Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Business
Society & Culture
Health & Fitness
Sports
Technology
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Podjoint Logo
US
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts116/v4/88/1d/4b/881d4b06-53a0-97a6-d102-58e21bd7268e/mza_8700853617476572157.jpg/600x600bb.jpg
خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
sadi
109 episodes
9 months ago
این برنامه به همت جناب محمد مستوفی حقیقی در کلاب هاوس برگزار شده
Show more...
Language Learning
Education
RSS
All content for خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد is the property of sadi and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
این برنامه به همت جناب محمد مستوفی حقیقی در کلاب هاوس برگزار شده
Show more...
Language Learning
Education
Episodes (20/109)
خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۸: ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را
شرح-و-تفسیر-غزل-شماره-8-دیوان-سعدی/1) زاندازه بیرون تشنه ام ، ساقی بیار آن آب را / اوّل مرا سیراب کن ، وآنگه بده اصحاب را2) من نیز چشم از خواب خوش برمی نکردم پیش از این / روز فراق دوستان ، شب خوش بگفتم خواب را3) هر پارسا را کان صنم در پیشِ مسجد بُگذرد / چشمش بر ابرو افکَند ، باطل کند محراب را4) من صیدِ وحشی نیستم در بندِ جانِ خویشتن / گر وی به تیرم می زند ، اِستاده ام نُشّاب را5) مقدار یار هم نَفَس چون من نداند هیچ کس / ماهی که بر خشک اوفتد ، قیمت بداند آب را6) وقتی در آبی تا میان ، دستی و پایی می زدم / اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را7) امروز حالا غرقه ام ، تا با کناری اوفتم / آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را8) گر بی وفایی کردمی ، یَرغو به قاآن بردمی / کآن کافر اعدا می کُشد ، وِاین سنگ دلِ احباب را9) فریاد می دارد رقیب از دستِ مشتاقان او / آوازِ مطرب در سرا زَحمت بُوََد بَوّاب را10) سعدی ، چو جَورش می بری ، نزدیک او دیگر مرو / ای بی بصر ، من می روم ؟ او می کشد قُلّاب را
Show more...
2 years ago
11 minutes 6 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
9 گر ماه من برافکند از رُخ نقاب را
https://didarejan.com/شرح-و-تفسیر-غزل-شماره-9-دیوان-سعدی/1) گر ماه من برافکند از رُخ نقاب را / بُرقع فرو هلد به جمال ، آفتاب را2) گویی دو چشمِ جادوی عابد فریبِ او / بر چشمِ من به سِحر ببستند خواب را3) اوّل نظر ز دست برفتم عنانِ عقل / وآن را که عقل رفت ، چه داند صواب را ؟4) گفتم مگر به وصل رهایی بُوََد ز عشق / بی حاصل است خوردن مستسقی آب را5) دعوی درست نیست گر از دستِ نازنین / چون شربت شکر نخوری زهر ناب را6) عشق ، آدمیّت است ، گر این ذوق در تو نیست / هم شرکتی به خوردن و خفتن ، دواب را7) آتش بیار و خِرمنِ آزادگان بسوز / تا پادشه خراج نخواهد خراب را8) قوم از شراب مست و ز منظور بی نصیب / من مست از او ، چنانکه نخواهم شراب را9) سعدی ، نگفتمت که مرو در کمندِ عشق ؟ / تیرِ نظر بیفکنَد افراسیاب را
Show more...
