پایان مجموعه در جستجوی دلتورا
مرسی که تا آخر هم همراه بودین هم مشوق
امیدوارم لذت برده باشین...
صدای فریادش در صدای باد خروشان و جیغ و داد آق بابا ها گم شد....
الماس diamond
زمرد emerald
سنگ لاجورد lapis lazuli
یاقوت زرد topaz
اوپال opal
یاقوت سرخ ruby
لعل بنفش amethyst
دلتورا DELTORA
دووم اندونه. تو دخترشی . تو وارثه دلتورایی....
انگشتان ظریف و بلندی که سرمای مرگ را با خود داشتند....
او را با شکم روی سنگ ریزه ها میکشیدند....
تصمیم گرفتیم بدون اینکه به کسی چیزی بگیم نقشه خودمونو اجرا کنیم....
وارث اینجا و در این اتاق بود....
وقتشه وارثو احضار کنیم...
اگه این امید ها دروغی بود چه بهتر که از بین رفت...
آنها زن و مردی بودند که به آنجا آمده بودند تا بمیرند...
آدمهای نا امیدی که دنبال سرپناه میگشتند....
تاریکی وسط آن توده که با بدخواهی میتپید و او را صدا میزد...
چطوری پسر یه کشاورز میتونه درباره تاریخ دلتورا انقدر اطلاعات داشته باشه؟
اون سه نفر ماله منن فالوووو
حق داره به جای امید حقایق رو بخواد ....
تاثیری که این ماجرا روی اون گذاشت همونی بود که اربابم امیدوار بود...
دورویی طمع نفرت و غرور دیوانه وار به او حمله کردند....
تو تمام طول این مدت اینجا بودن...
آخرش مجبور میشیم با اونا روبه رو بشیم...