اینجا شعرهای نادر نادرپور را با هم میشنویم.
این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر میشود.
برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk
پوستر کاور اصلی پادکست از Citoreh
اینجا شعرهای نادر نادرپور را با هم میشنویم.
این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر میشود.
برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk
پوستر کاور اصلی پادکست از Citoreh

▨ نام شعر: چکامهی کوچ
▨ شاعر: نادر نادرپور
▨ با صدای: نادر نادرپور
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
کمان سرخ شفق، ناوک کلاغان را
به بازوان کبودِ درختها انداخت
و زخم ملتهبِ لانهها دهان وا کرد
کسی ز شهر خبر آورد؛
که خانهها همه تاریکتر ز تابوت است
هوا هنوز پر از بوی خون و باروت است
تفنگداران فانوسهای روشن را
به دود و شعله بدل میکنند و میخندند
و هیچ مستی در کوچهها نمینالد
و هیچ بادی در برگها نمیخواند
کسی ز شهر خبر آورد؛
که عشقها همه بیمارند
تمام پنجرهها چشمهای تبدارند
که رقص چلچلهها را در آسمانِ بهار
به خواب میبینند
و رقص آدمیان را فراز چوبهی دار
به یاد میآرند
و دارها همگی بارِ آدمی دارند
کسی ز شهر خبر آورد؛
که قتلعامِ گلِ قالی
به چکمههای گِلآلود، رنگِ خون دادهست
و دیگر آیینه، نیروی تندِ حافظه را
به بیحواسیِ پیری سپرده است
و ماه از سَرِ دیوارهای خشتی شهر
نگاه میکند آینههای خالی را
و پیش میآید تا گونههای خیسش را
به شیشههای کبود دریچه چسبانَد
چراغ میگوید:
که در سیاهی دهلیزِ انتظار کسی نیست
صدای زمزمهی دوردستِ اشباح است
که از درون شبستان به گوش میآید
و شب ز باغ خبر میدهد که زرگرِ ابر
نمیتراشد دیگر نگینِ شبنم را
که تا سپیدهدمان در عروسیِ گلها
به روی پنجهی لرزانِ برگ بنشاند
و باد میگوید:
که هیچ برگی بر شاخهها نمیماند
درخت جاذبهی رقص را نمیداند
برهنه بر لب جوی ایستاده
و دست را به دعا سوی آسمان کرده ست
مگر پشیز مسین ستارهای را باز
از این توانگرِ بیآبروی بستاند
زمین سراسر تاریک است
و هیچ نوری بازی نمیکند در آب
که انعکاسش بر طاقِ آسمان افتد
تو جامهدانِ سفر بربند
و رو به ساحلِ دیگر کن
مگر که در شبِ بیحاصلِ غریبیها
غمِ تو دانهی اشکی به خاک بفشاند
▨
نادر نادرپور
از کتاب گیاه و سنگ نه، آتش