
دکلمه
شعر و صدای سبحان گنجی
یک عاشقانهی بلند لعنتی
:
آبیِ روسریات اقیانوس
لاکِ زردت خورشید
دست کن در موهات
این یک عاشقانهٔ بلند است
که هجده سال طول کشیده تا نوشته شود
دست کن در موهات
هات... هیهات... هی! هات!
این یک عاشقانهٔ بلند لعنتی است
که هجده سال تمام طول کشیده تا عرض شود
پس تو حق نداری به خواستههایم اعتراض کنی
دست کن در موهات
سردر باغ معلّق کپی از ابروهات
دست کن در موهات
راه من! ماه من! اللّه من! آه...
آه... کم جنبه نباش
بیشتر داشته باش
دوستم؛ کوچولو!
دست کم قد خودم بوبولو!
این یک عاشقانهٔ پس تو حق نداریست
پس اگر دستم را بردارم از میان رانهات
و بخواهم بروی در باران
وسط اتوبان
بیشتر خیس شوی
و کمی اخم کنی
تو فقط میگی چشم
تو که جذابترین نقطهی سیارهٔ پر آب زمین ناف توئه
تو که هر کی بگه خوشمنظره منظورش اطراف توئه
تو که دستت که میره لای موهات حس میکنم
حالا حالاها همینطور میمانی
پیر نخواهی شد
نخواهی مرد
مثل آنها که مردند
مثل ما که میمیریم
مثل قلبم که تندتر میزند
بیشتر که میرود
دستت
سمت موهات
تو که سکسیتری از سکس
از تنها
دیدنیتری از آبشارها
از عکسها
تو که با دوربین باید زیر نظر بگیرمت
تا هر وقت میخندی بخندم
تا هر وقت میرقصی برقصم
و ادبیات به آن ورم باشد
و فارسی به این ورم
و هر وقت دستت در موهات چرخید
نچرخیدن دست به دست مملکت از یادم برود
تا بتوانم به هیات ربات ادارات دولتی
در انتخابات آتی بشرکتم
و به دست تو رای بدهم
و رایام را
دور از سوراخ مقوایی صندوقها
در شکاف مخملی تو زمزمه کنم
و اگر به دور بعد کشید
فرو×