
میدانم وقتی تو را ببوسد،
در آن صدم ثانیهی انتظار، پیش از رسیدن لبانش به لبان سرد تو، وقتی چشمهایت را بستهای، گرمای تند را که در رگهای صورتت حس میکنی، بدنت که آتش میگیرد، شوق تنانگی که در تو بیدار میشود، نور که از تو به دنیای اطرافت سرایت میکند، بدون این که بدانی، بدون این که بفهمی، مرا به یاد خواهیداشت.
مرا که در بوسههای تو، بیصدا و آرام، زندگی خوبی داشتم.
مرا به یاد خواهیداشت.
پ.ن: این کار رو شهریور آماده کرده بودم که بعلت انقلاب #زن_زندگی_آزادی تا امروز منتشر نکرده بودم.
خوانش: #بابک_دلیوند
متن: #حمید_سلیمی