2 years ago
9 minutes 27 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۶: پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
1) پیشِ ما رسم ، شکستن نبُوَد عهدِ وفا را / الله الله ، تو فراموش مکن صحبتِ ما را2) قیمتِ عشق نداند ، قدم صدق ندارد / سست عهدی که تحمّل نکند بارِ جفا را3) گر مُخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی / دوست ما را و ، همه نعمتِ فردوس ، شما را4) گر سرم می رود از عهدِ تو سر باز نپیچم / تا بگویند پس از من که به سَر بُرد وفا را5) خُنُک آن درد که یارم به عیادت به سرآید / دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را6) باور از مات نباشد ، تو در آیینه نگه کن / تا بدانی که چه بوده ست گرفتار بلا را7) از سرِ زلفِ عروسانِ چمن دست بدارد / به سرِ زلفِ تو گر دست رسد باد صبا را8) سرِ انگشتِ تحیّر بگزد عقل به دندان / چون تأمل کند این صورت انگشت نما را9) آرزو می کندم شمع صفت پیشِ وجودت / که سراپای بسوزند منِ بی سر و پا را10) چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان / خط همی بیند و ، عارف قلمِ صُنعِ خدا را11) همه را دیده به رویت نگران است ، ولیکن / خود پرستان ز حقیقت نشِناسند هوا را12) مهربانی ز من آموز و ، گَرَم عمر نمانَد / به سرِ تربتِ سعدی بطلب مِهرگیا را13) هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را / قُل لِصاحِِ تَرَکَ الناسَ مِنَ الوَجدِ سُکارا
Show more...
2 years ago
13 minutes 33 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۴: اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
https://didarejan.com/شرح-و-تفسیر-غزل-شماره-4-دیوان-سعدی/1) اگر تو فارغی از حالِ دوستان ، یارا / فراغت از تو میسّر نمی شود ما را2) تو را در آینه دیدن جمالِ طلعتِ خویش / بیان کند که چه بوده ست ناشکیبا را3) بیا که وقتِ بهار است ، تا من و تو به هم / به دیگران بِگُذاریم باغ و صحرا را4) به جایِ سروِ بلندِ ایستاده بر لبِ جوی / چرا نظر نکنی یارِ سرو بالا را ؟5) شمایلی که در اوصافِ حُسنِ ترکیبش / مجالِ نطق نَماند زبانِ گویا را6) که گفت در رخِ زیبا نظر خطا باشد ؟ / خطا بُوَد که نبینند رویِ زیبا را7) به دوستی که اگر زهر باشد از دستت / چنان به ذوقِ ارادت خورم که حلوا را8) کسی ملامتِ وامق کند به نادانی / حبیبِ من ، که ندیده ست رویِ عذرا را9) گرفتم آتشِ پنهان خبر نمی داری / نگاه می نکنی آبِ چشمِ پیدا را ؟10) نگفتمت که به یغما رود دلت ، سعدی / چو دل به عشق دهی دلبرانِ را ؟11) هموز با همه دَردم امید درمان است / که آخری بُوَد آخر ، شبان یلدا را
Show more...
2 years ago
12 minutes 49 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۲: ای نفسِ خرّمِ بادِ صبا
1) ای نَفَسِ خُرمِ بادِ صبا / از بَرِ یار آمده ای ، مَرحبا2) قافلۀ شب ، چه شنیدی ز صبح ؟ / مرغِ سلیمان ، چه خبر از سبا ؟3) بر سرِ خشم است هنوز آن حریف ؟ / یا سخنی می رود اندر رِضا ؟4) از درِ صلح آمده ای یا خِلاف ؟ / با قدمِ خوف روم یا رَجا ؟5) بارِ دگر گر به سرِ کویِ دوست / بگذری ای پیکِ نسیمِ صبا6) گو رَمقی بیش نماند از ضعیف / چند کُند صورتِ بی جان بقا ؟7) آن همه دلداری و پیمان و عهد / نیک نکردی که نکردی وفا8) لیکن اگر دورِ وصالی بُوَد / صلح فراموش کند ماجرا9) تا به گریبان نرسد دستِ مرگ / دست ز دامن نکنیمت رها10) دوست نباشد به حقیقت ، که او / دوست فراموش کند در بلا11) خستگی اندر طلبت راحت است / درد کشیدن به امید دوا12) سَر نتوانم که برآرم چو چنگ / ور چو دفم پوست بدرّد قفا13) هر سحر از عشق دَمی می زنم / روزِ دگر می شنوم بر ملا14) قصۀ دردم همه عالَم گرفت / در که نگیرد نَفَسِ آشنا ؟15) گر برسد ناله سعدی به کوه / کوه بنالد به زبانِ صدا 
Show more...
