پادکستی برای شنیدن اشعار خوب و درجه یک و معروفِ شعر و ادبیات فارسی
(محتوای تکمیلی در بوطیقا)
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
پادکستی برای شنیدن اشعار خوب و درجه یک و معروفِ شعر و ادبیات فارسی
(محتوای تکمیلی در بوطیقا)
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدی
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به غنیمت شمر - ای دوست - دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنیآدم از اوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است
که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست
سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت سی و یکم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
احمد شاملو
باید اِستاد و فرود آمد
بر آستانِ دری که کوبه ندارد،
چرا که اگر بهگاه آمدهباشی دربان به انتظارِ توست و
اگر بیگاه
به درکوفتنات پاسخی نمیآید.
کوتاه است در،
پس آن به که فروتن باشی.
آیینهیی نیکپرداخته توانی بود
آنجا
تا آراستگی را
پیش از درآمدن
در خود نظری کنی
هرچند که غُلغلهی آن سوی در زادهی توهمِ توست، نه انبوهیِ مهمانان،
که آنجا
تو را
کسی به انتظار نیست.
که آنجا
جنبش شاید،
اما جُنبندهیی در کار نیست:
نه ارواح و نه اشباح و نه قدیس انِ کافورینه به کف
نه عفریتانِ آتشینگاوسر
نه شیطانِ بُهتانخورده با کلاه بوقیِ منگولهدارش
نه مَلغمهی بیقانونِ مطلقهای مُتنافی. ــ
تنها تو
آنجا موجودیتِ مطلقی،
موجودیتِ محض،
چرا که در غیابِ خود ادامه مییابی و غیابت
حضورِ قاطعِ اعجاز است.
گذارت از آستانهی ناگزیر
فروچکیدنِ قطرة قطرانی است در نامتناهی ظلمات:
«ــ دریغا
ایکاش ایکاش
قضاوتی قضاوتی قضاوتی
درکار درکار درکار
میبود!» ــ
شاید اگرت توانِ شنفتن بود
پژواکِ آوازِ فروچکیدنِ خود را در تالارِ خاموشِ کهکشانهای بیخورشیدــ
چون هُرَّستِ آوارِ دریغ
میشنیدی:
«ــ کاشکی کاشکی
داوری داوری داوری
درکار درکار درکار درکار…»
اما داوری آن سوی در نشسته است، بیردای شومِ قاضیان.
ذاتش درایت و انصاف
هیأتش زمان. ــ
و خاطرهات تا جاودانِ جاویدان در تکرارِ گذرگاهِ ادوار داوری خواهد شد.
***
بدرود!
بدرود! (چنین گوید بامدادِ شاعر:)
رقصان میگذرم از آستانهی اجبار
شادمانه و شاکر.
از بیرون به دُرون آمدم:
از مَنظر
به نَظاره به ناظر. ــ
نه به هیأتِ گیاهی نه به هیأتِ پروانهیی نه به هیأتِ سنگی نه به هیأتِ اقیانوسی ــ
من به هیأتِ «ما» زاده شدم
به هیأتِ پُرشکوهِ انسان
تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگینکمانِ پروانه بنشینم
غرورِ کوه را دریابم و هیبتِ دریا را بشنوم
تا شَریطهی خود را بشناسم و جهان را به قدرِ همت و فرصتِ خویش معنا دهم
که کارستانی از ایندست
از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار
بیرون است.
انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود:
توانِ دوستداشتن و دوستداشتهشدن
توانِ شنفتن
توانِ دیدن و گفتن
توانِ اندُهگین و شادمانشدن
توانِ خندیدن به وسعتِ دل، توانِ گریستن از سُویدای جان
توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شُکوهناکِ فروتنی
توانِ جلیلِ به دوش بردنِ بارِ امانت
و توانِ غمناکِ تحملِ تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهاییِ عریان.
انسان
دشواری وظیفه است.
***
دستانِ بستهام آزاد نبود تا هر چشمانداز را به جان دربرکشم
هر نغمه و هر چشمه و هر پرنده
هر بَدرِ کامل و هر پَگاهِ دیگر
هر قلّه و هر درخت و هر انسانِ دیگر را.
رخصتِ زیستن را دستبسته دهانبسته گذشتم دست و دهان بسته
گذشتیم
و منظرِ جهان را
تنها
از رخنهی تنگچشمی حصارِ شرارت دیدیم و
اکنون
آنَک دَرِ کوتاهِ بیکوبه در برابر و
آنَک اشارتِ دربانِ منتظر! ــ
دالانِ تنگی را که درنوشتهام
به وداع
فراپُشت مینگرم:
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت.
