دوشنبه ها ، یه در میون هستیم.طنز ، خلق و خو نیست گونه ای جهان بینی است”
Humor is not a mood but a way of looking at the world”Ludwig Wittgenstein
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
ما روایت گر قصه زندگی افرادی هستیم که یک چالشی توی زندگیشون باعث شده قصه زندگیشون شنیدنی تر بشه.
قصه های هر اپیزود کاملا جدا از اپیزود های دیگه هستش مگر اینکه اپیزود سریالی باشه.
پس با خیال راحت از هر قصه ای خواستید شروع کنید.
#قصه زندگی
#فارسی
#قصه واقعی
#زندگی واقعی
#زندگی
#ایرانی
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
The Bright Sessions is a science fiction audio drama that follows a group of therapy patients. But these are not your typical patients - each has a unique supernatural ability. The show documents their struggles and discoveries as well as the motivations of their mysterious therapist, Dr. Bright.
The show was created by Lauren Shippen and is a production of Atypical Artists. The show has seven seasons, including the previously paywalled Seasons 6 and 7, The AM Archives and The College Tapes.
The Bright Sessions has been downloaded tens of millions of times and cemented itself as a classic of audio fiction. Three spin-off novels were published through Tor Teen: The Infinite Noise, A Neon Darkness, and Some Faraway Place.
If you enjoy this show, check out the rest of Atypical Artists' shows!
قصه‌های شفاهی که تا امروز دوام آورده‌اند میراث فرهنگی، هنری و خیال‌پردازی اجداد ما هستند. باید آواها، معناها و روایت‌های جان‌سختی باشند که هنوز از خلال قرن‌ها بر زبان آدم‌ها جاری می‌شوند. ما در این پادکست برخی از آنها را که بازمانده‌اند، انتخاب و برای شما نقل می‌کنیم.این پایان ماجرا نخواهد بود. از فصل چهارم یعنی از اپیزود 125 به بعد، دربارۀ کارکردها، مضامین، ویژگی‌های زبانی، هنجارها و ناهنجاری‌ها و در برخی موارد ریشه‌های اساطیری این قصه‌ها صحبت خواهیم کرد. گاهی ویژگی‌های فرهنگی و فکری ساکنان این سرزمین از میان کلمات این قصه‌ها بهتر قابل ردیابی و شناسایی است تا از خلال ابیات شاهنامه، رباعیات خیام، بوستان یا گلستان سعدی. پس این شما و این خیال و اندیشۀ اجداد عوام ما.
当何云霖再一次表达了要分手的意图，并且缓慢的递过来一张结婚请帖的时候，陆安然再也忍不住心中的怒火。
“啪！
一个清脆的巴掌打在何云霖的脸上，顿时何云霖的脸上出现五个鲜红的手指印。
“何云霖，我陆安然是瞎了眼了才看上你。“满目的愤怒，仿佛是要把眼前这个男人仔细的看了个清楚。浑身的血液一点点的僵住，仿佛是不知道为什么自己看上的竟然是这样一个男人。
这是她认识五年，爱了三年的男人啊。
为了跟他结婚，她不借跟家里闹翻，连身份证都带了出来，为的就是能嫁给他，然而得到的结果却是，他要结婚了？眼底里氤氲上一股泪水，却又强自撑着不让它流出来。好一会儿，陆安然灿然一笑。拿过那张请帖笑道：“你放心，婚礼我会参加的。”勉强的笑容，一双眼睛从来没有离开过那个男人。