2 years ago
11 minutes 8 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۱۱۴- دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
1) دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست / گر دردمند عشق بنالد ، غریب نیست2) دانند عاقلان که مجانین عشق را / پروای قول ناصح و پند ادیب نیست3) هر کُاو شراب عشق نخورده ست و دُرد دَرد / آن است کز حیات جهانش نصیب نیست4) در مُشک و عود و عنبر و امثال طیّبات / خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست5) صید از کمند اگر بجهد ، بوالعجب بُوَد / ورنه چو در کمند بمیرد ، عجیب نیست6) گر دوست واقف است که بر من چه می رود / باک از جفای دشمن و جَور رقیب نیست7) بگریست چشم دشمن من بر حدیث من / فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست8) از خنده گُل چنان به قفا اوفتاد باز / کُاو را خبر ز مشغلۀ عندلیب نیست9) سعدی ، ز دست دوست شکایت کجا بری ؟ / هم صبر بر حبیب ، که صبر از حبیب نیست
Show more...
2 years ago
9 minutes 53 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۱۰۴- مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
1) مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست / هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست2) چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم / که یاد می نکند عهد آشیان ای دوست3) گَرَم تو در نگُشایی ، کجا توانم رفت ؟ / به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست4) دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دست / بگو بیار که گویم بگیر هان ای دوست5) تنم بپوسد و خاکم به باد ، ریزه شود / هنوز مِهر تو باشد در استخوان ای دوست6) جفا مکن که بزرگان به خرده ای ز رهی / چنین سبک ننِشینند و سرگران ای دوست7) به لطف اگر بخوری خون من روا باشد / به قهرم از نظر خویشتن مران ای دوست8) مناسب لب لعلت حدیث بایستی / جواب تلخ بدیع است از آن دهان ای دوست9) مرا رضای تو باید ، نه زندگانی خویش / اگر مراد تو قتل است ، وارهان ای دوست10) که گفت سعدی از آسیب عشق بگریزد ؟ / به دوستی که غلط می برَد گمان ای دوست11) که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار / ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست
Show more...
2 years ago
9 minutes 46 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۱۰۳- ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
1) ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست / بیا بیا که غلام توام ، بیا ای دوست2) اگر جهان همه دشمن شود ز من دامن / به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست3) سرم فدای قفای ملامت است ، چه باک / گَرَم بُوَد سخن دشمن از قفا ای دوست4) به ناز اگر بخرامی ، جهان خراب کنی / به خون خسته اگر تشنه ای هلا ای دوست5) چنان به داغ تو باشم که گر اجل برسد / به شرعم از تو ستانند خون بها ای دوست6) وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر / به حقّ آنکه نی ام یار بی وفا ای دوست7) هزار سال پس از مرگ من چو بازآیی / ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست8) غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت / مکن که دست برآرم به ربّنا ای دوست9) اگر به خوردن خون آمدی ، هلا برخیز / وگر به بردن دل آمدی ، بیا ای دوست10) بساز با من رنجور ناتوان ای یار / ببخش بر من مسکین بی نوا ای دوست11) حدیث سعدی اگر نشنوی ، چه جاره کند / به دشمنان نتَوان گفت ماجرا ای دوست
Show more...
2 years ago
7 minutes 18 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۱۰۲- تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست
1) تا دست ها کمر نکنی بر میان ای دوست / بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست2) دانی حیات کُشتۀ شمشیر عشق چیست ؟ / سیبی گَزیدن از رخِ چون بوستان دوست3) بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید / شوری که در میان من است و میان دوست4) خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت / خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست5) دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند / وآن هم برای آن که کنم جان فشان دوست6) روزی به پای مَرکب تازی درافتمش / گر کِبر و ناز بازنپیچد عنان دوست7) هیهات ، کام من که برآید در این طلب / این پس که نام من برود بر زبان دوست8) چون جان سپردنی است به هر صورتی که هست / در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست9) با خویشتن همی برم این شوق تا به خاک / وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست10) فریاد مردمان همه از دست دشمن است / فریاد سعدی از دل نامهربان دوست
Show more...
