Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
News
Sports
TV & Film
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts126/v4/14/b2/4e/14b24e55-e67d-90b8-fe95-b623c761f9b1/mza_17930542660075555795.jpg/600x600bb.jpg
نقاشی خیال با شعر
Gholamreza Aminian
95 episodes
6 days ago
دریچه‌ای گشودام تا ببینی جهان پر آشوب مرا، رقص حنجره‌ام با غبارهای ذهن مرا، ترک برداشتن بغض‌های مرا، ریختن اشکهای مرا، رویای مرا و مرا ©
Show more...
Books
Arts
RSS
All content for نقاشی خیال با شعر is the property of Gholamreza Aminian and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
دریچه‌ای گشودام تا ببینی جهان پر آشوب مرا، رقص حنجره‌ام با غبارهای ذهن مرا، ترک برداشتن بغض‌های مرا، ریختن اشکهای مرا، رویای مرا و مرا ©
Show more...
Books
Arts
https://d3t3ozftmdmh3i.cloudfront.net/staging/podcast_uploaded_episode/7744229/7744229-1729170251382-27a805d773f92.jpg
معجزه زندگی
نقاشی خیال با شعر
3 minutes 29 seconds
1 year ago
معجزه زندگی
وقتی که تمامی راه‌‌ها بسته می‌شود یا جسم و جان با هم خسته می‌شود تازه ریزش باران شروع می‌شود همه چیز یکدفعه دگرگون می‌شود برکه‌ها از آب پر بیشه‌ها مملو از صدای شرشر و دل‌ها صاف‌ و پاک به درخشانی یک د‌ُر وقتی که صدایم میکنی یا یک لحظه‌ نگاهم میکنی در دلم آتش می‌اندازی احساس را در من شعله‌ور می‌سازی از من یک آدم دیگری می‌سازی و اگر به صورتت لبخند را هم اضافه کنی بدون شک تو مرا برای همیشه مال خودت میکنی وقتی که در چشمانت خیره می‌شوم یا لحظه‌ای در کنارت‌ می‌نشینم‌ دیگر در این کالبدم نمی‌گنجم می‌خواهم که دایم با تو میان ستاره‌ها در سفر باشم و اگر خودت ستاره من شوی یا چشمانت را با من سهیم شوی قول میدهم هر چه دارم را زیر پایت قربانی می‌کنم ‌ وقتی که در کنارت راه می‌روم یا به سمت تو می‌روم‌ پاهایم را بر روی زمین می‌کوبم‌ مثل یک رود می‌خروشم نگاهت را جرعه جرعه می‌نوشم و اگر در آن لحظه دستانم را هم بگیری از اینجا تا ثریا را برایت دسته‌های‌ گل می‌چینم وقتی که به صورتت دست می‌کشم یا از شیرینی لبت کمی می‌چشم نفسم بند می‌آید قلبم از دوست داشتنت به درد می‌آید ‌زندگی به وجد می‌آید و‌ اگر دستانت مرا به سمت خود کشند در آن لحظه مرگ من ثانیه‌‌ای هم طول نمی‌کشد وقتی که برایم ناز می‌کنی یا با یک شعر سخنت را آغاز می‌کنی مرا دیوانه‌‌ می‌سازی از من یک بد‌ُ پرست می‌سازی و اگر مرا عشقم صدا کنی یا در آغوشت برایم کمی جا باز کنی هر روز از زمین و آسمان برایت باران شعر می‌ریزم روزی که بگویی دوستم داری یا که به من احساس داری آن روز شیشه عمرم را خواهم شکست بر تخت سلیمان خواهم نشست و اگر در جهان معبودی باشد یا حکمتی در آفرینشش باشد بی‌شک او نمی‌تواند از تو نباشد یا جدا از تو باشد
نقاشی خیال با شعر
دریچه‌ای گشودام تا ببینی جهان پر آشوب مرا، رقص حنجره‌ام با غبارهای ذهن مرا، ترک برداشتن بغض‌های مرا، ریختن اشکهای مرا، رویای مرا و مرا ©