پنجره خلاقیت، رسانه کارآفرینان و مدیران
مجله پنجره خلاقیت یکی از نشریات معتبر و شناختهشده در حوزه آموزش مهارتهای فردی، موفقیت، کسبوکار و کارآفرینی در ایران است. این مجله با تمرکز بر ارائه محتوای الهامبخش و کاربردی، به افراد کمک میکند تا مهارتهای لازم برای پیشرفت در زندگی
. شخصی و حرفهای خود را کسب کنند.
این کانال بخشی از مقالات مجله «پنجره خلاقیت» را به صورت پادکست منتشر میکند.
پنجره خلاقیت، رسانه کارآفرینان و مدیران
مجله پنجره خلاقیت یکی از نشریات معتبر و شناختهشده در حوزه آموزش مهارتهای فردی، موفقیت، کسبوکار و کارآفرینی در ایران است. این مجله با تمرکز بر ارائه محتوای الهامبخش و کاربردی، به افراد کمک میکند تا مهارتهای لازم برای پیشرفت در زندگی
. شخصی و حرفهای خود را کسب کنند.
این کانال بخشی از مقالات مجله «پنجره خلاقیت» را به صورت پادکست منتشر میکند.
برخی معتقدند باید کسبوکاری با ساختار کاملا جدید و بیسابقه خلق کنند، اما این درست نیست. شما باید از مدلهای موفق الگوبرداری کنید. میدانم افرادی که ویدئویی با ۴۰ میلیون بازدید ساختهاند، فقط ۲۰۰ دلار فروش داشتهاند. اگر هر بار برای کسب ۲۰۰ دلار به ۴۰ میلیون بازدید نیاز داشته باشید، در مشکل بزرگی گرفتارید. وبلاگ من یک میلیون خواننده دارد، اما من از تیکتاک، فیسبوک یا اینستاگرام استفاده نمیکنم. دیگران در این پلتفرمها درباره من صحبت میکنند. چگونه میتوان چنین چیزی را رقم زد؟ من حتی نیازی به بازی با الگوریتمها ندارم و در مکانهایی که برای من بهعنوان یک فرد، منطقی نیست، حضور پیدا نمیکنم. از تولید محصولات متوسط و بیکیفیت دست بکشید. برخی یک پیتزافروشی کوچک باز میکنند و صف بلندی جلوی آن شکل میگیرد. این صف به خاطر مهارت آنها در استفاده از تیکتاک نیست، بلکه به این دلیل است که پیتزایی تهیه کردهاند که ارزش اشتراکگذاری در تیکتاک را داشته باشد.
پیش از شروع، باید چیزی را با شما به اشتراک بگذارم. وقتی این گفتوگو را با ست گادین هماهنگ کردیم، به کتابخانه محلیام رفتم، قفسهای را که تمام کتابهای ست در آن بود، پیدا کردم و همه آنها را امانت گرفتم. در هفته منتهی به این گفتوگو، کتابهایش را مطالعه کردم و صادقانه بگویم، دقیقا نمیدانستم این اپیزود را به چه سمتی هدایت کنم. اما یک شب، هنگام خواندن یکی از کتابهای ست، به بخشی رسیدم که پنج گام بازاریابی او را توضیح داده بود. در همان لحظه فهمیدم که موضوع مورد نظرم را پیدا کردهام. در این اپیزود، ما عمیقا به این پنج گام بازاریابی میپردازیم که ست از آنها برای ساخت برندهای چند میلیون دلاری، فروش میلیونها کتاب و انتشار ایدههایش بدون اصرار بیشازحد یا رویکرد فروش تهاجمی استفاده کرده است. امیدوارم یکی از شنوندگان این گفتوگو، از آنچه امروز به اشتراک میگذاریم، استفاده کند و کسبوکار رؤیایی خود را بسازد. دیگر چیزی نمیگویم، بیایید به سراغ گفتوگو برویم.
