
تا اونجایی رو براتون گفتم که بیشتر همسایهها و دوستامون در محله، با ایده یک باغچه برای کل محله خیلی موافق بودند. قدم بعدی این بود که یک جا برای برای باغچه پیدا کنیم. در همین موقعیت بود که بردیا به کمک اومد و باغچه ما یک محل هم پیدا کرد. آقا امید هم گفت چون نیاز داریم دانش بیشتری از طبیعت داشته باشیم، لازمه هر هفته دور هم جمع بشیم و هر کی هر چی بلده، به بقیه هم یاد بده.
آخر این قسمت یک اتفاق هیجانانگیز افتاد. خیلی خیلی هیجانانگیز و ما دوباره صدای یک دوست عزیز رو شنیدیم.