در زیر آسمان مه‌آلود باختر

شب در دل من است 

صبح از شقیقه‌های من آغاز می‌شود


اینجا چو من، غریب غمینی نیست

در وهم شب، چراغ یقینی نیست

تنها صدای یک دل سرگردان

با بانگ پای رهگذری حیران

در کوچه‌های خاطره می‌پیچد


آه ای عزیز دور

آیا تو در پناهِ کدامین در

یا در پسِ کدام درخت ایستاده‌ای؟

آیا به شهر غربت من پا نهاده‌ای؟

▨ 

نادر نادرپور از کتاب: صبح دروغین

Show more...
9 months ago
5 minutes 1 second

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | دیدار

▨ نام شعر: دیدار

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

من او را دیده‌بودم

نگاهی مهربان داشت

غمی در دیدگانش موج می‌زد

که از بختِ پریشانش نشان داشت


نمی‌دانم چرا هر صبح، هر صبح

که چشمانم به بیرون خیره می‌شد

میان مردمش می‌دیدم و باز

غمی تاریک بر من چیره می‌شد


شبی در کوچه‌ای دور

از آن شب‌ها که نور آبی ماه

زمین و آسمان را رنگ می‌کرد

از آن مهتاب شب‌های بهاری

که عطر گل فضا را تنگ می‌کرد

در آنجا، در خَمِ آن کوچه‌ی دور

نگاهم با نگاهش آشنا شد

به یک دَم آن‌چه در دل بود گفتیم

سپس چشمان ما از هم جدا شد

از آن شب دیگرش هرگز ندیدم

تو پنداری که خوابی دلنشین بود


به من گفتند او رفت

نپرسیدم چرا رفت


ولی در آن شب بدرود، دیدم

که چشمانش هنوز اندوهگین بود

▨ 

نادر نادرپور از کتاب: شعر انگور

Show more...
9 months ago
2 minutes 56 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | خطبه‌ی زمستانی

▨ نام شعر: خطبه‌ی زمستانی

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

ای آتشی که شعله‌کشان از درون شب

برخواستی به رقص

اما بدل به سنگ شدی در سحرگهان


ای یادگار خشم فروخورده‌ی زمین

در روزگار گسترش ظلم آسمان


ای معنی غرور

ای نقطه‌ی طلوع و غروب حماسه‌ها

ای کوه پرشکوه اساطیر باستان

ای خانه‌ی قباد

ای آشیان سنگی سیمرغ سرنوشت

ای سرزمین کودکی زال پهلوان

ای قله‌ی شگرف

گور بی‌نشانه‌ی جمشید تیره‌روز

ای صخره‌ی عقوبت ضحاک تیره‌جان


ای کوه، ای تهمتن، ای جنگجوی پیر

ای آن که خود به چاهِ برادر فرو شدی

اما کلاه سروری خسروانه را

در لحظه‌ی سقوط

از تنگنای چاه

رساندی به کهکشان

ای قله‌ی سپید در آفاقِ کودکی

چون کله‌قند سیمین در کاغذِ کبود

ای کوه نوظهور در اوهامِ شاعری

چون میخِ غول‌پیکر بر خیمه‌ی زمان


من در شبی که زنجره‌ها نیز خفته‌اند

تنهاترین صدای جهانم که هیچ‌گاه

از هیچ سو، به هیچ صدایی نمی‌رسم

من در سکوت یخ‌زده‌ی این شب سیاه

تنهاترین صدایم و تنهاترین کسم

تنهاتر از خدا

در کار آفرینشِ مستانه‌ی جهان

تنهاتر از صدای دعای ستاره‌ها

در امتداد دستِ درختان بی‌زبان

تنهاتر از سرود سحرگاهی نسیم

در شهر خفتگان


هان، ای ستیغِ دور

آیا بر آستان بهاری که می‌رسد

تنهاترین صدای جهان را سکوت تو

امکان انعکاس توانَد داد؟


آیا صدای گمشده‌ی من نفس‌زنان

راهی به ارتفاع تو خواهد برد؟


آیا دهان سرد تو را، لحنِ گرمِ من

آتشفشانِ تازه تواند کرد؟


آه ای خموشِ پاک

ای چهره‌ی عبوس زمستانی

ای شیر خشمگین

آیا من از دریچه‌ی این غربت شگفت

بار دگر برآمدن آفتاب را

از گُرده‌ی فراخ تو خواهم دید؟

آیا تو را دوباره توانم دید؟

▨ 

نادر نادرپور از کتاب: زمین و زمان

Show more...
10 months ago
5 minutes 38 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | چکامه‌ی کوچ

