شاهنامهی فردوسی، با خوانش شادروان اسماعیل قادرپناه
Esmaeil Ghader Panah (Farshid Rabbani)
28 episodes
3 days ago
خوانش کتاب تاریخ اسطورهای ایران زمین، شاهنامهی فردوسی، با صدای گرم، گیرا و حماسی شادروان اسماعیل قادرپناه
این خوانش بر اساس شاهنامهی فردوسی نسخهی چاپ مسکو ضبط شده است و طبیعتاً با نسخههای معتبر دیگر همانند نسخهی دکتر جلال خالقی مطلق، دارای مغایرتهایی چه در واژه گزینی، ترتیب ابیات و وجود یا عدم وجود برخی ابیات است.
توجه شود، با احترام به سایر لهجههای فارسی، این خوانش بر اساس لهجهی فارسی معیار ایران (تهرانی) تهیه شده است
با سپاس از سایت یاسین مدیا برای در اختیار گذاشتن این فایلها
All content for شاهنامهی فردوسی، با خوانش شادروان اسماعیل قادرپناه is the property of Esmaeil Ghader Panah (Farshid Rabbani) and is served directly from their servers
with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
خوانش کتاب تاریخ اسطورهای ایران زمین، شاهنامهی فردوسی، با صدای گرم، گیرا و حماسی شادروان اسماعیل قادرپناه
این خوانش بر اساس شاهنامهی فردوسی نسخهی چاپ مسکو ضبط شده است و طبیعتاً با نسخههای معتبر دیگر همانند نسخهی دکتر جلال خالقی مطلق، دارای مغایرتهایی چه در واژه گزینی، ترتیب ابیات و وجود یا عدم وجود برخی ابیات است.
توجه شود، با احترام به سایر لهجههای فارسی، این خوانش بر اساس لهجهی فارسی معیار ایران (تهرانی) تهیه شده است
با سپاس از سایت یاسین مدیا برای در اختیار گذاشتن این فایلها
شاهنامهی فردوسی، با خوانش شادروان اسماعیل قادرپناه
12 minutes 17 seconds
3 years ago
بخش ۲۰ - جمشید (بخش ۱)
گرانمايه جمشيد فرزند او/كمر بست يکدل پر از پند او
بر آمد بر آن تخت فرّخ پدر/به رسم كيان بر سرش تاج زر
كمر بست با فرّ شاهنشهى/جهان گشت سرتاسر او را رهى
زمانه بر آسود از داورى/به فرمان او ديو و مرغ و پرى
جهان را فزوده بدو آبروى/فروزان شده تخت شاهى بدوى
منم گفت با فرّهی ايزدى/همم شهريارى همم موبدى
بدان راز بد دست كوته كنم/روان را سوى روشنى ره كنم
نخست آلت جنگ را دست برد/در نام جستن به گردان سپرد
به فرّ كيى نرم كرد آهنا/چو خود و زره كرد و چون جوشنا
چو خفتان و تيغ و چو برگستوان/همه كرد پيدا به روشن روان
بدين اندرون سال پنجاه رنج/ببرد و از اين چند بنهاد گنج
دگر پنجه انديشهی جامه كرد/كه پوشند هنگام ننگ و نبرد
ز كتّان و ابريشم و موى قز/قصب كرد پر مايه ديبا و خز
بياموختْشان رشتن و تافتن/به تار اندورن پود را بافتن
چو شد بافته شستن و دوختن/ گرفتند از او يک سر آموختن
چو اين كرده شد ساز ديگر نهاد/زمانه بدو شاد و او نيز شاد
ز هر انجمن پيشهور گرد كرد/بدين اندرون نيز پنجاه خورد
گروهى كه كاتوزيان خوانيش/به رسم پرستندگان دانيش
جدا كردشان از ميان گروه/پرستنده را جايگه كرد كوه
بدان تا پرستش بود كارشان/نوان پيش روشن جهاندارشان
صفى بر دگر دست بنشاندند/همى نام نيساريان خواندند
كجا شير مردان جنگ آورند/فروزندهی لشكر و كشورند
كز ايشان بود تخت شاهى به جاى/و ز ايشان بود نام مردى به پاى
بسودى سه ديگر گره را شناس/ كجا نيست از كس بر ايشان سپاس
بكارند و ورزند و خود بدروند/به گاه خورش سرزنش نشنوند
ز فرمان تن آزاده و ژنده پوش/ز آواز پيغاره آسوده گوش
تن آزاد و آباد گيتى بر اوى/بر آسوده از داور و گفتگوى
چه گفت آن سخنگوى آزاده مرد/كه آزاده را كاهلى بنده كرد
چهارم كه خوانند اهتو خوشى/همان دستورزان ابا سر كشى
كجا كارشان همگنان پيشه بود/روانشان هميشه پر انديشه بود
