Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
Sports
History
TV & Film
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts114/v4/bd/ce/a6/bdcea67d-2535-8edd-7e91-36705c4e2a9d/mza_3350246130916666680.jpg/600x600bb.jpg
داستانهای مقدس
dastanhaye moghadas
52 episodes
3 days ago
تقدیم به پرودگار جهان ها در داستانهای مقدس، داستانهایی از کتاب مقدس را می شنوید. توضیح: این داستانها بر اساس ترجمه تفسیری و با بیان ساده روایت شده اند و اصل متون در کانال تلگرام قرار داده شده است. سایر صفحات اجتماعی داستانهای مقدس را در لینک زیر دنبال کنید: zil.ink/dastanhayemoghadas?v=1
Show more...
Books
Arts
RSS
All content for داستانهای مقدس is the property of dastanhaye moghadas and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
تقدیم به پرودگار جهان ها در داستانهای مقدس، داستانهایی از کتاب مقدس را می شنوید. توضیح: این داستانها بر اساس ترجمه تفسیری و با بیان ساده روایت شده اند و اصل متون در کانال تلگرام قرار داده شده است. سایر صفحات اجتماعی داستانهای مقدس را در لینک زیر دنبال کنید: zil.ink/dastanhayemoghadas?v=1
Show more...
Books
Arts
https://d3t3ozftmdmh3i.cloudfront.net/production/podcast_uploaded_nologo/14212674/14212674-1617467172701-e484ecb34e063.jpg
اپیزود 46: ایلیا و خشکسالی
داستانهای مقدس
11 minutes 46 seconds
2 years ago
اپیزود 46: ایلیا و خشکسالی

اپیزود چهل و ششم: ایلیا و خشکسالی

8 آنگاه خداوند به ایلیا فرمود: 9 «برخیز و به شهر صرفه که نزدیک شهر صیدون است برو در آنجا ساکن شو. من در آنجا به بیوه زنی دستور داده ام خوراک تو را فراهم سازد.»

10 پس ایلیا از آنجا به صرفه رفت. وقتی به دروازة شهر رسید، بیوه زنی را دید که مشغول جمع کردن هیزم است. ایلیا از او کمی آب خواست. 11 وقتی آن زن به راه افتاد تا آب بیاورد، ایلیا او را صدا زد و گفت: «خواهش می کنم یک لقمه نان هم بیاور.»

12 اما بیوه زن گفت: «به خداوند، خدای زنده ات قسم که در خانه ام حتی یک تکه نان هم پیدا نمی شود! فقط یک مشت آرد در ظرف و مقدار کمی روغن در ته کوزه مانده است. الان هم کمی هیزم جمع کردم تا ببرم نان بپزم و با پسرم بخورم. این آخرین غذای ما خواهد بود و بعد از آن گرسنگی خواهيم مرد.»

13 ایلیا به او گفت: «نگران نباش! برو و آن را بپز. =اما اول، از آن آرد نان کوچکی برای من بپز و پیش من بیاور، بعد با بقیة آن برای خودت و پسرت نان بپز. 14 زیرا خداوند، خدای اسرائیل می فرماید: تا وقتی که باران بر زمین نبارانم، آرد و روغن تو تمام نخواهد شد.»

15و16 بیوه زن رفت و مطابق گفتة ا ویلیا عمل کرد. از آن به بعد، آنهاهر چقدر از آن آرد و روغن مصرف می کردند تمام نمی شد، همانطور که خداوند توسط ایلیا فرموده بود.

منبع: اول پادشاهان باب 15، 16 و 17


توضیح:

در خوانش پادکست‌ها بدون تغییر محتوایی، روان‌سازی انجام و از حالت کتابی خارج شده است. متن هر اپیزود بر اساس نسخه ترجمه تفسیری کتاب مقدس در کانال تلگرام داستان‌های مقدس نیز موجود است.

#پادکست #پادکست_فارسی #پادکست_فارسی_گوش_کنیم #صدا #نریشن  #داستان_صوتی #داستان_کوتاه #پادکستر  #کتاب_مقدس #عهد_عتیق #سلیمان #دوم_پادشاهان #بنی_اسرائیل #مسیحیت #مسیح #داوود

داستانهای مقدس
تقدیم به پرودگار جهان ها در داستانهای مقدس، داستانهایی از کتاب مقدس را می شنوید. توضیح: این داستانها بر اساس ترجمه تفسیری و با بیان ساده روایت شده اند و اصل متون در کانال تلگرام قرار داده شده است. سایر صفحات اجتماعی داستانهای مقدس را در لینک زیر دنبال کنید: zil.ink/dastanhayemoghadas?v=1