Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
Sports
TV & Film
Health & Fitness
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts115/v4/2c/7c/27/2c7c2740-c7d5-c7dc-8b0e-4d240f077f11/mza_6659800272786242645.jpg/600x600bb.jpg
ققنوس
vAHiD GhaziNour
73 episodes
4 days ago
می‌نویسم‌ گاهی، تا بماند باقی
Show more...
Books
Arts
RSS
All content for ققنوس is the property of vAHiD GhaziNour and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
می‌نویسم‌ گاهی، تا بماند باقی
Show more...
Books
Arts
https://d3t3ozftmdmh3i.cloudfront.net/production/podcast_uploaded_episode/15006253/15006253-1651776305264-5b949aadfa18a.jpg
ترخینه
ققنوس
6 minutes 35 seconds
3 years ago
ترخینه
. ترخینه . . چشمش به چشم من، بود آشنای دهر آنی که گمشده، در خاطرات محو آنش به دل نشست، شد محرم دلم آغاز شد سلام، در مطلع سخن . . عاشق‌ به من رسید، بر پهنه‌ی امید در خود، ترانه داشت، بر لوحه‌ایی سپید روحش به شب هنوز، عادت نکرده بود پرواز می‌چکید، از بالِ در غُنود . سرخورده از شراب، آماج اتهام خط زد به بازیِ بیهوده‌ی سراب . از کهنه‌ها، بری وز پخته‌ها، غنی استاد او، در او بیرون، چو مدعی . کامد به مشق خویش، وامد به زیر تیغ ‌آمد هرس کند، ناخواسته‌های ریش سودا، دهد به باد، تا آیدش قرار آمد به کوی دل، مشتاق و بی‌ریا . عاری شد از نقاب. آورد، هرآنچه داشت میدان بلبل است، گل بود و سبزه داشت وامد دِرو کند، از کاشته‌های خویش بی‌خواهش از کسی، در بازه‌ی زمان . آرامشش‌گسست. رفت آن خیال مست وقتی که از گُلی، خاری بر او نشست آمد صدا به گوش، در وادی سکوت زیر هجوم سنگ، از زمهریر دور صد پرسش نهان، ده‌ها گلایه‌ها دنیای دیگری، شد ناگهان عیان . استاد او، به او، امید بسته بود زد راه تازه‌ایی، وقتی که خفته بود . برخاست با شعف، با شوری تازه‌تر آرامش هم رسید، پائیز بود و سرد نقش و قلم بدست، می‌تاخت بر خودش می‌تاخت بر همه، حتی، به بلبل‌َش دست بُرد به سایه‌ها: همسایه‌های ما رفتَش به اکتشاف، یابد طلای ناب ماییم و سایه‌ها، همزاد و هم‌صدا در قالب تن‌ایم، بادا شویم جدا . در خلوت و سکون، همواری ساده بود لاکن به وقت عشق، سایه شود زُدود . عشق، راه آدمی‌ست، سیرایی‌ از زمین در مکتب خِرد، پرگار آدمی‌ست . آئینه‌اش شدم، تا خود ببیند او آموخته‌ام بسی، از گفته‌های او . تاریخِ زنده‌ایم داستان آدمیم هم‌پای آن کلاغ در راه خانه‌ایم . ماییم و گَه نگاه، همراهی و کلام دست و سلام و مهر، در محضر زمان . هستیم به تجربه، ماییم و این جدال من‌های جعلی و سردار سایه‌ها . قربانی می‌کنیم، بت‌های کهنه‌ را تا بر خدای خود، خود را کنیم بنا آزادی ممکن است، در وقت پُرشتاب آبادی ممکن است، دور باد ز ما زوال . .................................... وحید قاضی‌نور ... Vahid GhaziNour ۱۵ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۱ https://www.instagram.com/p/CdLkvkVqMh_/?igshid=MDJmNzVkMjY=
ققنوس
می‌نویسم‌ گاهی، تا بماند باقی