به جان منتپذیرم و حق گزارم!
(چنین گفت بامدادِ خسته.)
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت سی و یکم
معرفی پادکست : پادکست صندوق
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
خیام
از جرِم گل سیاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات کلیّ را حل
بگشادم بندهای مشکل به حیَل
هر بند گشاده شد به جز بند اجل
خیام
ای خواجه! بِدان کین فلکِ بیهُدهدو
همچون من و تو، دید بَسی کهنه و نو
آغاز و سَرانجامِ جهان را چه کنی؟
از عمر، نصیبِ خویش، بردار و برو!
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت سی و یکم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
معرفی پادکست : رادیو آن/ماه
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
حافظ
اگر آن تُرکِ شیرازی به دست آرد دلِ ما را
به خال هِندویَش بَخشَم سمرقند و بُخارا را
بده ساقی مِیِ باقی که در جَنَّت نخواهی یافت
کنار آب رُکنآباد و گُلگَشت مُصَلّا را
فَغان کـاین لولیانِ شوخِ شیرینکارِ شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوانِ یَغما را
ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار مُستَغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
مَنَ ازْ آن حُسنِ روزافزون که یوسُف داشت دانستم
که عشق از پردهٔ عِصمت بُرون آرد زُلِیخا را
اگر دشنام فرمایی وَگَر نفرین، دعا گویم
جوابِ تلخ میزیبد لبِ لعلِ شِکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانانِ سعادتمند پندِ پیرِ دانا را
حَدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو
که کس نَگْشود و نَگْشاید به حکمت این مُعمّا را
غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظمِ تو اَفشانَد فَلَک عِقد ثریّا را
لینک های پادکست
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
حافظ
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِیفروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع
سخت میگردد جهان بر مردمانِ سختکوش
گوش کن پند ای پسر وز بهرِ دنیا غم مَخور
گفتمت چون دُر حدیثی، گر توانی دار گوش
در حریمِ عشق نَتْوان زد دَم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
در بساطِ نکتهدانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش
با دلِ خونین لبِ خندان بیاور همچو جام
نی گَرَت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی
گوشِ بیگانه نباشد جایِ پیغامِ سروش
ساقیا مِی ده که رندیهایِ حافظ فهم کرد
آصِفِ صاحبقرانِ جرمبخشِ عیبپوش
وآن گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بَرْبَط زنان میگفت نوش
لینک های پادکست
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
معرفی پادکست : داستاکو
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
محمد بن وصیف سگزی
ای امیری که امیرانِ جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگبند و غلام
ازلی خطی در لوح که مُلکی بِدهید
به ابی یوسف یعقوب بن اللیث هُمام
به لَتام آمد رتبیل و لَتی خورد به لنگ
لَتره شد لشکر رتبیل و هبا گشت کنام
لِمَنُ المُلک بخواندی تو امیرا به یقین
با قَلیلُالفِئه کن زاد در آن لشکر کام
عمرِ عمار ترا خواست و زوگشت بری
تیغ تو کرد میانجی به میان دد و دام
عمر او نزد تو آمد که تو چون نوح بزی
دَرِ آکار تَنِ او سَرِ او بابِ طعام
لینک های پادکست
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
معرفی پادکست : رادیو فرکتال
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
رودکی
ای آن که غَمگِنی و سزاواری
وندَر نهان، سِرِشک همی باری
از بهر آن کجا بِبَرم نامش
ترسم ز بخت، اندُه و دشواری
رفت آن که رفت و آمد آنک آمد
بود آن که بود، خیره چه غم داری؟
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتیست، کی پذیرد هَمواری
مُستی مَکُن، که ننگرد او مُستی
زاری مَکُن، که نشنود او زاری
شو، تا قیامت آید، زاری کن
کی رفته را به زاری باز آری؟
آزار بیش بینی زین گردون
گر تو به هر بهانه بیازاری
گویی؛ گماشتهست بلایی او
بر هر که تو بر او دل بُگماری
ابری پدید نی و کسوفی نی
بگرفت ماه و گَشت جهان تاری
فرمان کُنی و یا نکُنی، ترسم
بر خویشتن ظفر ندهی باری!
