Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

ذاتالدواهی گفت: «ترا به کاری اشارت کنم که از علاج آن ابلیس عاجز شود.» پس پنجاه هزار مرد را بر کشتیها نشاند و فرمان داد که به جبل دخان روند و آنجا در کمین باشند، که چون لشکر اسلام با ایشان روبرو شود، اینان از دریا برآیند و پشت لشکر اسلام را بگیرند، و کفار نیز از پیش روی آنان حمله برند، تا هیچ تن از سپاه اسلام خلاصی نیابد.
ملک افریدون را این تدبیر خوش آمد، و هنگامی که سپاه بغداد و خراسان با ضوءالمکان روی به جنگ نهادند، آن گروه که به دریا اندر بودند، از آب بیرون آمدند و بر اثر مسلمانان روان شدند. پس ضوءالمکان ندا داد که سپاه بازگردد و حزب شیطان را هلاک سازد. از دیگر سو، ملک شرکان با صدو بیست هزار سپاه اسلام برسید، و لشکر کفار هزار هزار و ششصد هزار بودند، پس در میدان تیغ و سنان به هم درآمدند.
شرکان صفهای دشمن بدرید و سپاه کفر را پراکنده کرد، و چنان بجنگید که طفلان از هیبت پیر شدند. او حمله همیکرد، شمشیر و نیزه به کار میبرد، تکبیر میگفت، تا آنکه آن گروه را به کنار دریا بازگردانید. و از سپاه کفار، چهل و پنج هزار سوار کشته شد، و از اسلامیان سه هزار و پانصد تن جان سپردند. چون شام فرا رسید، هر دو سپاه از هم جدا شدند و به خیمهها رفتند، و ملک شرکان و ضوءالمکان را چشم نخفت، که تا بامداد دلجویی میکردند، و زخمهای مجروحان مرهم مینهادند، و مسلمانان را به بشارت نصرت شادمان میداشتند.
و اما ملک افریدون و ملک حردوب و مادرش ذاتالدواهی، امرا و لشکر را جمع کردند و گفتند: «ما به مراد رسیدیم، لیک شتاب کردیم، و این شتاب ما را خوار ساخت.» پس ذاتالدواهی گفت: «اکنون هیچ چیز شما را سود ندهد مگر آنکه از مسیح و اعتقاد یاری خواهید. به جان مسیح سوگند که مسلمانان را چیره نکرد، مگر ملک شرکان.»
پس ملک افریدون گفت: «چون فردا در برابر ایشان صف آراستم، دلیر معروف، لوقا بن شملوط را به مبارزت شرکان فرستم، تا او را و سایر دلیران را بکشد، و از مسلمانان کس زنده نماند. و اما کار امشب آن است که به بخور اکبر تقدیس کنیم.»
امرا چون این شنیدند، زمین بوسیدند، و بخور اکبر آوردند، که فضلهی راهب کبیر بود و نصاری بدان تبرک میجستند، و آن را در مشک و عبیر میآمیختند، و به سایر بلاد میفرستادند، و به قیمت هزار درم میخریدند. و گهگاه، از آن فضله، کحل ساخته به دیده میکشیدند، و بیماران را بدان مداوا میکردند.
پس چون بامداد شد و آفتاب جهان را روشن ساخت، دلیران آمادهی جنگ شدند...
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.