زندگی لبریز از تجربه است و من برخی از آنها را با شما اینجا درمیان می گذرام.
زندگی لبریز از تجربه است و من برخی از آنها را با شما اینجا درمیان می گذرام.
یکی از بانوان اهل رسانه و مطبوعات که سالها قبل در دبستان تدریس می کرد بعد از سالها با یکی از شاگردانش روبرو می شود. دختری که آن روز به خاطر رفتار معلمش از او عشقی جاودانه در دلش ثبت شد و سالها به دنبالش گشت تا سرانجام او را پیدا کرد و به دیدارش رفت. تمام ماجرا خلاصه در رفتار معلم می شد که یک سیب را عادلانه تقسیم کرد و ...
هر دو در حوزه پزشکی فعال هستند و به مردم منطقه آبادان در استان خوزستان خدمت می کنند. مادرش یک عمر معلم بود و پدر در حوزه کارهای ورزشی فعال. روزی تصمیم گرفتند به یاد پدر و مادر، یک قدم خیر بردارند و همین تصمیم آنان را به روستای شلحه حاج حسین آباداننکشاند. متوجه شدند دبستان نه چندان مرتب روستا خالی از دختران است و دلیلش، عدم وجود سرویس بهداشتی مجزا برای دختران است. همین بهانه کافی بود تا ... دکتر شمیلا پرشاد و دکتر یداله دوانی مدرسه را بازسازی و بهسازی کردند و حالا امروز ...
یک معلم دلسوز به دلیل احتمال ریزش ساختمان مدرسه، مسئولیت مدیریت مدرسه را عهده دار شد و اقدام به بازسازی مدرسه کرد تا دختران روستای بیجارپس در نزدیکی رشت در استان گیلان از ادامه تحصیل باز نمانند. امروز که شما این پست را گوش می کنید فرشته یحیی پور بازنشسته شده و فعالیت دیگری را دنبال می کند اما دختران آن روستا همچنان مدرسه می روند و از نعمت تحصیل در یک ساختمان مناسب برخوردارند.
آذر ماه سال ۱۳۸۳ گفتگویی به بهانه جشنواره تصویرگری کتابهای درسی با استاد غلامعلی مکتبی، چهره همیشه ماندگار عرصه تصویرگری انجام داده بودم. اردیبهشت ۱۴۰۴ در نخستین روزهای جشنواره کتاب تهران خبر آمد که استاد از دنیا رفت. در بخش کودک و نوجوان نمایشگاه مراسمی به یاد او برپا شد و من نیز سعی کردم به سهم خود ادای وظیفهای در گرامیداشت یادش داشته باشم. گفتگوی خودم با استاد را اینجا به صورت پادکست تقدیم میکنم.
در کودکی مادر برایش کتاب میخواند. بزرگتر که شد با پول توجیبی باز هم در جستجوی کتاب بود اما اغلب آن پول کفاف نمی داد. به ناچار از یک کتابفروشی، کتاب مورد علاقهاش را کرایه میکرد. چون طعم کتاب را چشیده، قدر آن را هم میداند. در همین سن و سال کنونی یک بار در مسابقهای یکصد جلد کتاب برنده شد و همهی آن کتابها را به دوستش داد تا در یک بیمارستان در شهر کهنوج برای بخش کودکان، کتابخانه درست کنند. رقیه محبوبی کارشناس ارشد روانشناسی است و یکی از مروجان فرهنگ کتاب و مطالعه. مصاحبه با او را اینجا گوش کنید.
هیچ وقت از خودمان پرسیدهایم که چه عواملی باعث میشود تا یک معلم یا استاد در ذهن شاگردانش ماندگار و جاودانه شود. علل و عوامل مختلفی در این زمینه وجود دارد و من بعد از سه دهه گفتگو با معلمان موفق کشور به چند نکته از آنها در اینجا اشاره کردم.
دکتر روحالله عالمی فیلسوف عالیمقام، مدیر توانا، اندیشمند صاحب سبک و انسان فرهیختهای بود. سه دهه قبل یعنی در اوایل دهه هفتاد با او گفتگویی انجام دادم که چگونگی شکلگرفتن این مصاحبه خودش تبدیل به یک خاطره شد.
حرفهایی از جنس رویا در ذهن دارد. چند جمله از آنها را که ب ایم گفت، تصمیم به دومین گفتگو با فرزاد میرشکاری را گرفتم. او سمبل اراده یک جوان اهل روستا و صاحب یک اندیشه والاست. دستاوردهای کتابخانهای که بنیان نهاد سالها بعد بیشتر میدرخشد.
این دومین گفتگو با اوست. بخش اول با نام "برسد به دست رویاپرداز با اراده" در همینجاست.