تا همین چند وقت پیش، «وایرالشدن» برای بازاریابان استاندارد طلایی بود. یک کمپین وایرال به معنای دسترسی بیسابقه، تعامل و آگاهی از برند بود. برای مثال، کمپین «راههای احمقانه برای مردن» در سال ۲۰۱۲ توسط مترو ترنهای ملبورن، خندهدار، جذاب و الهامبخش بازسازیها، پارودیها و دانلودهای بیشماری بود که آن را به یکی از محبوبترین کمپینهای ایمنی عمومی تبدیل کرد.
اما امروزه، چیزهایی که وایرال میشوند، اغلب به دلایل نادرست مورد توجه قرار میگیرند؛ جنجال، خشم، اطلاعات نادرست یا صرفا ناراحتی. به کمپین فاجعهبار «دیجی لاو چاینا» از دولچه و گابانا فکر کنید. این کمپین میلیونها بازدید داشت، اما واکنش جهانی شدیدی را برانگیخت و حدود ۴۰۰ میلیون دلار زیان در فروش و آسیب بلندمدت به بازار دوم این برند به همراه داشت. این مورد استثنا نیست. بر اساس گزارش هوتسوییت در سال ۲۰۲۳، فقط پنج درصد از محتواهای شبکههای اجتماعی به وضعیت وایرال میرسند و بسیاری از آنها به دلایلی منفی یا تفرقهانگیز هستند. در این فضای بسیار حساس، پرسش کلیدی برای رهبران برند این است: آیا اصلا هنوز میخواهیم وایرال شویم؟
حقیقت این است که وایرالشدن هنوز اهمیت دارد و نمرده است. حتی با تغییر الگوریتمها و رفتار مخاطبان، ایجاد هیجان حول محتوا همچنان ابزاری قدرتمند برای برندها محسوب میشود، زیرا وایرالبودن محرک شناختهشدهای برای یادآوری برند و تعامل مصرفکننده است.
برای کمک به برندها در مدیریت پیچیدگیهای وایرالشدن مدرن، من چارچوب «SPREAD» را توسعه دادهام که مبتنی بر تحقیقات علوم اجتماعی است و از طریق سالها تدریس در دورههای آموزشی مدیران برای بازاریابان برند و تصمیمگیران دیگر پالایش شده است. این چارچوب به تیمها کمک میکند تا پیش از انتشار، پتانسیل وایرالشدن محتوای خود را بهصورت انتقادی تحلیل، ارزیابی و بهینه کنند و اطمینان یابند که محتوای تولیدشده برای اشتراکگذاری تأثیرگذار و ایمن است. در ادامه، شش بعد چارچوب SPREAD معرفی میشود.
هفت استراتژی بازاریابی مؤثر برای سال ۲۰۲۵
امروز قصد دارم هفت راز بازاریابی، یا به عبارتی ترفندها و نکات بازاریابی را با شما به اشتراک بگذارم که کمتر کسی درباره آنها صحبت میکند. این موضوعات بهدلیل پیچیدگی و ظرافتی که دارند، حتی توسط خود من نیز بهندرت مطرح شدهاند. بر خلاف توصیههای ساده و رایج در شبکههای اجتماعی، مانند زمانبندی انتشار محتوا، تطبیق محتوا با تغییرات الگوریتمها، یا استفاده از فونت و رنگ خاص، من میخواهم به ریشههای اصلی مشکلاتی بپردازم که ممکن است باعث شود بازاریابی شما آنطور که انتظار دارید، نتیجه ندهد. حتی اگر بازاریابی شما تا حدی موفق است، درک این هفت نکته که امروز به آنها میپردازیم، به شما کمک میکند تا بهسرعت عملکرد خود را بهبود بخشید، کلیکها، ترافیک و فروش بیشتری کسب کنید و مهمتر از همه، یاد بگیرید چگونه درباره استراتژیهای بازاریابی خود بیندیشید و آنها را ارزیابی کنید. هدف من این است که این هفت راز را در زمانی کوتاه به شما ارائه دهم تا بتوانید این نکات ارزشمند را استخراج کرده و در کسبوکار خود یا مشتریانتان به کار ببرید.