بدين اندرون سال پنجاه نيز/بخورد و بورزيد و بخشيد چيز
از اين هر يكى را يكى پايگاه/سزاوار بگزيد و بنمود راه
كه تا هر كس اندازهی خويش را/ببيند، بداند كم و بيش را
بفرمود پس ديو ناپاک را/به آب اندر آميختن خاک را
هر آنچ از گل آمد چو بشناختند/سبک خشت را كالبد ساختند
به سنگ و به گچ ديو ديوار كرد/نخست از برش هندسى كار كرد
چو گرمابه و كاخهاى بلند/چو ايوان كه باشد پناه از گزند
ز خارا گهر جست يک روزگار/همى كرد از او روشنى خواستار
به چنگ آمدش چند گونه گهر/چو ياقوت و بيجاده و سيم و زر
ز خارا به افسون برون آوريد/شد آراسته بندها را كليد
دگر بویهاى خوش آورد باز/كه دارند مردم به بويش نياز
چو بان و چو كافور و چون مشک ناب/چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
پزشكى و درمان هر دردمند/در تندرستى و راه گزند
همان رازها كرد نيز آشكار/جهان را نيامد چون او خواستار
گذر كرد از آن پس به كشتى بر آب/ز كشور به كشور گرفتى شتاب
چنين سال پنجه برنجيد نيز/نديد از هنر بر خرد بسته چيز
همه كردنیها چو آمد به جاى/ ز جاى مهى برتر آورد پاى
به فرّ كيانى يكى تخت ساخت/چه مايه بدو گوهر اندر نشاخت
كه چون خواستى ديو برداشتى/ز هامون به گردون بر افراشتى
چو خورشيد تابان ميان هوا/نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او/شگفتى فرو مانده از بخت او
به جمشيد بر گوهر افشاندند/مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودين/برآسوده از رنج روى زمين
بزرگان به شادى بياراستند/مى و جام و رامشگران خواستند
چنين جشن فرّخ از آن روزگار/به ما ماند از آن خسروان يادگار
چنين سال سيصد همى رفت كار/نديدند مرگ اندران روزگار
ز رنج و ز بدشان نبد آگهى/ميان بسته ديوان به سان رهى
به فرمان مردم نهاده دو گوش/ز رامش جهان پر ز آواى نوش
چنين تا بر آمد بر اين روزگار/نديدند جز خوبى از كردگار
جهان سر به سر گشت او را رهى/نشسته جهاندار با فرّهى
يكايک به تخت مهى بنگريد/به گيتى جز از خويشتن را نديد
منى كرد آن شاه يزدانشناس/ز يزدان بپيچيد و شد ناسپاس
گرانمايگان را ز لشکر بخواند/چه مايه سخن پيش ايشان براند
چنين گفت با سالخورده مهان/كه جز خويشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پديد/چو من نامور تخت شاهى نديد
جهان را به خوبى من آراستم/چنان است گيتى كجا خواستم
خور و خواب و آرامتان از من است/همان كوشش و كامتان از من است
بزرگى و ديهيم شاهى مراست/كه گويد كه جز من كسى پادشاست
همه موبدان سر فگنده نگون/چرا كس نيارست گفتن نه چون
چو اين گفته شد فرّ يزدان از اوى/بگشت و جهان شد پر از گفتگوى
منى چون بپيوست با كردگار/شكست اندر آورد و برگشت كار
چه گفت آن سخنگوى با فرّ و هوش/چو خسرو شوى بندگى را بكوش
به يزدان هر آن كس كه شد ناسپاس/به دلش اندر آيد ز هر سو هراس
به جمشيد بر تيرهگون گشت روز/همى كاست آن فرّ گيتى فروز
شاهنامهی فردوسی، با خوانش شادروان اسماعیل قادرپناه
خوانش کتاب تاریخ اسطورهای ایران زمین، شاهنامهی فردوسی، با صدای گرم، گیرا و حماسی شادروان اسماعیل قادرپناه
این خوانش بر اساس شاهنامهی فردوسی نسخهی چاپ مسکو ضبط شده است و طبیعتاً با نسخههای معتبر دیگر همانند نسخهی دکتر جلال خالقی مطلق، دارای مغایرتهایی چه در واژه گزینی، ترتیب ابیات و وجود یا عدم وجود برخی ابیات است.
توجه شود، با احترام به سایر لهجههای فارسی، این خوانش بر اساس لهجهی فارسی معیار ایران (تهرانی) تهیه شده است
با سپاس از سایت یاسین مدیا برای در اختیار گذاشتن این فایلها