
بر پایه روایتهای اساطیری ایرانی، کیکاووس پادشاهی است که بر تمامی هفت کشورِ گیتی، نه تنها بر مردمان، بلکه حتی بر دیوان و نیروهای اهریمنی نیز فرمانروایی مطلق دارد. او که سودای جاودانگی و سلطهای فراگیر در سر میپروراند، بر فراز کوه سترگ البرز دست به کاری شگفت میزند: ساختن هفت کاخ شکوهمند.
این کاخها هر یک با مادهای گرانمایه و رازآمیز ساخته میشوند:
نخستین کاخ از زر ناب است؛ نماد فروغ خورشید، جاودانگی و شکوه شاهانه.
دو کاخ دیگر از سیم سپید برپا میشود؛ نشانه پاکی، روشنی و فره ایزدی.
دو کاخ بعدی از پولاد سخت استوار میگردد؛ نماد نیروی جنگی، استقامت و شکستناپذیری.
و سرانجام، دو کاخ از آبگینه شفاف ساخته میشود؛ نمادی از روشنایی، خلوص و لطافت آسمانی.
این هفت کاخ نه تنها جایگاه پادشاهی کیکاووساند، بلکه به گونهای مرکز کیهانی و جایگاه نیروهای مینوی نیز شمرده میشوند. روایتها میگویند که او از درون این کاخها نه تنها بر آدمیان، بلکه حتی بر دیوان مازندران، فرمان میراند و قدرت او بر همه گسترده است.
ویژگی شگفتتر این بناها آن است که هر انسانی، چون به کاخهای کیکاووس درآید، اگر پیری و سالخوردگی نیروی او را کاسته باشد، دوباره جوانی و توان به او بازمیگردد. در حقیقت، این کاخها سرچشمهای از جاودانگی و تجدید نیرو هستند؛ جایی که مرز میان مرگ و زندگی، ضعف و توانایی، از میان برداشته میشود.
به این ترتیب، کیکاووس در خیال خود جهانی میآفریند که در آن فرمان او مطلق و قدرتش بیپایان است؛ جهانی که دیوان و آدمیان، پیری و ناتوانی، و حتی قوانین طبیعت در برابرش سر فرود میآورند.