رقابت برای بازندههاست
من در حوزه کسبوکار به یک ایده ثابت و وسواسگونه اعتقاد دارم؛ اگر قصد تأسیس یک شرکت را دارید یا کارآفرینی هستید که میخواهید شرکتی راهاندازی کنید، باید بهدنبال ایجاد انحصار باشید و از رقابت اجتناب ورزید. به همین دلیل، رقابت برای بازندگان است و این موضوعی است که امروز درباره آن صحبت خواهیم کرد.
ابتدا میخواهم به این پرسش بپردازم که هنگام تأسیس یک شرکت، چگونه ارزش خلق میکنید؟ چه چیزی یک کسبوکار را ارزشمند میکند؟ به نظرم فرمول بسیار سادهای وجود دارد؛ یک شرکت ارزشمند زمانی شکل میگیرد که دو چیز محقق شود؛ اول اینکه شرکت مقدار مشخصی ارزش برای جهان خلق کند و دوم اینکه درصدی از این ارزش را به دست آورد. نکتهای که اغلب در تحلیلها نادیده گرفته میشود، این است که این دو متغیر کاملاً مستقل از یکدیگر هستند. ممکن است ارزش خلقشده بسیار بزرگ باشد، اما درصد کسبشده از آن بسیار ناچیز. یا ممکن است ارزش خلقشده متوسط باشد، اما اگر درصد قابل توجهی از آن به دست آید، همچنان میتوان کسبوکاری بزرگ ایجاد کرد. بنابراین برای ایجاد یک شرکت ارزشمند، باید چیزی باارزش خلق کنید و بخشی از آن ارزش را به دست آورید.
6 مرحله برای راهاندازی یک برند از طریق روابط عمومی
در گذشته، تقریباً هر برند جدیدی با یک کمپین تبلیغاتی بزرگ راهاندازی میشد، اما در محیط رسانهای امروز، این رویکرد چندان مناسب نیست. تبلیغات هزینهبر است و بهویژه برای برندهای جدید، اعتبار چندانی ندارد. به همین دلیل، بسیاری از موفقترین برندهای جدید از طریق روابط عمومی (PR) راهاندازی شدهاند. برندهایی مانند گوگل، فیسبوک، اسنپچت و توییتر نمونههایی از این دست هستند.
با این حال، راهاندازی یک برند جدید با روابط عمومی پرسشهای متعددی را مطرح میکند. اگر تبلیغاتی در کار نباشد، چه تغییراتی در فرآیند کلی راهاندازی باید ایجاد شود؟ اگر آژانس تبلیغاتی در این فرآیند دخیل نباشد، چه کسی استراتژی جایگاهیابی را تعیین میکند؟
برای کمک به تفکر درباره این پرسشها و دیگر مسائل مرتبط، در ادامه شش مرحلهای که یک راهاندازی مبتنی بر روابط عمومی ممکن است طی کند، شرح داده شده است.
رازهایی درباره استراتژی برند که باید بدانید
بسیاری از شرکتهای نوپا با تبلیغات زودهنگام فرصتهای روابط عمومی و برندینگ خود را از بین میبرند.
یکی از حقایق بزرگی که حاصل ربع قرن تحقیقات، دانشمندان MIT است نشان میدهد تعداد زیادی از نوآوریهای مفید حاصل کار دانشمندان و متخصصان نیست و کار کاربرانی است که سعی کردند تا مشکلات خودشان را حل کنند.
جاشوآ گانز
اعلام اینکه شرکت شما قصد دارد دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کند، میتواند به شما در استخدام کارمندان کمک کند - اگر شرکت شما بزرگ و جاافتاده باشد. برای سرمایهگذاریهای جدید، یک مأموریت اجتماعی در واقع ممکن است یک نقطه ضعف باشد و باعث شود کاندیداهای شغلی تصور کنند که فرصتهای کمتری برای موفقیت ارائه میدهند.
تفکر طراحی در کسب و کار به مفهوم استفاده از رویکرد خلاقانه و انسانمحور برای حل مشکلات و بهبود محصولات و خدمات اشاره دارد. این فرآیند شامل پنج مرحله اصلی است:
همدلی، تعریف مشکل، ایده پردازی، ساخت نمونه اولیه و آزمایش
“۱۴۸ بار جواب «نه» شنید و تسلیم نشد!