▨ نام شعر: چکامه‌ی کوچ

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

کمان سرخ شفق، ناوک کلاغان را

به بازوان کبودِ درخت‌ها انداخت

و زخم ملتهبِ لانه‌ها دهان وا کرد


کسی ز شهر خبر آورد؛

که خانه‌ها همه تاریک‌تر ز تابوت است

هوا هنوز پر از بوی خون و باروت است

تفنگ‌داران فانوس‌های روشن را

به دود و شعله بدل می‌کنند و می‌خندند

و هیچ مستی در کوچه‌ها نمی‌نالد

و هیچ بادی در برگ‌ها نمی‌خواند


کسی ز شهر خبر آورد؛

که عشق‌ها همه بیمارند

تمام پنجره‌ها چشم‌های تب‌دارند

که رقص چلچله‌ها را در آسمانِ بهار

به خواب می‌بینند

و رقص آدمیان را فراز چوبه‌ی دار

به یاد می‌آرند

و دارها همگی بارِ آدمی دارند


کسی ز شهر خبر آورد؛

که قتل‌عامِ گلِ قالی

به چکمه‌های گِل‌آلود، رنگِ خون داده‌ست

و دیگر آیینه، نیروی تندِ حافظه را

به بی‌حواسیِ پیری سپرده است

و ماه از سَرِ دیوارهای خشتی شهر

نگاه می‌کند آینه‌های خالی را

و پیش می‌آید تا گونه‌های خیسش را

به شیشه‌های کبود دریچه چسبانَد


چراغ می‌گوید:

که در سیاهی دهلیزِ انتظار کسی نیست

صدای زمزمه‌ی دوردستِ اشباح است

که از درون شبستان به گوش می‌آید

و شب ز باغ خبر می‌دهد که زرگرِ ابر

نمی‌تراشد دیگر نگینِ شبنم را

که تا سپیده‌دمان در عروسیِ گل‌ها

به روی پنجه‌ی لرزانِ برگ بنشاند


و باد می‌گوید:

که هیچ برگی بر شاخه‌ها نمی‌ماند

درخت جاذبه‌ی رقص را نمی‌داند

برهنه بر لب جوی ایستاده

و دست را به دعا سوی آسمان کرده ست

مگر پشیز مسین ستاره‌ای را باز

از این توانگرِ بی‌آبروی بستاند


زمین سراسر تاریک است

و هیچ نوری بازی نمی‌کند در آب

که انعکاسش بر طاقِ آسمان افتد


تو جامه‌دانِ سفر بربند

و رو به ساحلِ دیگر کن

مگر که در شبِ بی‌حاصلِ غریبی‌ها

غمِ تو دانه‌ی اشکی به خاک بفشاند

▨

نادر نادرپور

از کتاب گیاه و سنگ نه، آتش

Show more...
10 months ago
5 minutes 6 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش
نادر نادرپور | سهراب و سیمرغ

▨ نام شعر: سهراب و سیمرغ

▨ شاعر: نادر نادرپور

▨ با صدای: نادر نادرپور

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

این شعر در رثای سهراب سپهری سروده شده

ــــــــــــ

تذکر: بخشی از میانه‌ی شعر، با صدای شاعر موجود نیست اما متن آن در ادامه آمده

****

از سرِ خاک تو بر می‌گشتم

خاک ِ پاکی که تو را در بر داشت

آسمان، مرثیه‌ای نیلی بود

دشت، رنگ غم و خاکستر داشت

تو در اندیشه‌ی من، چشمه‌ی جوشان بودی

زیر آن قُبه که همچون سَرِ سبز

رُسته بود از وسطِ گُرده‌ی کوه

در کفِ آجری سرخ حیاط

که مدام از تب خورشید کویری می‌سوخت

آبی از کوزه، تو گویی، به زمین ریخته بود

زیر آن لکه‌ی نمناک، تو پنهان بودی

گور تو سنگ نداشت

تو به گمنامی گل‌های بیابان بودی

آه، سهراب! در آغاز برومندی تو

چه‌کسی می‌دانست

که جهان را نفسی چند پس از جشنِ بهار

با لبِ بسته، وداعی ابدی خواهی گفت؟

چه کسی می‌دانست

که پس از آن همه بیداردلی

در شب تیره‌ی نیسانِ زمین، خواهی خفت

آه، شاید که تو خود آگه از این خوابِ پریشان بودی


چون فرود آمدم از کوه به دشت

ایستادم به تماشای افق

مرغکانی همه با بال سپید

می‌نوشتند بر آن لوحِ کبود

که قلم‌های شما، ای هنر آموختگان

ساقه‌های پَر ِ ماست

پر افتاده‌ی ما باعث پرواز ش

Show more...
10 months ago
8 minutes 45 seconds

نادر نادرپور | با صدای خودش

اینجا شعرهای نادر نادرپور را با هم می‌شنویم.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk


پوستر کاور اصلی پادکست از Citoreh