اینجا قرار بود بخش دومی از یک سه گانه داستانی باشد، اما نشد.
نشدکه حقیقتا فشار افسردگی در زمانی که این متن آغاز می شد به حدی بود که توانایی کنترل متن و در چهارچوب داستانی درآوردنش نبود.
این شد که سراسر متن شد بخش هایی پراکنده و گاه نامرتبط که بیش از آنکه ساختار داستانی داشته باشد، خودنوشتی بیمارگونه است
-توجه : مناسب بالای سی سال-
گروه تلگرامی (جن برده) بحث آزاد :
https://t.me/+oOgQwQz59t85M2Nk
All content for جن برده (تاملات فلسفی) is the property of علی سهرابی and is served directly from their servers
with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
اینجا قرار بود بخش دومی از یک سه گانه داستانی باشد، اما نشد.
نشدکه حقیقتا فشار افسردگی در زمانی که این متن آغاز می شد به حدی بود که توانایی کنترل متن و در چهارچوب داستانی درآوردنش نبود.
این شد که سراسر متن شد بخش هایی پراکنده و گاه نامرتبط که بیش از آنکه ساختار داستانی داشته باشد، خودنوشتی بیمارگونه است
-توجه : مناسب بالای سی سال-
گروه تلگرامی (جن برده) بحث آزاد :
https://t.me/+oOgQwQz59t85M2Nk
اغلب ما از شرم آگاه می شویم و از خود بودنمان دور می شویم، اما در حالتی ما به شرم آگاه می شویم واز شرمدور می شویم .. از اینکه چه کسی چه فکری کند ، از اینکه چه می شود ... از چقدر ها ، چرا ها ... از پاسخ دادن به خود ... ما آدمها، حتی آن بی خدایانمان ، یکخدایی در درون داریم که هی می پرسد چرا ؟ انگار یک قاضی نشسته و در روز جزا یی که از هم الان شروع شده مشغول محاکمه است ...
اما شراب این خدا را ساکت می کند . مرز ها را می شکند ، عذاب وجدانها را ، تناقض ها را ... اینکه به عقوبت ها فکر کنی ... می شودکهخودت بشوی ، بند آخرت وجامعه وخانواده و حتی خودت را بریزانی ... می شود بشوی خودت .
آن شرابی که صائب از آنمی گوید اما چیز دیگریست ،
این شراب با زایل کردن آگاهی از خود ترا آزاد می کند ، و آنی که صائب می گویدخود آگاهی است به خود. اما این آگاهی هممثل شراب زنجیر پاره می کند . می بینی شده ای حلاج که روزه می شکنی که دلی نشکند...
اما جامعه از این زنجیر بریدنها بیزار است ،
دینهمهمینطور . همانقدر که شراب با دین در ستیز است، آگاهی همهست . چرا تو باید دل جزامی را نشکنی؟
جزامی در اینجا همانی استکه از جامعه وخانواده ودوست وغریب، هزار زخم جسم و دل خورده و در کنجی گریان است ... توهم بشکن ... دینمی گوید روزه نگه دار ...
آگاهی با قانون هم در ستیز است ، با اخلاق با وفاداری با آموزش با کار با تولید ... آگاهی مثل شراب با خود آدمهم در ستیز است و آدم را ویران می کند
جن برده (تاملات فلسفی)
اینجا قرار بود بخش دومی از یک سه گانه داستانی باشد، اما نشد.
نشدکه حقیقتا فشار افسردگی در زمانی که این متن آغاز می شد به حدی بود که توانایی کنترل متن و در چهارچوب داستانی درآوردنش نبود.
این شد که سراسر متن شد بخش هایی پراکنده و گاه نامرتبط که بیش از آنکه ساختار داستانی داشته باشد، خودنوشتی بیمارگونه است
-توجه : مناسب بالای سی سال-
گروه تلگرامی (جن برده) بحث آزاد :
https://t.me/+oOgQwQz59t85M2Nk