داستان الهامبخش کاترین مینشو، کارآفرینی که با ارادهای استوار و ایدهای نو، مسیر شغلی میلیونها نفر را تغییر داد. 🌟
شنیدن این فایل صوتی را از دست ندهید؛ روایت چالشها، شکستها و در نهایت موفقیت کسی که باور داشت هر «نه» فقط یک قدم نزدیکتر به «بله» است. 🎙️
#الهام_بخش #کارآفرینی #موفقیت #کاترین_مینشو #مسیر_شغلی”
آیا گاهی احساس میکنید که استخدام و آموزش کارکنان جدید به مانند دو سرعت متفاوت در حال انجام است؟ اگر چنین است، تنها نیستید. طبق گزارش شرکت گارتنر، میزان ترک خدمت کارکنان به خصوص کارکنان جدید در حال افزایش است و 24 درصد بیشتر از قبل از کرونا شده است. اما میتوان اقداماتی برای کاهش این مشکل انجام داد.
انجمن مدیریت منابع انسانی (SHRM) به مطالعهای اشاره میکند که نشان میدهد ترک خدمت کارکنان حدود 680 میلیارد دلار هزینههای آموزشی و کاهش بهرهوری را به همراه دارد و همچنین باعث کاهش روحیه کارکنان باقیمانده، ناهماهنگی در کیفیت خدمات و تأثیر منفی بر سودآوری میشود. جالبتر اینکه، SHRM معتقد است که سه نفر از هر چهار کارمندی که ترک خدمت کردهاند، میتوانستند حفظ شوند.
هیچ قدرتی به مانند سلبریتی نمیتوانند محصولات و خدماتتان را در کانون توجه قرار دهد. در ادامه چند نکته را درباره نحوه بهرهبرداری از شخصیتهای شناختهشده برای تحقق اهداف بازاریابیتان با هر بودجهای ارائه میدهیم.
اخیراً، برندهای بزرگ از فستفودیها گرفته تا خردهفروشیها، برای کسب درآمد و جلب توجه، خصوصاً میان مصرفکنندگان جوان، به سلبریتیها تکیه میکنند. استفاده از سلبریتیها میتواند تأثیر قابل توجهی را بههمراه داشته باشد: یک ماه پس از اینکه مکدونالد غذای تراویس اسکات را معرفی کرد، فروشش ۱۰٪ افزایش یافت.پاپا جونز با معرفی پیتزای شکیل اونیل توانست
بیش از ۳ میلیون دلار برای خیریه جمعآوری کنید.انتظار میرود که تیموتی شالامی، بهعنوان سفیر عطر بلو دِ شانل، کمک شایانی به رشد برند شانل کند، که حاکی از رشد کلی بازار عطر مردانه در جهان است، بازاری که انتظار میرسد تا سال ۲۰۲۵ به ۱۹.۶ میلیون دلار برسد.
تأثیر آن واضح است: همکاری با سلبریتیها میتواند بهشدت برای برندها ارزشمند باشد. با این حال، قبل از اینکه روی ترندهای مختلف سرمایهگذاری کنید، اول باید بدانید که کدام سلبریتیها بیشترین همخوانی را با برندتان دارند، چرا همکاری با اینفلوئنسرهای کوچکتر میتواند راحتتر باشد (اما بههمان اندازه اثرگذار باشد)، و ارائه آدرسهای وب جدید و بهیادماندنی به اینفلوئنسرها چطور میتواند به جذب مخاطبانشان کمک کند.
راهنمایی برای توسعه روندها و فرایندهای کسبوکارتان
مقیاسپذیری به چه معناست؟
مقیاسپذیری یا گسترش کسبوکار بهمعنیِ افزایش اندازه، ظرفیت یا دامنه آن بهشکلی است که به رشد و موفقیت بیشتر منجر شود. این فرایند شامل گسترش عملیات تجاری، افزایش تعداد محصولات یا خدمات، و ورود به بازارهای جدید است. مقیاسپذیریِ کسبوکار معمولاً مستلزم سرمایهگذاری قابلتوجهِ زمان، پول و سایر منابع است. این روند ممکن است شامل استخدام نیروی کار اضافی، افزایش تولید یا ایجاد تغییراتی دیگر در عملیات تجاری باشد. هدف از مقیاسپذیری معمولاً افزایش درآمد، سودآوری و سهم بازار است تا کسبوکار برای رشد بلندمدت و موفقیت پایدار آماده شود.