چند سال قبل فرصتی دست داد وقتی با دکتر آریایی استاد زمین شناسی دانشگاه در مشهد گفتگو کنم همزمان نیز با دکتر سعید سعادت، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد نیز مصاحبه ای داشته باشم که هر دو مصاحبه در مجله رشد زمین شناسی منتشر شد. اینک فایل مصاحبه با دکتر سعادت را اینجا تقدیم علاقمندان به این رشته می کنم. از دانش زمین شناسی که بگذریم سخنان ایشان برای دانش آموزان و دانشجویان در زمینه تحصیل علم و دانش هم بسیار مفید است. دکتر سعادت دارای 50 مقاله کنفرانسی و 25 مقاله ژورنالی در مجلات داخل کشور هستند. طی 27 سال با 12 پژوهشگر مختلف همکاری مستقیم علمی داشته که بیشترین همکاری وی با علی اصغر آریایی در انتشار 8 مقاله علمی بوده است.
چرا تضاد رنگ ها در یادگیری و آموزش مهم و تاثیرگذار است؟ تصور کنید در یک کلاس حضور دارید و استاد با ماژیک سبز روشن در حال نوشتن روی تخته وایت برد است. شما تقریبا در انتهای کلاس نشسته و عینک به چشم دارید. ایا می توانید تخته را درست ببینید؟ همین نکته به ظاهر ساده ... بقیه ماجرا را حدس بزنید.پس فایل را گوش کنیم.
اسم کتابخانه فاطمهها درمنطقه دهکهان شهرستان کهنوج استان کرمان برایتان آشناست همان کتابخانهای که آوازهاش تا آن سوی دنیا هم رفته است. از خودتان سوال کردید که چرا اسمش "فاطمهها" است این کتابخانه ماجراهای عجیبی داد. فرزاد میرشکاری پایهگذار این کتابخانه روستایی است. حدود چهار ساعت با او گفتگو کردم. آنقدر نکته در کلامش هست که ارزش دارد به احترام کتاب برای شنیدن این گفتگو وقت بگذارید. بخش اول گفتگوی اینجا در اختیار شماست.
هر کدام از ما در زندگی شوق هایی داریم. در یک گپدوستانه صحبت از چهار شوق به میان آمد. این فایل را گوش کنید تا ببینید این شوقها را میشناسید؟
کتاب و مطالعه همانقدر در خانوادهاش ارزش و جایگاه دارد که آب و هوا در زندگی. من او را با کتاب شناختم.تسلط ویژهای بر دنیای کتاب دارد و هر چه پیش میرود احساس میکند هنوز باید بخواند. آگاه است و فروتن. مصاحبه صمیمانه من با او را گوش کنید. نکتهها دارد. او مدیر بخش کتاب موسسه مردم نهاد مهرگیتی نیز هست.
گاهی افراد بزرگسال مثل معلم، مربی یا والدین به مقایسه بچهها با یکدیگر میکنند. این در حالی است که هر کسی توانایی های خودش را دارد و ... ایده این اپیزود را از یک تصویر و پوستر گرفتم.
گاهی خواندن برای سرگرم شدن و گذران اوقات فراغت است و گاه یک فرصت است برای لذت بردن. امسال در نمایشگاه کتاب در غرفه قصه و داستان کودکان و نوجوانان بسیاری از کتاب قصه خواندن چنان لذتی بردند که باید بشنوید.
آنچه را که ما امروزه به راحتی در شکل کتابهای چاپی مطالعه میکنیم، گاه به سختی توسط افراد دلسوز تهیه و آماده شده است خاطرهای از گفتگو با استاد محمدرضا سحاب در خصوص گردآوری منابع علمی توسط پدربزرگ ایشان را گوش کنید
بعضی از افراد معلم زندگی هستند و به ما چیزهایی یاد میدهند که تا آخر عمر گرانبهاست مثلاً یاد میدهند که دست والدین همیشه برتر از دست ما باید باشد.
نام آزمون و امتحان همواره با یک دغدغه برای اغلب افراد همراه است. اما وقتی این دغدغه رنگ و شکل دیگری به خود می گیرد و روح و جسم یک فرد را نشانه می رود. حال سوال اینجاست که ما چطور میتوانیم در این زمینه به بچهها کمک کنیم؟ گفتگویی با مریم محسنی روانشناس و روان درمانگر تحلیلی کودک و نوجوان انجام دادم که در رشد مشاور هم چاپ شد.
وقتی پیشامدی رخ می دهد که قابل پیش بینی نیست و تو را دچار درگیری ذهنی می کندبه جای منفعل شدن با آن گفتگو کن. توانمندی هایت را در نظر بگیر و با زندگی مذاکره کن. در این ارتباط با دکتر کیومرث فرحبخش استادیار مشاوره دانشگاه علامه طباطبایی انجام دادم که در نشریه رشد مشاور چاپ شد. این همان گفتگوست.
از همان روزهای کودکی، پدرم همیشه به ما یادآوری میکرد همواره برای دیگران سلامتی آرزو کنیم. از مقابل هر بیمارستان که رد میشدیم ....سالهاست با این اندیشه زندگی میکنیم و ..