تا بشکنی سپاهِ غَمان بر دل
آن بِه که مِی بیاری و بگساری
اندر بلایِ سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری
لینک های پادکست
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
واعظ قزوینی
بر درگه خلق، بندگی ما را کشت
هر سو پی نان دوندگی ما را کشت
فارغ نشویم یکدم از فکر معاش
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت!
اوحدالدین کرمانی
عالم همه محنت است و ایام غم است
گردون همه فانی است و گیتی ستم است
فیالجمله چو در کارِ جهان مینگرم
آسوده کسی نیست، وگر هست کم است
خیام
از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامدهست، فریاد مکن
بر نامده و گذشته بُنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
خیام
مشنو سخن از زمانهسازآمدگان
می خواه مُرَوَّق، زِ طِرازآمدگان
رفتند یَکان یَکان، فراز آمدگان
کس میندهد نشانِ باز آمدگان
لینک های پادکست
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
حافظ
زلفآشفته و خویکرده و خندانلب و مست
پیرهنچاک و غزلخوان و صُراحی در دست
نرگسش عَربدهجوی و لبش افسوسکنان
نیم شب، دوش به بالین من آمد، بنشست
سر فرا گوش من آورد به آوازِ حزین
گفت: ای عاشقِ دیرینهٔ من، خوابت هست؟
عاشقی را که چنین بادهٔ شبگیر دهند
کافر عشق بُوَد گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تُحفه به ما روزِ الست
آن چه او ریخت به پیمانهٔ ما نوشیدیم
اگر از خَمرِ بهشت است وگر بادهٔ مست
خندهٔ جامِ می و زلفِ گرهگیرِ نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و نهم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
سعدی
تو را عشقِ همچون خودی ز آب و گل
رباید همی صبر و آرام دل
به بیداریش فتنه بر خَد و خال
به خواب اندرش پای بند خیال
به صدقش چنان سر نهی در قدم
که بینی جهان با وجودش عدم
چو در چشم شاهد نیاید زرت
زر و خاک یکسان نماید برت
دگر با کست بر نیاید نفس
که با او نماند دگر، جایِ کس
تو گویی به چشم اندرش منزل است
وگر دیده بر هم نهی، در دل است
نه اندیشه از کس که رسوا شوی
نه قوت که یک دم شکیبا شوی
گرت جان بخواهد، به لب بر نهی
ورت تیغ بر سر نهد، سر نهی
چو عشقی که بنیاد آن بر هواست
چنین فتنهانگیز و فرمانرواست،
عجب داری از سالکان طریق
که باشند در بحر معنی غریق؟
به سودای جانان به جان مشتغل
به ذکر حبیب از جهان مشتغل
به یاد حق از خلق بگریخته
چنان مست ساقی که می ریخته
نشاید به دارو دوا کردشان
که کس مطلع نیست بر دردشان
الست از ازل همچنانشان به گوش
به فریاد قالوا بلی در خروش
گروهی عمل دار عزلت نشین
قدمهای خاکی، دم آتشین
به یک نعره کوهی ز جا بر کنند
به یک ناله شهری به هم بر زنند
چو بادند پنهان و چالاک پوی
چو سنگند خاموش و تسبیح گوی
سحرها بگریند چندان که آب
فرو شوید از دیدهشان کحل خواب
فرس کشته از بس که شب راندهاند
سحرگه خروشان که واماندهاند
شب و روز در بحر سودا و سوز
ندانند ز آشفتگی شب ز روز
چنان فتنه بر حسن صورتنگار
که با حسن صورت ندارند کار
ندادند صاحبدلان دل به پوست
وگر ابلهی داد، بیمغز کوست
می صرف وحدت کسی نوش کرد
که دنیا و عقبی فراموش کرد
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا -قسمت بیستم و نهم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
خاقانی
ما دل به دست مهر تو زان باز دادهایم
کاندر طریق عشق تو گرم اوفتادهایم
ما رطلهای درد تو زان در کشیدهایم
کز رمزهای درد تو سری گشادهایم
گفتی که دل بداده و فارغ نشستهای
اینک برای دادن جان ایستادهایم
ما آستین ناز تو از دست کی دهیم
چون دامن نیاز به دست تو دادهایم
تا همقدم شدیم سگ پاسبانت را
از فرق فرقدین قدم برنهادهایم
کس را چه دست بر ما گر عاشق توایم
