Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Business
Society & Culture
Health & Fitness
Sports
Technology
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Podjoint Logo
US
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts126/v4/79/c9/4f/79c94f68-b79b-10f8-5fb9-dd6405090d38/mza_12595502374447521569.jpg/600x600bb.jpg
Babak Dlivand
Babak Dalivand
26 episodes
4 days ago
در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد. لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد، کم ولی‌عالی و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر بی شال و دستکش بود .
Show more...
Books
Arts
RSS
All content for Babak Dlivand is the property of Babak Dalivand and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد. لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد، کم ولی‌عالی و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر بی شال و دستکش بود .
Show more...
Books
Arts
https://d3t3ozftmdmh3i.cloudfront.net/production/podcast_uploaded/12493405/12493405-1630108626711-006564c1171eb.jpg
خواب نویس 3 - بابک دلیوند
Babak Dlivand
7 minutes 5 seconds
2 years ago
خواب نویس 3 - بابک دلیوند

برای معشوقی که رفت آزادی بیاورد، پیراهن خونینش برگشت. #زن_زندگی_آزادی خواب می‌بینم روی مبل طوسی خوابت برده و دارم نوازشت می‌کنم. یه گرگ جوون داره وسط خونه سیگار می‌کشه. یواش میگم ببخشید میشه بری دم پنجره؟ این بچه میگرن داره. گرگ میره. نگات می‌کنم که مث گنجیشک همیشه سردته. دستم رو مهره‌های کمرت بریل می‌خونه. شعرهای سعدی رو مهره‌های کمرته. چشماتو باز می‌کنی میگی یه‌دقیقه بخواب. میگم خوابم دیگه وگرنه چه‌جوری دارم خوابت رو می‌بینم؟ میگه ما جفتمون تو خواب یکی دیگه‌ایم. میگم من و تو؟ میگه من و گرگ. میگم من کجام پس؟ میگه تو نیستی. تو خیلی وقته نیستی. ماه توی پنجره‌س. گرگ زوزه می‌کشه. می‌پرم از خواب. وایمیسم لب سنگ و به دره نگاه می‌کنم. باد میاد و برگ درختهای گردو می‌ریزه. صدات میاد: دلت که تنگ شد صدام کن. میخوام صدات کنم اما می‌دونم دوست نداری. کلاغ سفید میگه میخوای بپری پایین؟ میگم میخوام تو ساحل نوشهر ببوسمش. میگه خسته نشدی اینقدر خواب به خواب غصه خوردی؟ میگم غصه نمی‌خورم، دارم طاقت میارم. میگه طاقت بیاری که چی؟ میگم شاید باهار شد. میگه باهار باهار، دلت خوشه. بعد خودشو پرت می‌کنه تو دره. می‌پرم از خواب. دارم قصه می‌نویسم. میگه ولش کن بیا میخوام یادت بدم موهامو ببافی. میگم بلدم خودم. میگه حرف نزن، تو هیچی بلد نیستی. میخنده. خنده‌ش ماه میشه، وامیسّه تو پنجره. برف میشه، می‌شینه رو موهام. ابر میشه، جمع میشه زیر سقف. میگم وقتی می‌خندی اسب می‌دوئه تو قلبم. میخواد یه‌چیزی بگه، صدای گلوله میاد. خون می‌پاشه رو برف. میگم دیدی باز زدنت؟ میگه تو رو زدن دیوونه، همیشه تو رو میزنن. وسط سینه‌ام خالیه. مامان داره حلوا می‌پزه. میگم زیاد شیرین نشه. گریه می‌کنه. گرگ زوزه می‌کشه. زن ترکم می‌کنه. برف می‌باره رو قبرم. می‌پرم از خواب.
https://youtu.be/M5F4mt9RuOE

https://t.me/Museum_ofMusic/262

Babak Dlivand
در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد. لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد، کم ولی‌عالی و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر بی شال و دستکش بود .