در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد.
لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد،
کم
ولیعالی
و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر
بی شال و دستکش بود .
All content for Babak Dlivand is the property of Babak Dalivand and is served directly from their servers
with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد.
لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد،
کم
ولیعالی
و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر
بی شال و دستکش بود .
قسم به گرمی نفسهایت
زمانی که در آغوشم آرام گرفتی
Swear to the warmth of your breaths
When you laid peacefully in my arms
قسم به نگاهت
وقتی تمنای خواستنم را میدید
Swear to your look
When it saw my desire of wanting you
قسم به انگشتانی
که ردش لای موهایم
عجیب سفید شده
Swear to those fingers which their marks became truly white through my hair
قسم به عطر پیچیده در عمق ذهنم
Swear to that outspread scent in depth of my mind
قسم به آن دم
که آرام در گوشم گفتی
دوستت دارم ...
Swear to that moment in which you soothingly whispered in my ear, "I love you"...
قسم به لحظه لحظه ی بودنت
تمام من، در بند آن یک لحظه، تا ابد گرفتار شد
Swear to each and every second of your being
All of me, was caught up endlessly, in that sheer of a moment
Babak Dlivand
در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد.
لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد،
کم
ولیعالی
و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر
بی شال و دستکش بود .