Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
Sports
History
Fiction
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts221/v4/a9/ef/43/a9ef43e6-158b-2b18-f231-f028205a32d1/mza_1795065376470687574.jpg/600x600bb.jpg
Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
PersianBMS
92 episodes
3 months ago
در فصل دوم این برنامه که به مناسبت دویستمین سال تولد حضرت باب به صورت نمایش رادیویی تهیه شده ماندانا دختر ایرانی، تاریخ نبیل را که از دوست بهائیش ترنم گرفته مطالعه می‌کند. دوباره نبیل زرندی خود تاریخش را روایت می‌کند.
Show more...
Religion & Spirituality
History
RSS
All content for Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ is the property of PersianBMS and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
در فصل دوم این برنامه که به مناسبت دویستمین سال تولد حضرت باب به صورت نمایش رادیویی تهیه شده ماندانا دختر ایرانی، تاریخ نبیل را که از دوست بهائیش ترنم گرفته مطالعه می‌کند. دوباره نبیل زرندی خود تاریخش را روایت می‌کند.
Show more...
Religion & Spirituality
History
Episodes (20/92)
Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۳۴ - با هم بیندیشیم (بخش پایانی)
ماندانا: من همیشه فکر می کردم وقتی حضرت قائم ظهور کنه، یه نور زیادی آسمون و زمین رو روشن می کنه و کلی اتفاقای عجیب می افته ترنم: اومدن یه مربی الهی یه اتفاق روحانیه، به نظرم همین نوری که می گی می درخشه، اما در قلب و روح انسان ها. اون وقت می بینی یه آدم های فوق العاده بزرگی مثل قدوس و ملاحسین و طاهره و حجت و وحید و بقیه ظاهر می شن.
Show more...
5 years ago
20 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۳۳ - عشقی تا همیشه تاریخ
ماندانا: همه اش دارم درباره شهادت حضرت باب فکر می کنم، شهادت حضرت باب و انیس عاشق و وفادارشون محمد علی زنوزی. چه عشق صاف و قشنگ و بی نظیر و عمیقی داشته انیس. نبیل: برای همین هم به این موهبت بی نظیر رسید که پیکرش تا ابد با پیکر حضرت باب در هم آمیخته شود.
Show more...
5 years ago
19 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۳۲ - آن روز که سیاهی تبریز را فرا گرفت
نبیل: سام خان گفت من مسیحی هستم و دشمنی با شما ندارم. شما را به خداوندی که شریکی ندارد قسم می دهم که اگر حقی در نزد شما هست، کاری بکنید که من دخالتی در ریختن خون شما نداشته باشم. حضرت باب فرمودند: تو به آنچه ماموری مشغول باش. اگر نیت تو خالص باشد، حق تو را از این مخمصه نجات خواهد داد.
Show more...
5 years ago
20 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۳۱ - آخرین بازگشت به تبریز
نبیل: امیر کبیر خیال می کرد که اگر قوه محرکه این نهضت، یعنی حضرت باب ازمیان برود، این آتش خاموش می شود. برای همین مشاورین خود را دعوت کرد و این فکر را با آن ها در میان گذاشت و گفت
Show more...
5 years ago
22 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت۳۰ - زینب دختری از نسل شجاعان تاریخ ایران
نبیل: داستان رستم علی را نشنیده ای؟ ماندانا: رستم علی؟ نه. هیچ وقت برام نگفتین. نبیل: در بین زنانی که در قلعه زنجان بودند، دختری بود به اسم زینب که خانه اش در ده کوچکی نزدیک به زنجان قرار داشت
Show more...
5 years ago
20 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۲۹ - در حصار قلعه‌ها
ترنم: حضرت باب فرموده بودن که ملاحسین عمامه سبز برسر بذاره و همراه با یارانش با بلند کردن پرچم های سیاه به مازندران بره. ماندانا: این پرچم های سیاه رو یه جایی شنیدم... خدایا چی بود ترنم: این در احادیث هست که یاران امام زمان با پرچم های سیاه از خراسان حرکت می کنن.
Show more...
5 years ago
20 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۲۸ - گزارش یک پزشک انگلیسی
ماندانا: با خودم فکر می کنم من ملاحسین رو بیشتر از همه دوست دارم، اما این محمد علی زنوزی هم که در هنگام مرگ انیس حضرت باب می شه ، به نظرم قهرمان دوست داشتنی ایه، منتهی یه جوری که مخصوص خودشه. ترنم: حالا تا بیای تاریخ نبیل رو تموم کنی، قهرمانان دوست داشتنی زیاد پیدا می کنی...
Show more...
5 years ago
19 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۲۷ - محاکمه در تبریز
ماندانا: در تبریز برای حضرت باب جایی در نظر گرفتن که خیلی دور از شهر بود، به این امید که ازاشتیاق مردم برای دیدن حضرت باب کم کنن. روزی که حضرت باب رو برای محاکمه می بردن، مامورین به زحمت تونستن از میون مردم راهی براشون باز کنن. نظام العلما که رییس جلسه بود از حضرت باب پرسید . . .
Show more...
5 years ago
21 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۲۶ - یک پارچه آتش
ترنم: چی شد که حاجی میرزا آغاسی از فرستادن حضرت باب به چهریق پشیمون شد و هنوز سه ماه نشده، دوباره یه فرمان دیگه داد و گفت حضرت باب رو به تبریز ببرن؟ ماندانا: علتش این بود که می خواست صدای حضرت باب و بابیان رو ساکت کنه و نمی شد.
Show more...
