آلبوم :غلام
درون دیوانه ی مدهوشی که تار میزند بیمار نیست و سیگار در دستش تفنگ ، هراس ما از ریش دار و بی ریش نیست ، من از بی ریشه ای میترسم که جنون درونش را پاره میکند اما خود را مقدس مینامد...
بکش نفست را و نفس بکش...
کمی زندگی کن...
نویسنده : امیر بآرمان
اقتباسی از کتاب "مردی که نفسش را کشت"
اثر صادق هدایت
ما در مقایسه خود با انسانیت به دیوار بزرگی بر میخوریم ، دیواری که مارا بیشتر به نمونه آزمایش شده جان سخت نشان میدهد...
نمونه ای که اگر بالای سرش ابر هم باشد به او نام میدهد تا غلامی اش را بکند.
در این سال ها که گذشت هر لحظه خواستم از این غلامی دل بکنم ولی باز غلام دیگری میشدم و حال که میخوانم از روی درد هایم و فریادشان میزنم غلام تمام تمامیت هستم...
آنقدر گم در خود که غلام خود.
غلام همه شما سهیل صدر
یا علی
نویسنده امیر بآرمان.
در این روز هایی که در سختی میگذرد برای خط ، نقش و حرف .
دلم گرفته بود که ناگهان گفتم شاید بتوانم به عنوان کوچک تریین عضو از جامعه ای که به سوی کم رنگی میرود و باعث انزوای بزرگان این مکتب شده است ، قلم بر دفتر بگذارم و گزیده صحبت های مغزم را فریاد بزنم تا شاید کسی آنها را بشنود یا بخواند.
من بیمار عشقی هستم که از بچگی دست مرا گرفته و به سوی آرامش برده است ولی این روز ها دستانش لرزان و بدنش سرد است.
کاش بیاید و بشود باز هنر یعنی این آرامش بی انتها را اینبار ما نجات دهیم.
لطف شما بود که خواندید و گوش دادید.
خوانده ای از سهیل صدر ، نوشته ای از امیر بآرمان.
یا علی
لالایی
کلام : سهیل صدر
متن : سعید مشایخی
آلبوم : زل زدم به نبودنش