Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
Sports
History
TV & Film
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts114/v4/bd/ce/a6/bdcea67d-2535-8edd-7e91-36705c4e2a9d/mza_3350246130916666680.jpg/600x600bb.jpg
داستانهای مقدس
dastanhaye moghadas
52 episodes
3 days ago
تقدیم به پرودگار جهان ها در داستانهای مقدس، داستانهایی از کتاب مقدس را می شنوید. توضیح: این داستانها بر اساس ترجمه تفسیری و با بیان ساده روایت شده اند و اصل متون در کانال تلگرام قرار داده شده است. سایر صفحات اجتماعی داستانهای مقدس را در لینک زیر دنبال کنید: zil.ink/dastanhayemoghadas?v=1
Show more...
Books
Arts
RSS
All content for داستانهای مقدس is the property of dastanhaye moghadas and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
تقدیم به پرودگار جهان ها در داستانهای مقدس، داستانهایی از کتاب مقدس را می شنوید. توضیح: این داستانها بر اساس ترجمه تفسیری و با بیان ساده روایت شده اند و اصل متون در کانال تلگرام قرار داده شده است. سایر صفحات اجتماعی داستانهای مقدس را در لینک زیر دنبال کنید: zil.ink/dastanhayemoghadas?v=1
Show more...
Books
Arts
https://d3t3ozftmdmh3i.cloudfront.net/production/podcast_uploaded_episode/14212674/14212674-1642931650609-29ee44b6a1e1b.jpg
اپیزود ۳۵: بازگشت ابشالوم به اورشلیم
داستانهای مقدس
14 minutes 47 seconds
3 years ago
اپیزود ۳۵: بازگشت ابشالوم به اورشلیم

۱۴وقتی یوآب فهمید که پادشاه چقدر مشتاق دیدار ابشالوم است، ۲ بدنبال زنی حکیم فرستاد که در شهر تقوع زندگی می‌کرد. یوآب به آن زن گفت: «خودت را به قیافة زنی که مدت طولانی است عزادار می‌باشد دربیاور؛ لباس عزا بپوش و موهایت را شانه نکن. ۳ بعد پیش پادشاه برو و این سخنان را که به تو می‌گویم به او بگو.» سپس به او یاد داد چه بگوید. ۴ وقتی آن زن نزد پادشاه رسید، تعظیم کرد و گفت: «ای پادشاه، به دادم برس!» ۵ و ۶ پادشاه پرسید: «چه شده است؟» عرض کرد: «من زن بیوه‌ای هستم. دو پسر داشتم. یک روز آن دو در صحرا دعوا کردند و چون کسی نبود آنها را از هم جدا کند، یکی از ایشان به دست دیگری کشته شد. ۷ حال تمام قوم و خویشانم می‌خواهند پسر دیگرم را به آنها تسلیم کنم تا او را به جرم قتل برادرش، بکشند. ولی اگر من این کار بکنم، دیگر کسی برایم باقی نمی‌ماند و نسل شوهر مرحومم از روی زمین برانداخته می‌شود.» ۸ پادشاه به او گفت: «با خیال راحت به خانه برو. ترتیب کار را خواهم داد.» ۹ زن گفت: «ای پادشاه، تقصیر به گردن من و خانواده ام می باشد و پادشاه و تختش بی تقصیر!» ۱۰ پادشاه فرمود: «اگر کسی به تو چیزی گفت، او را نزد من بیاور. کاری می کنم که او هرگز مزاحم تو نشود.» ۱۱ سپس آن زن به پادشاه گفت: «ای پادشاه، به خداوند، خدایتان قسم یاد کنید که نخواهيد گذاشت خویشاوند من انتقام خون پسرم را از پسر دیگرم بگیرد و او را بکشد.»

داستانهای مقدس
تقدیم به پرودگار جهان ها در داستانهای مقدس، داستانهایی از کتاب مقدس را می شنوید. توضیح: این داستانها بر اساس ترجمه تفسیری و با بیان ساده روایت شده اند و اصل متون در کانال تلگرام قرار داده شده است. سایر صفحات اجتماعی داستانهای مقدس را در لینک زیر دنبال کنید: zil.ink/dastanhayemoghadas?v=1