5 years ago
20 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۲۵ - قلعه‌ای آن قدر دور و آن قدر نزدیک
نبیل: هنوز ملاحسین به تبریز نرسیده بود که شنید حضرت باب را به قلعه چهریق منتقل کرده اند. وقت خداحافظی حضرت باب به ملاحسین فرموده بودند: تو از خراسان تا اینجا تمام راه را پیاده پیمودی، اینک نیز باید پیاده به سمت مقصد روانه شوی. دوران اسب سواری تو هنوز نرسیده. وقتی برسد، داستان اسب سواری تو و جرئت و شجاعتی که از تو آشکار می شود شگفت آور خواهد بود
Show more...
5 years ago
21 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۲۴ - طاهره، قره العین
ماندانا: حالا می فهمم که چرا هنوز بعد از گذشت نزدیک به ۲۰۰ سال نام و خاطره طاهره در ذهن مردم ایران زنده ست به نظرم طاهره مثل یه ستاره دنباله دار زیبا و پرنور بوده که به سرعت از آسمون ایران گذشته و دو قرنه که همه تو شگفتی اش موندن
Show more...
5 years ago
22 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۲۳ - یک پارچه آتش
ترنم: طاهره از طریق پسر خاله اش، ملا جواد برغانی با عقاید شیخیه آشنا می شه و کتاب های سید کاظم و شیخ احمد رو می خونه و عقایدشون رو می پذیره و حتی رساله ای هم در اثبات عقاید شیخیه می نویسه. ماندانا : سید کاظم هم بعد از دریافت این رساله بهش لقب قرة العین می ده، اینو یه بار جناب نبیل برام تعریف کردن.
Show more...
5 years ago
19 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۲۲ - بانویی که سنت‌ها را در هم شکست
ترنم: من یه چیزی خوندم که می دونم خیلی دوست داری برات تعریف کنم، برای همین هم کلی یادداشت برداشتم که چیزی یادم نره. ماندانا: خوب بگو چی خوندی. ترنم : درباره بانویی خوندم که مثل یه ستاره بود تو دنیای تاریک زنای ایران، مثل یه خورشید.
Show more...
5 years ago
19 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۲۱ – قلعه‌ای دور بر فراز کوه‌های بلند
ترنم : از میانه حضرت باب رو به میلان می برن و یه مدت کوتاهی هم اونجا اقامت می کنن. ماندانا : (با تعجب زیاد) میلان؟!!! میلان مگه تو ایتالیا نیست؟
Show more...
5 years ago
20 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۲۰ - گوهر یگانه‌ای که در تبریز بود
نبیل: . . . اما در این میان جوانی بی اختیار از صف سربازان عبور کرد و با وجود موانع شدیدی که وجود داشت، با پای برهنه در جاده شروع به دویدن کرد. نیم فرسخ راه را دوید تا عاقبت هر طور بود خود را به حضرت باب رساند و درحالی که اشک از چشمانش روان بود، زمین مقابل آن حضرت را بوسید.
Show more...
5 years ago
20 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۱۹ - آن شب اسرارآمیز در روستای کلین
ماندانا: ترنم روستاهای قم و قمرود و کنارگرد رو تعریف کرد، تا رسیدیم به روستای کلین نبیل: این را هم تعریف کردند که ملا مهدی کندی و ملا مهدی خویی پیام حضرت بهاء الله رو به حضرت باب رساندند؟ ماندانا: نه! مگه حضرت بهاء الله برای حضرت باب پیام فرستاده بودن؟
Show more...
5 years ago
20 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۱۸ - کاشان و قم
نبیل: گرگین خان محمد بیک چاپارچی را مامور کرد و به او سفارش کرد که: مراقب باش هیچ کس باب را نشناسد، حتی سوارانی که با تو هستند نباید بدانند که این شخص کیست و اگر کسی پرسید، بگو شخص تاجری است که شاه او را به طهران احضار کرده و بیش از این چیزی نمی دانم.
Show more...
5 years ago
21 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۱۷ - رجل نیک نامی که رویاهای شیرینی داشت
ترنم: خوب تو دیشب به کجا رسیدی؟ ماندانا: دیشب جناب نبیل تعریف کردن که چطور حضرت باب به اصفهان رفتن و مردم اصفهان چه استقبال خوبی از ایشون کردن. حتی منوچهرخان معتمدالدوله، حاکم اصفهان، توی جمعی که خیلی از علما حاضر بودن رسما اعلام می کنه که به حضرت باب و منشاء الهی کلمات و آیات ایشون ایمان داره
Show more...
5 years ago
19 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۱۶ - میهمان‌نوازی مردم اصفهان
ماندانا: پس حالا بعدش رو بگین. گفتین که حضرت باب از منزل عبدالحمید خان داروغه مستقیما به اصفهان رفتن و مادر و همسرشون رو دیگه ندیدن نبیل: بله، اواخر تابستان سال ۱۲۶۲ هجری قمری بود که حضرت باب به همراهی سیدکاظم زنجانی به طرف اصفهان حرکت کردن
Show more...
5 years ago
20 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
فصل ۲ - قسمت ۱۵ - بلای ناگهانی
نبیل: آن نوروز حضرت باب همه املاک و دارایی خود را به نام همسر و مادر خود کردند و در وصیت نامه خود هم منزل و بقیه دارایی های خودشان را به مادر و همسرشان واگذار کردند و نوشتند که بعد از وفات مادرشان تمام املاک و دارایی ایشان به همسرشان برسد
Show more...
5 years ago
21 minutes

Tarikh Be Revayat e Movarekh | پادکست تاریخ به روایت مورخ
در فصل دوم این برنامه که به مناسبت دویستمین سال تولد حضرت باب به صورت نمایش رادیویی تهیه شده ماندانا دختر ایرانی، تاریخ نبیل را که از دوست بهائیش ترنم گرفته مطالعه می‌کند. دوباره نبیل زرندی خود تاریخش را روایت می‌کند.