مولای کس نهایم که آزاد زادهایم
ما هم به باده همدم خاقانیم و بس
کو راه بادهخانه که جویای بادهایم
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و هشتم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
حافظ
طالع اگر مدد دهد، دامَنَش آوَرَم به کف
گر بِکَشَم زهی طَرَب، ور بِکُشَد زهی شرف
طَرْفِ کَرَم ز کَس نَبَست، این دلِ پُر امیدِ من
گر چه سخن همیبَرَد، قصهٔ من به هر طرف
از خَمِ ابرویِ توام، هیچ گشایشی نشد
وَه که در این خیالِ کَج، عمرِ عزیز شد تلف
اَبرویِ دوست کِی شود دَستکَشِ خیالِ من؟
کس نزدهست از این کمان تیرِ مراد بر هدف
چند به ناز پَروَرَم مِهرِ بُتانِ سنگدل
یادِ پدر نمیکنند این پسرانِ ناخَلَف
من به خیالِ زاهدی گوشهنشین و طُرفه آنک
مُغْبَچهای ز هر طرف میزندم به چنگ و دَف
بی خبرند زاهدان، نقش بخوان و لاتَقُل
مستِ ریاست محتسب، باده بده و لاتَخَف
صوفی شهر بین که چون لقمهٔ شُبهه میخورد
پاردُمَش دراز باد آن حَیَوانِ خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در رَهِ خاندان به صِدق
بدرقهٔ رَهَت شود همَّتِ شَحنِهٔ نجف
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و هشتم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
عراقی بند پانزدهم ترجیعبند
ساقی، قدحی، که نیم مستیم
مَخمورِ صَبوحیِ اَلَستیم
از صومعه پا برون نهادیم
در میکده مُعتَکِف نشستیم
از جور تو خرقهها دریدیم
وز دستِ تو توبهها شکستیم
جز جانْ گرویِ دگر نداریم
بپذیر، که نیک تنگْدستیم
ما را برهان ز ما، که تا ما
با خویشتنیم، بت پرستیم
ما هرچه که داشتیم، پیوند
از بهر تو آن همه گسستیم
بر دَرگهِ لطفِ تو فتادیم
در رحمت تو امید بستیم
گر نیک و بدیم، ور بد و نیک
هم آنِ توایم، هر چه هستیم
دَر دِه قدحی، که از عراقی
الا به شراب وا نرستیم
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و نهم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
عراقی بند چهاردهم ترجیعبند
ساقی، دو سه دم که هست باقی
در ده مَدَدِ حیات باقی
قَدْ فَاتَنی اَلصَّبوُحْ فَادرِکْ
مِنْ قَبْلِ فُوَاتَ الاِعْتِباقِ
در کیسهی نقد نیست جُز جان
بستان قَدَحی، بیار ساقی
کَم اَصبِرُ قَدْ صَبَرْتُ حَتّی
رُوحی بَلَغَتْ اِلیَ التَّراقِ
دردا! که به خیره عمر بگذشت
نابوده میان ما تلاقی
فَاسْتَعْذَبَ مَسْمَعی حَدیثاً
مُذْتابَ بِذِکْرِ کَمْ مَذَاقِ
من زانِ تواَم، تو هم مرا باش
خوش باش به عشقِ اتفاقی
اَشتاقُ اِلیَ لِقاکَ، فَانْظُرْ
لی وَجْهَکَ نَظْرَتَ الْاَلاقِ
بگذار که بر درِ تو باشد
کمتر سگک دَرت عراقی
استَوْطِنُ بابَکم عَسی اَن
یَحطِی نَظَراً بِکُمْ حَداقِ
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و نهم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
عراقی بند سیزدهم ترجیعبند
ساقی، سرِ دَردِ سَر ندارم
بشکن به نسیمِ می خمارم
یک جرعه ز جامِ می به من ده
تا دُرد کشم، که خاکسارم
از جامِ تو قانِعَم به دُردی
حاشا که به جرعه سر دَرآرم
یادآر مرا به دُردیِ خُم
کز خاکِ درِ تو یادگارم
بگذار که بر درت نشینم
آخر نه ز کوی تو غبارم؟
از دست مده، که رفتم از دست
دستیم بده، که دوستدارم
زنده نَفسی برای آنم
تا پیش رخِ تو جان سپارم
این یک نفسم تو نیز خوش دار
چون با نفسی فتاد کارم
نایافته بوی گلشن و صل
در سینه شکست هِجرْ خارم
در سر دارم که بعد از امروز
دست از همه کارها بدارم
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و نهم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
عراقی بند دوازدهم ترجیعبند
ساقی، بده آبِ آتشافروز
چون سوختییَم تمامتر سوز
این آتش من به آب بنشان
وز آب من آتشی برافروز