کتاب ساخت داستان برند چارچوبی برای بازاریابی اثربخش از طریق داستانسرایی فراهم میسازد. بسیاری از منتقدان این کتاب را روشنگرانه و کاربردی دانستهاند و پیام شفاف و توصیههای کاربردی آن را تحسین کردند. بعضی از منتقدان تمرکز این کتاب بر تبدیل مشتری به قهرمان داستان را تحسین کردند. منتقدان تصور میکنند که این کتاب تکراری بوده و بیش از حد از خود تبلیغ میکند و میتوانست خلاصهتر باشد. سادگی کتاب هم نقطه قوت محسوب میشد و هم نقطهضعف. بهطورکلی، این کتاب برای بازاریابان و مالکان کسبوکار ارزشمند تلقی میشود، گرچه نظرات درباره ژرفا و بدیع بودن آن متفاوت است.
بیشتر آدمها نیاز دارند تا حداقل هنر فروش و عرضه کردن خودشان را بهخوبی یاد بگیرند
شغل فروشندگی مناسب همه نیست
با این وجود، اکثر افرادی که برای امرار معاش نیاز به کار دارند، ناگزیر باید مهارت فروش حداقل یک چیز، یعنی خودشان را به خوبی یاد بگیرند.
حتی اگر قصد ورود به کمرقابتترین زمینهی قابلتصور را داشته باشید، احتمالاً باید ارزش افزوده خود را به مدیر استخدام بفروشید، بهنحویکه او مطمئن شود استخدام شما به همان اندازه خرید ماشینش که در پارکینگ شرکت پارک شده است، تصمیمی عاقلانه است.
با در نظر گرفتن این موضوع، بیایید چند راهبرد که فروشندگان فوقالعاده را بسیار کارآمد میکند، بررسی کنیم و ببینیم چگونه میتوانید آنها را با راهبرد جستجوی شغلی خود تطبیق دهید.
برندینگ شاید اولویت اولتان نباشد، اما غفلت از آن میتواند به استارتآپتان آسیب برساند. هویت برند قوی در ابتدای آغاز به کار استارتآپتان شرایط را برای موفقیتتان در بازاریابی مهیا میکند.
کار کردن روی ایده استارتآپ بزرگتان، تأمین منابع مالی، و یافتن اعضاء اولیه تیم اصلیتان همگی وظایفی زمانبر هستند. برندینگ و مارکتینگ شاید اولویت اصلیتان نباشد، اما غفلت از آن میتواند برای شرکتی نوپا مخرب باشد. از سوی دیگر، ساخت هویت برندی قوی برای استارتآپ نوپایتان میتواند شرایط را برای موفقیت استراتژی بازاریابیتان مهیا کند.
یکی از قویترین حرکتهایی که بنیانگذاران میتوانند انجام دهند این است که از همان لحظه شکلگیری ایده استارتآپ، هویت برندشان را بسازند. هویت برندتان به شما کمک میکند ارزش پیشنهادی منحصر به فرد شرکتتان را در قالب عناصر بصری و کلامی آشنا بیان کنید.
هویت برندتان چیزی فراتر از لوگویتان است. نام، رنگها، فونتها، پیام و لحن شرکتتان همگی در هویت منحصر به فرد شرکتتان ترکیب میشوند و مخاطبین فوراً آن را میشناسند. این نوع شناخت در مراحل اولیه آغاز به کار کسبوکاری که به دنبال به جا گذاشتن رد پای خود در عرصه پرازدحام استارتآپ است ارزش خیلی بالایی دارد.
اگر فکر میکنید بازاریابی برای نسل هزاره عیناً شبیه بازاریابی برای نسل زد است، سخت در اشتباهید. با بزرگتر شدن نسل زد و حضور آنها در نیروی کار، ما شاهد فرقهای مهم در نحوه بودجهبندی، خرج کردن و پسانداز این نسل بر اساس ارزشها و برداشتشان از برندها و صنایع هستیم.
