
@adabparsi365 داستان اسکندر و فور هندی: رویارویی قدرت و خردپس از فروکش کردن چکاچک شمشیرها در ایران، اسکندر جوان و پیروز چشم به هند دوخت. در آن سوی مرز، فور، پادشاه خردمند هند، در خوابی دهشبه آمدن او را دید. این دیدار، تقابل دو جهانبینی بود: قدرت در برابر خرد.۱. پیشکش چهارگانه برای صلحخوابگزاران هشدار دادند که اسکندر در راه است. مشاوران فور پیشنهاد کردند با چهار هدیه از جنگ پرهیز کند:دختر زیبارو: دختری چنان زیبا که خورشید در برابرش شرمنده بود؛ نماد پاکی و کمال.جام جادویی: جامی که هرگز خالی نمیشد؛ نماد برکت بیپایان.فیلسوف دانا: مردی آگاه از رازهای آسمان و زمین؛ نماد دانش و بینش.طبیب ماهر: پزشکی که تنها با دیدن ادرار بیمار، درد را میشناخت؛ نماد تندرستی و هنر درمان.اسکندر پس از دریافت نامه فور، برای آزمودن این ادعاها نه مرد خردمند به هند فرستاد.۲. آزمون حقیقتفرستادگان نخست با دختر دیدار کردند. او چون خورشیدی بر تخت زرین میدرخشید و از زیباییاش شگفتزده شدند. هر یک در نامهای برای اسکندر اوصاف او را نوشتند تا آنجا که کاغذ از سیاهی مرکب ناپدید شد.اسکندر پس از خواندن نامهها دریافت که سخن فور راست است و از حمله به هند دست کشید. آنگاه نوبت به سنجش خرد فیلسوف رسید.۳. مناظره نمادین اسکندر و فیلسوفاسکندر و فیلسوف از طریق اشیای رمزی با هم گفتگو کردند:اقدام اسکندر پاسخ فیلسوف تفسیرجام پر از روغن جام پر از سوزن دل خردمند چون سوزن، در ژرفای دانش نفوذ میکند.گوی آهنی سیاه آینه صیقلی خرد میتواند دل سخت و تاریک را روشن سازد.آینه زنگزده زیر آب آینه پاکشده با دارو دانش دل زنگزده را میزداید.اسکندر شیفتهی بینش فیلسوف شد و گوهر بسیار به او بخشید. اما فیلسوف گفت:«دانش پاسبان شب من است، خرد تاجدار جان من است.»این سخن در دل اسکندر اثر کرد و او پیمان بست راه خرد پیش گیرد.۴. راز تندرستی: دیدار با طبیب هندیاسکندر از طبیب درباره ریشه بیماریها پرسید. طبیب گفت:«پرخوری و بیحساب خوردن، مادر همه دردهاست.»او دارویی از گیاهان کوهی ساخت که نیروی جسم را میافزود، اما با دیدن ادرار اسکندر گفت:«سه شب است نخوابیدهای.»اسکندر شگفتزده شد و به توصیهاش یک شب آرام خوابید. صبح، طبیب داروها را دور ریخت و گفت: «اکنون نیازی به دارو نیست؛ پرهیز بهترین درمان است.»۵. پیروزی داناییدر این سفر، اسکندر دریافت که فتح واقعی، پیروزی خرد بر نفس است، نه تسخیر سرزمینها. او پادشاهی فور را به خودش واگذاشت و به طبیب و فیلسوف پاداش فراوان داد. با دلی دگرگونشده، هندوستان را ترک کرد و آموخت که فرمانروایی حقیقی از آنِ دانایی است.