می ده، که ز بادهی شبانه
در سر بودم خمارْ امروز
در ساغرِ دل شراب افکن
کز پرتوِ آن شود شبم روز
گفتی که: بنال زار هر شب
ماتم زده را تو نوحه ماموز
چون با منِ خسته مینسازی
چه سود ز نالهی من و سوز؟
دل را ز تو تا شکیب افتاد
بر لشکرِ غم نگشت پیروز
بخشای برین دلِ جگرخوار
رحم آر بدین تنِ غماندوز
من میشکنم، تو باز میبند
من میدَرَم، از کرم تو میدوز
از توبه و زهد توبه کردم
اینک چو قلندران شب و روز
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و نهم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
عراقی بند یازدهم ترجیعبند
ساقی، ز شرابخانة نوش
یک جام بیاور و بِبر هوش
مستم کن، آنچنان که در حال
از هستی خود کنم فراموش
ور خود سوی من کنی نگاهی
بیباده شوم خراب و مدهوش
سرمست شوم چو چَشمِ ساقی
گر زانکه بیابم از لبت نوش
کی بو که ز لطفِ دلنوازت
گیرم همه کامِ دلْ در آغوش؟
دارد چو به لطفِ دلبرم چشم
میدار تو هم به حال او گوش
مگذار برهنهام ز لطفت
در من تو ز مهر جامهای پوش
چون نیست مرا کسی خریدار
مولای توام، تو نیز مفروش
دیگِ دل من، که نیز خام است
بر آتشِ شوق سر زند جوش
در صومعه حشمتت ندیدم
اکنون شب و روز بر سرِ دوش
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و هشتم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
عراقی بند دهم ترجیعبند
ساقی، بده آبِ زندگانی
پیش آر حیاتِ جاودانی
می ده، که کسی نیافت هرگز
بی آبِ حیات زندگانی
در مجلس عشق مُفلسی را
پُر کن دو سه رَطْلِ رایگانی
شاید که دهی به دوستداری
آن ساغرِ مهرِ دوستگانی
برخیزم و ترکِ خویش گیرم
گر هیچ تو با خودم نِشانی
ور از درِ من غمت درآید
جان پیشْ کِشَم ز شادمانی
جان را ز دو دیده دوست دارم
زان رو که تو در میانِ آنی
از عاشق خود کَران چه گیری؟
چون با دل و جانْش درمیانی
از بهرِ رُخِ تو میکُند چشم
از دیده همیشه دیدهبانی
در آرزویِ رخ تو بودم
عمری چو نیافتم امانی
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و هشتم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
عراقی بند نهم ترجیعبند
ساقی بِنُما رِخِ نکویت
تا جامِ طَرَب کِشَم به بویت
ناخورده شراب مست گردد
نظّارِگی از رخِ نکویت
گر صافْ نمیدهی، که خاکم
یاد آر به دُردیِ سبویت
مگذار ز تشنگی بمیرم
نایافته قطرهای ز جویت
آیا بود آنکه چشم تشنه
سیراب شود ز آب رویت؟
یا هیچ بود که ناتوانی
یابد سحری نسیم کویت؟
از توبه و زُهد توبه کردم
تا بو که رَسَم دمی به سویت
دل جُست و تو را نیافت، افسوس
واماند کُنون زِ جُست و جویت
خوی تو نکوست با همه کس
با من ز چه بد فُتاد خویت؟
میگِریم روز، در فراقت
مینالم شب، در آرزویت
بر بوی تو روزگار بگذشت
از بخت نیافتم چو بویت
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و هشتم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
عراقی بند هشتم ترجیعبند
ساقی، می مهرْ ریز در کام
بنما به شبْ آفتاب از جام
آن جام جهاننُما به من ده
تا بنگرم اندرو سرانجام
بینم مگر آفتابِ رویت
تابان سحری زِ مشرقِ جام
جان پیش رخ تو برفَشانم
گر بنگرم آن رُخ غم انجام
خودْ ذرّه چو آفتاب بیند
در سایه دلش نگیرد آرام
در بند خودم، نمیتوانم
کازاد شوم ز بند ایام
کو دانة می؟ که مرغ جانم
یک بارْ خلاصْ یابد از دام
کی باز رَهم ز بیم و امّید؟
کی پاک شوم ز ننگ و از نام؟
کی خانة من خراب گردد؟
تا مهرْ درآید از در و بام
در صومعه مدتی نشستم
بر بوی تو، چون نیافتم کام
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و هفتم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : BoutighaPodcast@Gmail.com
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.