Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
TV & Film
Sports
Health & Fitness
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts126/v4/14/b2/4e/14b24e55-e67d-90b8-fe95-b623c761f9b1/mza_17930542660075555795.jpg/600x600bb.jpg
نقاشی خیال با شعر
Gholamreza Aminian
95 episodes
1 week ago
دریچه‌ای گشودام تا ببینی جهان پر آشوب مرا، رقص حنجره‌ام با غبارهای ذهن مرا، ترک برداشتن بغض‌های مرا، ریختن اشکهای مرا، رویای مرا و مرا ©
Show more...
Books
Arts
RSS
All content for نقاشی خیال با شعر is the property of Gholamreza Aminian and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
دریچه‌ای گشودام تا ببینی جهان پر آشوب مرا، رقص حنجره‌ام با غبارهای ذهن مرا، ترک برداشتن بغض‌های مرا، ریختن اشکهای مرا، رویای مرا و مرا ©
Show more...
Books
Arts
https://d3t3ozftmdmh3i.cloudfront.net/staging/podcast_uploaded_episode/7744229/7744229-1746531820784-96a56b8323b91.jpg
قهوه تلخ
نقاشی خیال با شعر
3 minutes 34 seconds
6 months ago
قهوه تلخ

همین بود، نبود؟ 

شب بود، نبود؟ 

ترسیده بود، نبود؟ 

تنها بود، تنها 

مثل یک مرداب 

بی‌حرکت، بی‌معنی، بی‌جهت 

و تلخ! 

چه می‌شد کرد؟ 

چه می‌توانست کرد؟ 

چه باید می‌کرد؟ 

باز شاید تشعشش آفتابی 

یا تابش نور مهتابی 

یا چند لکه ابری 

با چند قطره بارانی 

یا دست نوازش‌گر پدری 

یا محبت‌‌های بی‌دریغ مادری 

باید امتحان می‌کرد 

یک کاری می‌کرد 

از یکجا نشستن آخر چه سود 

از زانوی غم به بغل گرفتن چه فایده 

اگر می‌شود رفت چرا باید ایستاد؟ 

چرا باید گذاشت تا هدر شد؟ 

و چه کاری هم کرد! 

کارستان‌!  

و خوب هم تمامش کرد! 

زندگی را مثل زمین قصه‌ها‌ کرد 

هم تلخ، هم شیرین 

هم رنج، هم گنج 

هم بالا، هم پایین‌‌ 

‌این زندگی، هر لحظه‌اش را باید ستود 

حتی شده با فرستاد یک درود 

یا زدن هر حرکتی 

حتی شده با بیهوده پرسه زدنی 

مثل گفتن چند جمله دوستت دارم 

یا نشان دادن اینکه برو پشتت را دارم 

با عاشقانه درکنار هم زیستن 

در سختی‌ها با هم گریستن 

در شادی‌ها با هم خندیدن، رقصیدن 

همین بود، نبود؟ 

کافی بود، نبود؟ 

و آخرین پرده! 

تصویر یک پیجک رونده 

وقتی دیگر هیچ رمقی نمانده 

جز واپسین دم و بازدم عاشقانه 

و بعد افتادن یک برگ 

در زمینی پوشیده از گل و سنگ 

و گفتن خداحافظ 

یعنی که هنوز امید دارم 

یعنی که جز تو کسی را ندارم 

یعنی همه چیز را به تو می‌سپارم 

همین بود، نبود؟ 

قشنگ بود، نبود؟ 

نقاشی خیال با شعر
دریچه‌ای گشودام تا ببینی جهان پر آشوب مرا، رقص حنجره‌ام با غبارهای ذهن مرا، ترک برداشتن بغض‌های مرا، ریختن اشکهای مرا، رویای مرا و مرا ©