Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
Sports
TV & Film
Health & Fitness
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts221/v4/48/2d/3b/482d3b70-2052-0449-cdf1-f8f4303feae0/mza_6083960186262661990.png/600x600bb.jpg
حسین منزوی | با صدای خودش
شهروز کبیری
16 episodes
6 days ago

اینجا شعرهای حسین منزوی را با صدای خودش خواهیم شنید.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk

Show more...
Arts
Society & Culture,
History
RSS
All content for حسین منزوی | با صدای خودش is the property of شهروز کبیری and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.

اینجا شعرهای حسین منزوی را با صدای خودش خواهیم شنید.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk

Show more...
Arts
Society & Culture,
History
https://cdn-arch.shenoto.com/shenoto-album/73e96305-222c-4264-a436-97f2dffd4c77/cover/3000.jpg
حسین منزوی | آخرین دیدار
حسین منزوی | با صدای خودش
5 minutes 1 second
9 months ago
حسین منزوی | آخرین دیدار

▨ نام شعر: آخرین دیدار

▨ شاعر: حسین منزوی

▨ با صدای: حسین منزوی

▨ موسیقی: برف روی کاج‌ها از کارن همایونفر

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــ

این شعر، غزلی است که حسین منزوی، برای برادر کوچک‌ترش سروده است. برادرش حسن منزوی، به دلیل فعالیت سیاسی، در سوم آذرماه ۱۳۶۰ تیرباران شد و به ضرب چهار گلوله، از این جهان پر کشید. در این شعر، منزوی با توجه به رد شدن گلوله از پیکر برادر و خونین شدن هر دو سوی پیراهن او، آن چهار زخم را، هشت گل دانسته است.

 منزوی در چندین شعر دیگر هم به این غم بزرگ اشاره کرده؛ از جمله در غزل «ای دوست» که آن هم با صدای شاعر موجود است و می‌توانید بشنوید.

ــــــــــــــــ

خاکِ باران‌خورده آغشته‌ست با بویِ تنت

باد، بوی آشنا می‌آورد از مَدفنت


زنده‌ای در هر گیاهِ سبز {تازه}، کز خاکت دَمَد

گر چه می‌دانم که ذره‌ذره می‌پوسد تنت


عصرِ تلخی بود، عصرِ آخرین دیدارمان

آخرین باری که دستم حلقه شد بر گردنت


مهربان بودی و آن ایمانِ دریایی هنوز

موج می‌زد، در «خدا پشت و پناهت» گفتنت


«آخرین دیدار» گفتم؟ عذر می‌خواهم، عزیز!

آخرین باری که دیدم، غرق خون دیدم منت


با دهانِ نیم‌باز، انگار می‌خواندی هنوز

خیره در آفاقِ خونین، چشمِ بازِ روشنت


صبح بود اما هوا دلگیر و بغض‌آلود بود

آسمان گویی سیه پوشیده بود، از مردنت


گل به سوکت جامه‌ی جان تا به دامان می‌درید

باد در مرگ تو می‌زارید و می‌زد شیونت


بی‌خزان است آن بهارِ سرخ تو در خاطرم

آن که از خون هَشت گل رویاند بر پیراهنت

{آن که از خون هِشت، گل رویاند بر پیراهنت}


با تمام سروهایت دیده‌ام در بوستان

با تمام ارغوان‌ها دیده‌ام در گلشنت


نیستی، -بالابلند! اما چه خوش پیچیده است

در همه جنگل، طنینِ نعره‌ی شور افکنت


زنده‌ای و سیل خونت می‌کَنَد بیخ ستم

ای تو فرهادی دگر، با تیشه‌ی بنیان کَنت

▨

حسین منزوی

غزل ۷۳ از مجموعه اشعار حسین منزوی


حسین منزوی | با صدای خودش

اینجا شعرهای حسین منزوی را با صدای خودش خواهیم شنید.

این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر می‌شود.

برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk