Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
Sports
TV & Film
Health & Fitness
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts221/v4/da/30/60/da30600c-7fcb-d50c-e3f6-aaf3c22baec9/mza_8825792101363613576.png/600x600bb.jpg
سیاوش کسرایی | با صدای خودش
شهروز کبیری
6 episodes
17 hours ago

اینجا شعرهای سیاوش کسرایی را با صدای خودش خواهیم شنید.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk

Show more...
Arts
Society & Culture,
History
RSS
All content for سیاوش کسرایی | با صدای خودش is the property of شهروز کبیری and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.

اینجا شعرهای سیاوش کسرایی را با صدای خودش خواهیم شنید.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk

Show more...
Arts
Society & Culture,
History
Episodes (6/6)
سیاوش کسرایی | با صدای خودش
سیاوش کسرایی | پس از من شاعری آید

▨ نام شعر: پس از من شاعری آید

▨ شاعر: سیاوش کسرایی

▨ با صدای: سیاوش کسرایی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــ 

پس از من شاعری آید 

که اشکی را که من در چشم رنج افروختم 

خواهد سِتُرد


پس از من شاعری آید 

که قدرِ ناله‌هایی را که گستردم نمی‌داند 

گلوی نغمه‌های درد را 

خواهد فشرد


پس از من شاعری آید 

که در گهوارهٔ نرمِ سخن‌هایم، شنیده لای‌لایِ من 

که پیوندِ طلایی دارد او با من 

و این پیوندِ روشن، قطره‌های شعرهای بی‌کرانِ ماست 

ولی بیگانه‌ام با او 

و او در دشت‌های دیگری گردونه می‌تازد


پس از من شاعری آید 

که شعر او بهارِ بارور در سینه اندوزد 

نمی‌انگیزدش رقص شکوفه‌های شومِ شاخهٔ پاییز 

که چشمانش نمی‌پوید 

سکوتِ ساحل تاریک را، چون دیدهٔ فانوس

و او شعری برای رنجِ یک حسرت 

که بر اشکی‌ست آویزان 

نمی‌سازد


پس ازمن شاعری آید 

که می‌خندند اشعارش

که می‌بویند آواهای خودرویش 

چو عطرِ سایه‌دار و دیرمانِ یک گلِ نارنج 

که می‌روبند الحانش

غبارِ کاروان‌های قرونِ درد و خاموشی


پس از من شاعری آید 

که رنگی تازه دارد رنگدانِ او 

زداید صورتِ خاکستر از کانون آتش‌های گرمِ خاطرِ فردا 

زند بر نقشِ خونینِ ستم 

رنگِ فراموشی


پس از من شاعری آید 

که توفان را نمی‌خواهد 

نمی‌جوید امیدی را درون یک صدف در قعرِ دریاها 

نمی‌شوید به موجِ اشک 

چشمِ آرزویش را 


پس از من شاعری ‌آید 

که می‌روبد بساط شعرهای پیش

که می‌کوبد همه گل‌ها به پایِ خویش

نمی‌گیرد به خود زیباییِ پرپر 

نگاهِ جست و جویش را


پس از من شاعری آید 

که با چشمم

Show more...
9 months ago

سیاوش کسرایی | با صدای خودش
سیاوش کسرایی | آرش کمانگیر

▨ نام شعر: آرش کمانگیر

▨ شاعر: سیاوش کسرایی

▨ با صدای: سیاوش کسرایی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــ

برف می بارد؛

برف می بارد به روی خار و خارا سنگ.

کوه ها خاموش،

دره ها دلتنگ؛

راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ ...


بر نمی شد گر ز بام خانه ها دودی،

یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد،

رد پاها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان،

ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته ی دم سرد؟

آنک، آنک کلبه ای روشن،

روی تپه، رو به روی من ...


در گشودندم.

مهربانی ها نمودندم.

زود دانستم، که دور از داستان خشم برف و سوز،

در کنار شعله ی آتش،

قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز:


«...گفته بودم زندگی زیباست.

گفته و نا گفته، ای بس نکته ها کاینجاست.

