Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
Sports
Health & Fitness
Technology
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Podjoint Logo
US
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts125/v4/61/73/9d/61739d98-0161-0b13-b9e2-a61ed4a55c9d/mza_2205819860815814632.jpg/600x600bb.jpg
Klara and the sun | کلارا و خورشید
Reza Karimabadi | رضا کریم آبادی
63 episodes
5 days ago
نسخه صوتی کتاب «کلارا و خورشید» نوشته کازوئو ایشی‌ گورو، داستان ربات دوست‌داشتنی و جذابی است که رفتاری متفاوت از دیگر ربات‌ها دارد. راوی داستان همین ربات است. او در یک مغازه کنار ربات دیگری به نام رزا برای فروش گذاشته شده است. ربات‌ها فرصت دارند در مغازه برای مدت کوتاهی پشت ویترین بروند و در آنجا منتظر بمانند تا خریده شوند. این ربات‌ها برای کودکان ساخته شده‌اند. کلارا پشت شیشه منتظر است تا کسی او را بخرد اما جدای از خریده شدن برخلاف بقیه ربات‌ها او عاشق این است که خیابان را ببیند، دوست دارد آدم‌ها و پیاده رو را ببیند و بفهمد بقیه ربات‌ها چه‌کار می‌کنند و چطور زندگی می‌کنند. rkarimabadi
Show more...
Books
Arts
RSS
All content for Klara and the sun | کلارا و خورشید is the property of Reza Karimabadi | رضا کریم آبادی and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
نسخه صوتی کتاب «کلارا و خورشید» نوشته کازوئو ایشی‌ گورو، داستان ربات دوست‌داشتنی و جذابی است که رفتاری متفاوت از دیگر ربات‌ها دارد. راوی داستان همین ربات است. او در یک مغازه کنار ربات دیگری به نام رزا برای فروش گذاشته شده است. ربات‌ها فرصت دارند در مغازه برای مدت کوتاهی پشت ویترین بروند و در آنجا منتظر بمانند تا خریده شوند. این ربات‌ها برای کودکان ساخته شده‌اند. کلارا پشت شیشه منتظر است تا کسی او را بخرد اما جدای از خریده شدن برخلاف بقیه ربات‌ها او عاشق این است که خیابان را ببیند، دوست دارد آدم‌ها و پیاده رو را ببیند و بفهمد بقیه ربات‌ها چه‌کار می‌کنند و چطور زندگی می‌کنند. rkarimabadi
Show more...
Books
Arts
Episodes (20/63)
Klara and the sun | کلارا و خورشید
63 | خانم مدیر
کسی را در محوطه میدیدم که کیفی بر دوش داشت ولی چون پشت به من بود او را تشخیص نمی‌دادم.
Show more...
4 years ago
13 minutes 57 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
62 | جدایی
روزهای آخر قبل از جداشدن جوزی پر تنش بود، از پنجره انباری، به منظره بیرون نگاه میکردم
Show more...
4 years ago
5 minutes 3 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
61 | دیدار مجدد کاپالدی
با شنیدن صداهایی به طبقه پایین رفتم و مردی را که در طبقه پایین دیدم کاپالدی بود.
Show more...
4 years ago
6 minutes 32 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
60 | کالج
کم کم مهمانهای جوزی میامدند و چندین روز می‌ماندند، برای همین با اتاق انباری زیر شیروانی آشنا شدم.
Show more...
4 years ago
4 minutes 18 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
59 | فصل‌ها، سالها
مواد نیروبخش خورشید اثر خاص خودش را بر روی جوزی گذاشته بود.
Show more...
4 years ago
9 minutes 28 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
58 | ناامیدی
مادر و دکتر رایان هر روز بر روی اینکه جوزی در بیمارستان بستری نشود توافق می‌کردند ولی باز فردا بر روی این موضوع بحث می‌کردند.
Show more...
4 years ago
14 minutes 52 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
57 | دیدار دوباره
آنچه که می‌دیدم هفت چهره از خورشید بود، در لایه‌های اول بسیار عبوس و سرد بود، اما در لایه‌های پایین‌تر مهربان و شوخ طبع بود.
Show more...
4 years ago
15 minutes 28 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
56 | دستاویز
به اینکه پشت ریک باشم عادت کرده بودم، انبار آقای مک‌بین همچنان برام آشنا بود
Show more...
4 years ago
2 minutes 4 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
55 | خلسه
چند روز پس از آن روز جوزی حالش بدتر شد و گاهی به حالت خلسه دچار میشد
Show more...
4 years ago
6 minutes 54 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
54 | ماشین کوتینگز جدید
ماشین کوتینگز بود اما بسیار بزرگتر و آلودگی بیشتری تولید می‌کرد ولی مطمئن بودم که ماشین کوتینگز نبود چون رنگ زردش متفاوت بود.
Show more...
4 years ago
8 minutes 8 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
53 | آماده شدن برای دریافت
همه چیز را بررسی کردم تا مطمئن بشوم که خورشید بتواند نیروی جادوییش را به جوزی برساند.
Show more...
4 years ago
4 minutes 46 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
52 | آرامش بعد از طوفان
به خانم هلن اطمینان دادم که آقای ونس به آنها کمک می‌کنه.
Show more...
4 years ago
2 minutes 54 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
51 | مدیر ساکت رستوران
نمیدونستم که مدیر رستوران به حرفهای ما گوش میده یا نه، اما به تاریکی بیرون پنجره خیره شده بود و به‌نظر نمی‌رسید صحبت جذابی را شنیده باشه.
Show more...
4 years ago
25 minutes 34 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
50 | تئاتر
لحظهای فکر کردم که انسانها با هماهنگی هم اطراف نور چراغ خیابان جمع شده‌اند اما دیدم که جمعیتی میاد و جمعیت دیگه‌ای پراکنده میشه.
Show more...
4 years ago
20 minutes 1 second