2 years ago
6 minutes 38 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۱۰۱- ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست2
1) ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست / با ما مگو به جز سخن دلنشان دوست2) حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بُوَد / یا از دهان آن که شنید از دهان دوست3) ای یار آشنا ، عَلَم کاروان کجاست ؟ / تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست4) گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار / ما سر فدای پای رسالت رسان دوست5) دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت / دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست6) رنجور عشق دوست چنانم ، که هر که دید / رحمت کند ، مگر دل نامهربان دوست7) گر دوست بنده را بکُشد یا بپرورد / تسلیم از آنِ بنده و فرمان از آنِ دوست8) گر آستین دوست بیفتد به دست من / چندانکه زنده ام ، سر من و آستان دوست9) بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در / الّا شهید عشق به تیر از کمان دوست10) بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد / وآن کیست در جهان که بگیرد مکان دوست
Show more...
2 years ago
7 minutes 22 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۱۰۰- این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست ves1
1) این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست ؟ / تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست2) دل ، زنده می شود به امید وفای یار / جان ، رقص می کند به سماع کلام دوست3) تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن / هرک اوفتاد مست محبّت ز جام دوست4) من بعد از این اگر به دیاری سفر کنم/ هیچ ارمغانی ای نبَرم جز سلام دوست5) رنجور عشق بِه نشود جز به بوی یار / ور رفتنی است ، جان ندهد جز به نام دوست6) وقتی امیر مملکت خویش بودمی / اکنون به اختیار و ارادت غلام دوست7) گر دوست را به دیگری از من فراغت است / من دیگری ندارم قائم مقام دوست8) بالای بام دوست چو نتوان نهاد پای / هم چاره آنکه سر بنهی زیر بام دوست9) درویش را که نام بَرَد پیش پادشاه ؟ / هیهات ، از افتقار من و احتشام دوست10) گر کام دوست کُشتن سعدی است ، باک نیست / اینم حیات بس که بمیرم به کام دوست
Show more...
2 years ago
13 minutes 11 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
2غزل شمارهٔ ۹۹- صبح می‌خندد و من گریه کنانversion 2 از غم دوست
1) صبح می خندد و ، من گریه کنان از غم دوست / ای دَم صبح ، چه داری خبر از مَقدم دوست ؟2) بر خودم گریه همی آید و بر خندۀ تو / تا تبسّم چه کنی بی خبر از مَبسَم دوست ؟3) ای نسیم سحر ، از من به دلآرام بگوی / که کسی جز تو ندانم که بُوَد مَحرم دوست4) گو کمِ یار برای دل اغیار مگیر / دشمن این نیک پسندد که تو گیری کمِ دوست5) تو که با جانب خصمت به ارادت نظر است / بِه که ضایع نگُذاری طرف مُعظَم دوست6) من نه آنم که عدو گفت ، تو خود دانی نیک / که ندارد دل دشمن خبر از عالَم دوست7) نی نی ای باد مرو ، حال من خسته مگوی / تا غباری ننِشیند به دل خرّم دوست8) هر کسی را غم خویش است و ، دل سعدی را / همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست
Show more...