آسمان باز؛

آفتاب زر؛

باغ های گل؛

دشت های بی در و پیکر؛


سر برون آوردن گل از درون برف؛

تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛

بوی عطر خاک باران خورده در کهسار؛

خواب گندم زارها در چشمه ی مهتاب؛

آمدن، رفتن، دویدن؛

عشق ورزیدن؛

در غم انسان نشستن؛

پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن؛


کار کردن، کار کردن؛

آرمیدن؛

چشم انداز بیابان های خشک و تشنه را دیدن؛

جرعه هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن؛

 

گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن؛

هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن؛

در تله افتاده آهو بچگان را شیر دادن؛

نیم روزخستگی را در پناه دره ماندن؛


گاه گاهی،

زیر سقف این سفالین بام های مه گرفته،

قصه های در هم غم را ز نم نم های باران ها شنیدن؛

بی تکان گهواره ی رنگین کمان را

Show more...
9 months ago
28 minutes 58 seconds

سیاوش کسرایی | با صدای خودش
سیاویش کسرایی | غزلی برای درخت (پالایش شده)

▨ نام شعر: غزلی برای درخت

▨ شاعر: سیاوش کسرایی

▨ با صدای: سیاوش کسرایی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــ

تو قامت بلند تمنایی ای درخت

همواره خفته است در آغوشت آسمان

بالايی ای درخت

دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار

زيبايی ای درخت

وقتی كه بادها

در برگ‌های در هم تو لانه می‌كنند

وقتي كه بادها

گيسوي سبز فام تو را شانه می‌كنند

غوغایی ای درخت

وقتي كه چنگ وحشي باران گشوده است

در بزم سرد او

خنيانگر غمين خوش آوایی ای درخت

در زير پای تو

اينجا شب است و شب زدگانی كه چشمشان

صبحی نديده است

تو روز را كجا

خورشيد را كجا

در دشت ديده غرق تماشايی ای درخت؟

چون با هزار رشته تو با جان خاكيان

پيوند می‌كنی

پروا مكن ز رعد

پروا مكن ز برق كه بر جايی‌اب درخت

سر بر كش ای رميده كه همچون اميد ما

با مايی ای یگانه و تنهایی ای درخت

▨

این خوانش در شبهای شعر گوته در مهر ۱۳۵۶ انجام شده است

Show more...
9 months ago
3 minutes 12 seconds

سیاوش کسرایی | با صدای خودش
سیاوش کسرایی | رقص ایرانی

▨ نام شعر: رقصِ ایرانی

▨ شاعر: سیاوش کسرایی

▨ با صدای: سیاوش کسرایی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــ 

در پوستر، سیاوش کسرایی را می‌بینید به همراه دخترش بی‌بی

______

چو گل‌های سپید صبحگاهی

در آغوش سیاهی

شکوفا شو

به پا برخیز و پیراهن رها کن

گره از گیسوانِ خفته واکن

فریبا شو

گریزا شو

چو عطرِ نغمه کز چنگم تراود

بتاب آرام و در ابرِ هوا شو

به انگشتان سَرِ گیسو نگه دار

نگه در چشم من بگذار و بردار

فروکش کن

نیایش کن

بلورِ بازوان بَربند و واکن

دوپا بر هم بزن، پایی رها کن

بپر، پرواز کن، دیوانگی کن

ز جمع آشنا بیگانگی کن

چو دودِ شمعِ شب از شعله برخیز

گریزِ گیسوان بر بادها ریز

بپرداز

بپرهیز

چو رقصِ سایه‌ها در روشنی شو

چو پایِ روشنی در سایه‌ها رو

گهی زنگی بر انگشتی بیاویز

نوا و نغمه‌ای با هم بیامیز

دلارام

میارام

گهی بردار چنگی

به هر دروازه رو کن

سر هر رهگذاری جستجو کن

به هر راهی، نگاهی

به هر سنگی، درنگی

برقص و شهر را پُر های‌وهو کن

به بَر دامن بگیر و یک سبد کن

ستاره دانه‌چین کن

نیک و بد کن

نظر بر آسمان سوی خدا کن

دعا کن

ندیدی گر خدا را؛ بیا آهنگِ ما کن

من‌ات می‌پویم از پای فتاده

من‌ات می‌پایم اندر جامِ باده

تو برخیز

تو بگریز

برقص آشفته بر تارِ ربابم

شدی چون مست و بی‌تاب

چو گل‌هایی که می‌لغزند بر آب

پریشان شو بر امواجِ شرابم

▨

سیاوش کسرایی

سوم اردیبهشت ۱۳۳۲

از دفتر شعر آوا

ـــــــــــــــــــــــ 

پی‌نوشت: متن فوق از روی صدای شاعر پیاده شده و با نسخهٔ چاپ شدهٔ شعر، کم و بیشی‌هایی دارد.

