
ژیلین یه سربازه که توی قفقاز خدمت میکنه. تنها خونوادهش، مادر پیر و زمینگیرشه. یه روز این مادر دلتنگ، به ژیلین نامه میزنه که من دارم از دنیا میرم و تنها آرزوم اینه که تو رو توی لباس دومادی ببینم... ژیلین هم بقچه جمع میکنه که بره دیدن مادرش ولی توی راه ...