2 years ago
7 minutes 19 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
1غزل شمارهٔ ۹۹- صبح می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست
1) صبح می خندد و ، من گریه کنان از غم دوست / ای دَم صبح ، چه داری خبر از مَقدم دوست ؟2) بر خودم گریه همی آید و بر خندۀ تو / تا تبسّم چه کنی بی خبر از مَبسَم دوست ؟3) ای نسیم سحر ، از من به دلآرام بگوی / که کسی جز تو ندانم که بُوَد مَحرم دوست4) گو کمِ یار برای دل اغیار مگیر / دشمن این نیک پسندد که تو گیری کمِ دوست5) تو که با جانب خصمت به ارادت نظر است / بِه که ضایع نگُذاری طرف مُعظَم دوست6) من نه آنم که عدو گفت ، تو خود دانی نیک / که ندارد دل دشمن خبر از عالَم دوست7) نی نی ای باد مرو ، حال من خسته مگوی / تا غباری ننِشیند به دل خرّم دوست8) هر کسی را غم خویش است و ، دل سعدی را / همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست
Show more...
2 years ago
7 minutes 19 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۹۸- گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست
1) گفتم : مگر به خواب بینم خیال دوست / اینک عَلَی الصَّباح نظر بر جمال دوست2) مردم هلال عید بدبدند ، و پیش ما / عید است و آنک ابروی همچون هلال دوست3) ما را دگر به سرو بلند التفات نیست / از دوستیّ قامت با اعتدال دوست4) زآن بی خودم که عاشق صادق نباشدش / پروای نَفس خویشتن از اشتغال دوست5) ای خواب ، گِردِ دیدۀ سعدی دگر مگرد / یا دیده جایِ خواب بُوَد ، یا خیال دوست
Show more...
2 years ago
4 minutes 52 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۹۷- صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
1) صبحی مبارک است نظر بر جمال دوست / بر خوردن از درخت امید وصال دوست2) بختم نخفته بود که از خوابِ بامداد / برخاستم به طالع فرخنده فال دوست3) از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت / یا خانه جای خواب بُوَد یا مَجال دوست4) خواهم که بیخ صحبت اغیار برکَنم / در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست5) تشریف داد و رفت ، ندانم ز بی خودی / کِاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست6) هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست / مُقبِل کسی که محو شود در کمال دوست7) سعدی ، حجاب نیست ، تو آیینه پاک دار / زنگار خورده چون بنماید جمال دوست ؟
Show more...
2 years ago
7 minutes 44 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۹۵- آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست
1) آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست / مَوقف آزادگان بر سر میدان اوست2) ره به در از کوی دوست نیست که بیرون بَرند / سلسلۀ پای جمع زلف پریشان اوست3) چند نصیحت کنند بی خبرانم به صبر ؟ / دردِ مرا ای حکیم ، صبر نه درمان اوست4) گر کند اِنعام او در منِ مسکین نگاه / ور نکند حاکم است ، بنده به فرمان اوست5) گر بزند بی گناه ، عادت بخت من است / ور بنَوازد به لطف ، غایت احسان اوست6) میل ندارم به باغ ، اُنس نگیرم به سرو / سروی اگر لایق است ، قدّ خرامان اوست7) چون بتَواند نشست آن که دلش غایب است ؟ / یا بتَواند گریخت آن که به زندان اوست8) حیرت عشّاق را عیب کند بی بصر / بهره ندارد ز عیش هر که نه حیران اوست9) چون تو گلی کس ندید در چمن روزگار / خاصه که مرغی چو من بلبل بستان اوست10) گر همه مرغی زنند سخت کمانان به تیر / حیف بُوَد بلبلی کِاین همه دستان اوست11) سعدی ، اگر طالبی ، راه رَو و رنج بر / کعبۀ دیدار دوست ، صبر ، بیابان اوست
Show more...
2 years ago
8 minutes 2 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۹۴- خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
1) خورشید زیر سایۀ زلفِ چو شامِ اوست / طوبی غلام قدّ صنوبر خرام اوست2) آن قامت است ؟ نی ، به حقیقت قیامت است / زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست3) بر مرگ ، دل خوش است در این واقعه مرا / کآب حیات در لب یاقوت فام اوست4) بوی بهار می دمدم یا نسیم صبح ؟ / باد بهشت می گذرد یا پیام اوست ؟5) دل عشوه می فروخت که من مرغ زیرکم / اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست6) بیچاره مانده ام همه روزی به دام او / وِ اینک فتاده ام به غریبی که کام اوست7) هر لحظه در بَرم دل از اندیشه خون شود / تا خود غلام کیست که سعدی غلام اوست ؟
Show more...