Show more...
9 months ago
3 minutes 59 seconds

سیاوش کسرایی | با صدای خودش
سیاوش کسرایی | این بار

▨ شعر: این بار

▨ شاعر: سیاوش کسرایی

▨ با صدای: سیاوش کسرایی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــ

بار دگر اگر به درختی نظر کنم

یا از میان بیشه و باغی گذر کنم

چشمم به قدّ و قامت دار و درخت نیست

چشمم به روی نقش و نگار بهار نیست

چشمم به برگ نیست

چشمم به غنچه و گل و سبزینه‌خار نیست

چشمم به دست‌های پُرِ شاخسار نیست 


این بار چشم من به سوی آشیانه‌هاست

آنجا که می‌تپد دل نوزادِ زندگی

واندر هجوم سخت‌ترین تندباد‌هاست

آماجگاه تیر تگرگ و سنان برق

پروازگاه خوشدلی و خانه‌ی بلاست

چشمم به لانه‌هاست. 


ای جوجگان از دل توفان برآمده

چشمم پی شماست!

▨

سیاوش کسرایی

شعر در سال ۱۳۵۴ در تهران سروده شده و در دفتر شعر چهل کلید به سال ۱۳۶۰ چاپ شده است.

ــــــــــــــــ

پی‌نوشت اول: این خوانش در شب‌های شعر گوته، در مهر ۱۳۵۶، انجام شده است.

پی‌نوشت دوم: عبارت «واندر» در شعر فوق، در کتاب با املای «وندر» آمده است.

Show more...
9 months ago
1 minute 44 seconds

سیاوش کسرایی | با صدای خودش
سیاوش کسرایی | باور

▨ نام شعر: باور

▨ شاعر: سیاوش کسرایی

▨ با صدای: سیاوش کسرایی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــ

باور نمی‌کند دل من مرگ خویش را

نه! نه! من این یقین را باور نمی‌کنم

تا همدم من است نفس‌های زندگی

من با خیال مرگ دمی سر نمی‌کنم

آخر چگونه گل خس و خاشاک می‌شود؟


آخر چگونه این همه رویای نونهال

نگشوده گل هنوز

ننشسته در بهار

می‌پژمرد به جان من و خاک می‌شود؟


در من چه وعده‌هاست

در من چه هجرهاست

در من چه دست‌ها به دعا مانده روز و شب

این‌ها چه می‌شود؟


آخر چگونه این همه عشاقِ بی‌شمار

آواره از دیار

یک روز بی‌صدا

در کوره راه‌ها همه خاموش می‌شوند؟



باور کنم که دخترکان سفیدبخت

بی‌وصل و نامراد

بالای بام‌ها و کنارِ دریچه‌ها

چشم‌انتظار یار، سیه‌پوش می‌شوند؟


باور نمی‌کنم که عشق نهان می‌شود به گور

بی آنکه سر کشد گل عصیانی‌اش ز خاک

باور کنم که دل

روزی نمی‌تپد؟

نفرین بر این دروغ! دروغ هراسناک!


پل می‌کشد به ساحل آینده شعر من

تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند

پیغام من به بوسه‌ی لب‌ها و دست‌ها

پرواز می‌کند

باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی

یک ره نظر کنند

در کاوش پیاپی لب‌ها و دست‌هاست

کاین نقش آدمی

بر لوحه‌ی زمان

جاوید می‌شود


این ذره‌ذره گرمی خاموش‌وار ما

یک روز بی‌گمان

سر می‌زند جایی و خورشید می‌شود


تا دوست داری‌ام

تا دوست دارمت

تا اشک ما به گونه هم می‌چکد ز مهر

تا هست در زمانه یکی جانِ دوستدار

کی مرگ می‌تواند

نام مرا بروبد از یاد روزگار؟


بسیار گل که از کف من برده است باد

اما من غمین

گل‌های یاد کس را پرپر نمی‌کنم

من مرگ هیچ عزیزی را

باور نمی‌کنم


می‌ریزد عاقبت

یک روز برگ من

یک روز چشم من هم در خواب می‌شود

زین خواب چشم هیچ‌کسی را گزیر نیست

اما درون باغ

همواره عطر باور من در هوا پر است.

▨

سیاوش کسرایی

Show more...
9 months ago
4 minutes 11 seconds

سیاوش کسرایی | با صدای خودش

اینجا شعرهای سیاوش کسرایی را با صدای خودش خواهیم شنید.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk