محو، گنگ و مدهوش. این بود حال من در اون روزی که داشتی از دور میاومدی. تو در زمان و مکان در حرکت بودی و من در بیزمانی و بیمکانی محض بودم. تو متافیزیک بودی و فیزیک داشتی من فیزیک بودم و فیزیک نداشتم. پرت و پلا نمیگم حالم همینجوری بود...
..میدرخشیدی. مثل قرص کامل ماه. بدون خودنمایی. ستارههای چشمک زن جلوهای نداشتند و فقط تو در آسمان شب تابناک بودی. حیرتانگیزی میدونی؟ معلومه که نمیدونی. مثل پرستویی که با خوندش آدم رو مبهوت میکنه...
آغاز و پایان دو روی یک سکه اند و هیچ چیز ابدی و ماندگار نیست، تنها ماندگار همیشگی هستی امید است. امید هدیهایست آسمانی؛ شوق تازه شدن و نوشدن در خود دارد و بهار سرآمد همه امیدهای زندگیست.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
اگه از ما بپرسن مهمترین معلم زندگیتون کیه، فقط یه جواب داریم. اگه به ما بگن مهربونترین آدم زندگیتون کیه، بازهم همون یه جواب رو داریم. اگه بگن تو این دنیا کی بیشتر از همه دوستتون داره، بازهم جوابمون همونه.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
آخه بلندی و کوتاهی یه شب چه معنایی میتونه داشته باشه؟ مگه چرخیدنهای بیوقفه این سیاره آبی زیبای دوستداشتنی دور خودش و خورشید معنا و مفهوم داره؟ اصلن خودش میدونه؟ نه نمیدونه؛ خود خورشید با عظمت هم نمیدونه.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
سکسکه امانم رو بریده بود؛ تمام طول شبانه روز در حال سکسکه بودم و با هیچ دارویی هم برطرف نمیشد. برای همین تصمیم گرفتم خودم وارد عمل بشم. سکسکه رو نصف کردم. به قسمت اولش یه سرکش اضافه کردم شد سگ؛ بعد راهیش کردم که بره دخلش رو بیاره. قسمت دومش یعنی سکه رو هم فرستادم که شاید بتونه بخردش.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
خونه مادربزرگ با همه خونهها فرق داشت؛ نه به خاطر فضای وسیع و بنای خاطرهانگیزش، نه به خاطر درختهای میوهش که طرفدارهای زیادی داشت، نه به خاطر حال و هوای شاد وکارناوال گونه ای که جوونهای ساکن اون خونه به وجود آورده بودن، نه؛ اون خونه به خاطر وجود مادربزرگ با بقیه خونه ها فرق داشت.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
ثابتی سربازی بود قدبلند، لاغر و همدانی که هر روز صبح وقتی که از شستن و سروصورتش فارغ میشد و وارد آسایشگاه میشد، همون جلوی در میایستاد و در حالی که حوله کوچیکی روی دوشش بود مثل یه خواننده اپرا دستش رو باز می کرد و با صدای بلند میخوند: ثابتتی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی. و تا هر جا که نفس داشت "ی" رو می کشید. تعظیمی میکرد و خندان به سمت انتهای سالن میرفت.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
خدا باید بخت بده؛ بقیه همش حرفه. اگه بختت بلند باشه همه میخوانت، میشی نُقل هر مجلسی و اگه شوربخت باشی می شی من. درسته که خیلی اهمیت دارم و اگه نباشم خیلی خیلی بد میشه ولی چه فایده،کسی متوجه این موضوع نیست و به هیچ وجه توجهی به من نمیکنه. باورتون نمیشه؟ کافیه یه نظر به دیوان اشعار شعرای معروف بندازین اونوقت خودتون متوجه میشین که من چقدر بیاهمیت و بیارزشم.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
خونه مَلیاینا ته بنبست بود و خونه ما تو همون بنبست چند تا خونه قبل از خونه مَلیاینا. در واقع قبل از انتهای بنبست اصلی یه بنبست کوچولوی دیگه بود که خونه ما اونجا بود. البته خونه خودمون نبود، مستاجر بودیم؛ مَلیاینا هم مستاجر بودن.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
پزشک جوانی که در کودکی به تقاضای برادر مبتلا به سرطانش ارتباط او با دستگاه تنفسی را قطع کرده تا با آرامش بمیرد، همیشه از یادآوری این ماجرا رنج می کشد. یک روز از زندان مجرم نوجوانی را که به سرطان پیشرفته ای مبتلاست نزد پزشک جوان می آورند...
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
هیچ آغازی و هیچ پایانی در کار نیست، هر آغازی ادامه یک پایان است و هر پایانی در پی خود آغازی دارد؛ هیچ یک ابدی و ماندگار نیستند، بهانهاند، بهانههایی برای ...
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
مطمئنم؛ یعنی تردید ندارم اگه ویکتور هوگو من و حال و روزم رو میدید حتمن یه شاهکار دیگه میتونست خلق کنه. اسمش رو هم میذاشت بینوا، یعنی من. نمیدونم چه اصراری داره فرشته که من آدم معروفی بشم. یه اتاقمون رو کرده استودیو؛ به درودیوارش شونه تحممرغ و گونی زده که صدا نپیچه. پردههای ضخیم رو جمع کرده و پرده توری نازک آویزون کرده که نور کافی باشه و البته ملایم. به موهام ژل می زنه و همش میگه اصلاح کن که جلوی دوربین مرتب باشی و اونقدر آب ولرم می ده قرقره میکنم که صدام کاملن قورباغهای شده....
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
باز هم مثل همیشه تا بجنبیم و جمع و جور کنیم و راه بیفتیم و از تهران خارج بشیم، هوا تاریک شد. یه آخر هفته پاییزی بود و پا داده بود و دلمون هم تنگ بود و شمال هم منتظرمون بود و دیگه زدیم به جاده. اونموقع هنوز جادهها اینقدر شلوغ نبود. هر موقع دلت میخواست میتونستی راه بیفتی و بیدردسرِ شلوغی و ازدحام و معطلی؛ خودت رو به شمال برسونی. خوش خوشک در حرکت بودیم؛ ترانهای پخش میشد، عزیزانم شاد بودن و برای یک لحظه حس کردم که دیگه چی باید از زندگی خواست؟ همینه خوشبختی؛ و من خوشبختم.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
اگه می دونستی اون دم آخر برنمیگشتی و نگاهم نمیکردی. انگار یه چیزی از چشمهات حرکت کرد و اومد توی قلبم جا خوش کرد؛ و الان بیستوپنج ساله که همونجاست و هیچ تغییری نکرده. نمی دونم الان کجایی و چه می کنی، ولی بدون که من همونجام و منتظرم؛ منتظر و امیدوار؛ شاید که برگردی و سری بهم بزنی...
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
دلتنگ بودم. هوس نون سنگک تازه کرده بودم و خامه کوچیکِ پاک با چایی شیرین. نون توی دستم بود، خامه توی کیسه پلاستیکی و پیاده داشتم میرفتم طرف چایی شیرین. توی پیاده رو جوان بلندبالایِ سفیدروشنهای که کلاه کاسکت سرش بود داشت با یه پیرمرد حرف میزد. از کنارشون داشتم رد میشدم که جوان رو به من کرد و گفت این اطراف پمپ بنزین هست؟
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
پایدَر یه واژه خیلی قدیمییه؛ یعنی کسی که در کار پاییدنه. وظیفه اصلی پایدَر حفاظت از کسانی بوده که دوروبرش بودن. پایدَر برای دوروبریهاش کار میکرده، در مقابل خطرات ازشون محافظت میکرده ، به مشکلاتی که در زندگی ممکن بوده براشون پیش بیاد توجه میکرده و تلاش میکرده جلوی اتفاقات ناگوار رو بگیره. پایدَر فکر میکرده نباید اجازه بده مشکلاتی رو که خودش تجربه کرده برای کسانی که مسئولیتشون رو بر عهده گرفته رخ بده؛ و پیوسته در تلاش بوده تا سروسامانی به زندگی اونها بده. این تلاش زیاد و نگرانی مداوم از بروز اتفاقات ناگوار، ممکن بوده گاهی وقتها از پایدَر چهرهای خشن، انعطافناپذیر و نامهربان بسازه؛ ولی درحقیقت این جوری نبوده و همه پایدَرها از خودگذشته، فداکار و در هر لحظه، برای خانوادهشون، جانبرکف بودن. پایدَرها درپشت ظاهرسفت و سختشون قلب مهربانی داشتن؛ ولی در طول زمان، به اقتضای وظیفه پاییدن، یادگرفته بودن مخفیش کنن تا بتونن کار سختشون رو درست و تاثیرگذار انجام بدن. برای همین هم رفتار پسرها، وقتی که خودشون پایدَر میشدن، کاملن با پایدَر خودشون تغییر میکرده. و درست به همین دلیله که به نظر میرسیده پدربزرگها از پایدَرها مهربونترن. امروز به پایدَرها می گن پدر. و پدرها به تدریج یاد گرفتن که کمی بیشتر به مهربونی و حفظ ظاهر توجه داشته باشن و نسبت به تاثیر برخورد خوب آگاهتر شدن. پدرها یا همون پایدَرها موجودات کمتوقع، تنها و سختکوشی هستن که اگه هر روز هم به نام اونها نامگذاری بشه بازهم حق مطلب در موردشون ادا نشده. درود بر همه پدرها و روزشون مبارک.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
ماندانا مبصر کلاسمون بود. قدِبلند، موهای لختِ تا پایین شونهها، چشمهای درشت و صورت پهن و سفیدش اصلن با خلق و خوی سختگیرانه و تندش همخوانی نداشت. کلاس سوم راهنمایی بودم و در یک مدرسه مختلط درس میخوندم.تابستون عموی کوچیکم دو تا مسافر دربستی سوار می کنه. دو تا خانوم معلم؛ عموی خوشصحبت من وقتی که میفهمه اونا تو یه مدرسه خیلی خوب و مدرن معلم هستن ازشون میخواد که اسم برادرزادهشو توی همون مدرسه ثبت نام کنن و اونا هم میگن بفرستینش بیاد و خودشو به ما معرفی کنه باید ببینیمش.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
دلتنگ بودیم، خسته بودیم، نگران بودیم و البته ترس هم باهامون بود؛ ولی با میل خودمون اومده بودیم که آموزش ببینیم و بریم برای کشورمون بجنگیم. هوا سرد بود، و ما به یک پادگان دورافتاده اعزام شده بودیم؛ پادگانی که بیشتر پرسنلش تبعیدی بودن.
انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن
پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
نمیدونم چرا ساعت 5 صبح هوس کردم سوار اتوبوس بشم. نه بلیط داشتم و نه کارت. هیچ وقت سوار اتوبوس نمی شم. ولی اونروز شدم. کارت خریدم و بعد از کمی معطلی داخل اتوبوس بودم؛ صندلی هم گیرم اومد.