2 years ago
6 minutes 59 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۹۱- سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
1) سفر دراز نباشد به پای طالب دوست / که زندۀ ابد است آدمی که کشتۀ اوست2) شراب خوردۀ معنی چو در سماع آید / چه جای جامه ، که بر خویشتن بدرّد پوست3) هر آن که با رخ منظور ما نظر دارد / به ترک خویش بگوید که خصم عربده جوست4) حقیر تا نشماری تو آب چشم فقیر / که قطره قطرۀ باران چو با هم آمد جوست5) نمی رود که کمندش همی بَرَد مشتاق / چه جای پند نصیحت کنان بیهده گوست ؟6) چو در میانۀ خاک اوفتاده ای بینی / از آن بپرس که چوگان ، از او مپرس که گوست7) چرا و چون نرسد بندگان مُخلِص را / رواست ، گر همه بد می کنی بکن که نکوست8) کدام سرو سهی راست با وجود تو قدر ؟ / کدام غالیه را پیش خاک پای تو بوست ؟9) بسی بگفت خداوند عقل و ، نشِنیدم / که دل به غمزۀ خوبان مده ، که سنگ است و سبوست10) هزار دشمن اگر بر سرند سعدی را / به دوستی که نگوید به جز حکایت دوست11) به آب دیدۀ خونین نبشته قصّۀ عشق / نظر به صفحۀ اوّل مکن که تُو بر تُوست
Show more...
2 years ago
10 minutes 56 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۹۰- سرمست درآمد از درم دوست
1) سرمست درآمد از درم دوست / لب خنده زنان چو غنچه در پوست2) چون دیدمش آن رخ نگارین / در خود به غلط شدم که این اوست ؟3) رضوان درِ خُلد بازکردند / کز عطر مشام روح خوشبوست ؟4) پیش قدمش به سر دویدم / در پای فتادمش که ای دوست5) یکباره به تَرک ما بگفتی / زنهار ، نگویی این نه نیکوست ؟6) بر من که دلم چو شمعِ یکتاست / پیراهن غم چو شمع ده توست7) چشمش به کرشمه گفت با من : / در نرگس مست من چه آهوست ؟8) گفتم : همه نیکویی است ، لیکن / این است که بی وفا و بدخوست9) بشنو نفَسی دعای سعدی / گر چه همه عالَمت دعاگوست
Show more...
2 years ago
7 minutes 16 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
غزل شمارهٔ ۸۹- بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
1) بِتا هلاک شود دوست در محبّت دوست / که زندگانی او در هلاک بودن اوست2) مرا جفا و وفای تو پیش ، یکسان است / که هر چه دوست پسندد به جای دوست ، نکوست3) مرا و عشق تو گیتی به یک شکم زاده ست / دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوست4) هر آنچه بر سر آزادگان رود زیباست / علی الخصوص که از دست یار زیباخوست5) دلم ز دست به در بُرد سروبالایی / خلاف عادتِ آن سروها که بر لب جوست6) به خواب دوش چنان دیدمی که زلفینش / گرفته بودم و دستم هنوز غالیه بوست7) چو گوی در همۀ عالَم به جان بگردیدم / ز دست عشقش و ، چوگان هنوز در پی گوست8) جماعتی به همین آب چشم بیرونی / نظر کنند و ندانند کآتشم در توست9) ز دوست هر که تو بینی مراد خود خواهد / مراد خاطر سعدی مراد خاطر اوست
Show more...
2 years ago
12 minutes 44 seconds

خانه ادب پارسی- سعدی خوانی با کیوان ورد
این برنامه به همت جناب محمد مستوفی حقیقی در کلاب هاوس برگزار شده