
داستانهای دیگری به نقل از آداب الحرب و الشجاعه نقل می شود.
داستان بلندی نقل می شود از رسول سلطان ابراهیم که به دربار ملکشاه می رود تا او را از حمله به غزنین باز دارد. رسول دست به بخشش می گشاید و شاه و درباریان را مسحور می کند. نیز از عجایب و غرایب غزنین می گوید و آنها را مبهوت می کند. ملکشاه هم وعده می دهد که به غزنین حمله نکند و عمه اش را به زنی مسعود بن ابراهیم بدهد.
به نظر می رسد که داستان حداقل در بسیاری از جزئیات ساخته و پرداختۀ ذهن نویسنده است. مثلاً گفته می شود که رسول خبر از مرغی در غزنین می دهد که آتش می خورد. برای اثبات سخنش، از غرنین دو شتر مرغ به نزد ملکشاه می فرستند و این مرغان در حضور شاه آتش می خورند. در ادبیات ما شتر مرغ را مرغ آتش خوار گفته اند. ولی اینکه شترمرغان غزنین واقعاً آتش خوار بوده اند، را نیابد جدی گرفت و باید به حساب اغراقهای نویسنده گذاشت.