بر کسی پوشیده نیست که هر نسل تحتتأثیر عوامل متفاوت از جمله رویدادهای محیطی و سیاسیای قرار دارد که به جهانبینی آن نسل شکل میدهد. در عصر اینترنت، میتوانیم ببینیم که هر نسل چقدر متفاوت است.
بهزودی بخش اعظم نیروی کار ما را نسل هزاره و نسل زد تشکیل خواهند داد و قدرت خریدشان افزایش خواهد یافت، بنابراین مهم است دقیقاً بدانیم فرقشان در چیست تا بتوان کمپینهای بازاریابی ایجاد کرد که بازارهای مختلف را پوشش میدهند.
در مقاله حاضر قصد داریم برای انجام این کار به شما کمک کنیم. اول بیایید ببینیم بهطورکلی چه چیزی نسل هزاره و نسل زد را از یکدیگر متفاوت میسازد. سپس میتوانیم به سراغ تفاوتهایی برویم که باید در خصوص نحوه بازاریابی برای این نسلهای مشابه و درعینحال متمایز بر آنها واقف باشید.
نوشته : رابرت جی. هربولد - مدیر عامل سابق مایکروسافت
در اولین روز کارم بهعنوان مدیر ارشد عملیات، ساعت ۷ صبح با لباس غیررسمی شامل شلوار کتان و پیراهن ورزشی وارد پردیس شرکت مایکروسافت در حومهی سیاتل شدم. چند هفته قبل - پس از روز دوم مصاحبههایم - تصمیم گرفته بودم که شاید بهتر باشد کتوشلوار و کراواتی را که ۲۶ سال در دفتر مرکزی پروکتر اند گمبل در سینسیناتی پوشیده بودم، کنار بگذارم. اگرچه بهزودی متوجه شدم که لباسم باعث شده تا هنوز هم از سایر کارمندان خوشپوشتر باشم (شلوار کتان من اتوکشیده بود)، اما مقایسههای فوری دشوار بود - زیرا هیچکس آنجا نبود. وقتی دستیارم مدتی بعد رسید، از او پرسیدم: «ساعت کاری اینجا چطور است؟» او گفت: «اوه، ساعت خاصی وجود ندارد، اما مهم نیست. بیشتر کارها از طریق ایمیل انجام میشود. و بههرحال، همه معتاد به کار هستند.»
چند هفته بعد، در جلسهای بودم که بیل گیتس داشت از یک مدیر جوان - که شلوارک، صندل و یک تیشرت کهنهی مایکروسافت پوشیده بود - دربارهی یک طرح پیشنهادی محصول جدید سوال میکرد. پس از جلسه، از بیل، که این اولین گزارش مهم دربارهی محصول برایش بود، پرسیدم قدم بعدی چیست. آیا مدیر یادداشتی تهیه میکند که خلاصهای از استدلالها را بیان کند، چیزی که مدیریت ارشد میتواند قبل از پیشنهاد اصلاحات در طرح پیشنهادی و تأیید نهایی، آن را بررسی کند؟ بیل به من نگاه کرد و لبخند زد. گفت: «نه، تمام شد. تصمیمات کلیدی گرفته شد. حالا بهتر است گروه او برای اجرای کارها عجله کند - وگرنه...»
بهزودی متوجه شدم که حتی جلسات هیئتمدیره هم حالتی موردی و فیالبداهه داشت. هنگام تنظیم دستورکار اولین جلسهی هیئتمدیرهام، به بیل گفتم که گرچه سه ساعت اول صرف امور مالی، مسائل حقوقی و گزارشهای کمیته میشود، بهنظر میرسد هیچکس چیزی برای بقیهی زمان جلسه آماده نکرده است. او گفت که وجود دستور کار ضروری نیست، زیرا زمان باقیمانده صرف «طوفان فکری درمورد مسائل راهبردی کلیدی موجود در ذهن من و اعضای هیئتمدیره» خواهد شد.