Klara and the sun | کلارا و خورشید
49 | رستوران سوشی
در انتظار نیروی معجزه گر خورشید بودم ولی فکر میکردم خیلی بی‌ادبانه هست که انتظار پاسخ فوری داشته باشم.
Show more...
4 years ago
13 minutes

Klara and the sun | کلارا و خورشید
48 | در جستجوی ماشین کوتینگز
بدنبال ماشین کوتینگز تمام خیابانها و محوطه‌ها رو گشتیم. پر هنوز نمی‌دونست که من چکار می‌خواستم بکنم.
Show more...
4 years ago
25 minutes 3 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
47 | گوشتمون را خودمون چرخ می‌کنیم
بیشترشون هنگام عبور نگاه غیر دوستانه‌ای به من میانداختند ولی دغدغه من اونها نبود.
Show more...
4 years ago
5 minutes 50 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
46 | پرتره
در اتاق بنفش جوزی را دیدم که بین زمین و آسمان معلق بود. انگار در جایی هنگام سقوط خشکش زده بود.
Show more...
4 years ago
42 minutes 6 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
45 | ساختمان کاپالدی
اتاق بنفش
Show more...
4 years ago
2 minutes 27 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
44 | در راه آتلیه
در راه آتلیه هنری کاپالدی
Show more...
4 years ago
9 minutes 43 seconds

Klara and the sun | کلارا و خورشید
نسخه صوتی کتاب «کلارا و خورشید» نوشته کازوئو ایشی‌ گورو، داستان ربات دوست‌داشتنی و جذابی است که رفتاری متفاوت از دیگر ربات‌ها دارد. راوی داستان همین ربات است. او در یک مغازه کنار ربات دیگری به نام رزا برای فروش گذاشته شده است. ربات‌ها فرصت دارند در مغازه برای مدت کوتاهی پشت ویترین بروند و در آنجا منتظر بمانند تا خریده شوند. این ربات‌ها برای کودکان ساخته شده‌اند. کلارا پشت شیشه منتظر است تا کسی او را بخرد اما جدای از خریده شدن برخلاف بقیه ربات‌ها او عاشق این است که خیابان را ببیند، دوست دارد آدم‌ها و پیاده رو را ببیند و بفهمد بقیه ربات‌ها چه‌کار می‌کنند و چطور زندگی می‌کنند. rkarimabadi