پدری با سه فرزند قد و نیمقد خود سوار یک اتوبوس خلوت شهری بود و به سمت مقصد میرفت. بچهها به شدت سروصدا میکردند و به قول معروف اتوبوس را روی سر خود گذاشته بودند. اما پدر در کمال آرامش نشسته بود و با لبخند به فرزندانش نگاه میکرد، سروصدا و شیطنت بچهها در حال عبور از آستانه تحمل راننده بود که پدر با صدای بلند گفت آقای راننده ایستگاه بعد پیاده میٰشویم. شاید در آن شرایط هیچ جملهای به اندازه این جمله نمیتوانست باعث خوشحالی راننده شود...
مقاله در وبسایت
یک پیشنهاد تمرین کردنی