Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Business
Society & Culture
Health & Fitness
Sports
Technology
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Podjoint Logo
US
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts126/v4/79/c9/4f/79c94f68-b79b-10f8-5fb9-dd6405090d38/mza_12595502374447521569.jpg/600x600bb.jpg
Babak Dlivand
Babak Dalivand
26 episodes
3 days ago
در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد. لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد، کم ولی‌عالی و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر بی شال و دستکش بود .
Show more...
Books
Arts
RSS
All content for Babak Dlivand is the property of Babak Dalivand and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد. لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد، کم ولی‌عالی و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر بی شال و دستکش بود .
Show more...
Books
Arts
https://d3t3ozftmdmh3i.cloudfront.net/production/podcast_uploaded_episode/12493405/12493405-1618644096277-a7246dc05d0f8.jpg
به تو فکر نمی کنم ـ بابک دلیوند
Babak Dlivand
3 minutes 7 seconds
4 years ago
به تو فکر نمی کنم ـ بابک دلیوند

به انحناهای تنت
 به تند شدن نفسهات.
 به بوسیدن گردنت ، چهارانگشت پایین تر از لاله گوش.

 به دستهایم که گم شوند بین زوایای پنهان تنت فکر نمی کنم.

به غرق شدن لای گیسوان نمدارت ،
به بوسیدن کتف برهنه ات ،
 به نوازش کردن پوست نرم گندمیت ،
 به آغوشت ،

به نی لبک مهره های کمرت ،)

به نوشیدنت فکر نمی کنم. به لبهات ،
 لبهای نازک خشکت

به چشمهات ، وقتی مستند و بوسه می خواهند

. به پیچ و خم نفسگیر تنت ، جاده ای که مرا به بهشت می رساند.

به تو ، به تن تو فکر نمی کنم.

ندارمت ، نشسته ام اینجا ، آوازهای نبودنت را گوش می کنم از هزار حنجره سرطانی لال. و به مردی فکر می کنم که داری به او ، به تن او فکر می کنی .....

خوانش :بابک دلیوند

متن : حمید سلیمی

#دلبرـوـسیبش

Babak Dlivand
در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد. لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد، کم ولی‌عالی و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر بی شال و دستکش بود .