Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
History
Business
Sports
TV & Film
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
Loading...
0:00 / 0:00
Podjoint Logo
US
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts124/v4/9a/f7/28/9af72875-72de-b383-64a6-71477a8dffa8/mza_7260548523122536792.jpg/600x600bb.jpg
دکلمه‌ های ناب
Alireza M
39 episodes
3 months ago
توی این پادکست دکلمه های نابی رو با شما به اشتراک میزارم. دکلمه های ناب رو میتونید در پادگیرهای معتبر دنبال کنید.
Show more...
Books
Arts,
Music,
Society & Culture
RSS
All content for دکلمه‌ های ناب is the property of Alireza M and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.
توی این پادکست دکلمه های نابی رو با شما به اشتراک میزارم. دکلمه های ناب رو میتونید در پادگیرهای معتبر دنبال کنید.
Show more...
Books
Arts,
Music,
Society & Culture
https://s3.castbox.fm/9f/3c/80/8ebcc04864849ac36b8d89509e.jpg
من اما از دختر بودن راضیم! - باران نیکراه
دکلمه‌ های ناب
7 minutes 1 second
4 years ago
من اما از دختر بودن راضیم! - باران نیکراه
بچه که بودم دنیا زیباتر و محدودتر بودتمام دغدغه ام این بود که زودتر ظرف ها را بشویم تا بگذارند رها شوم در کوچه مانبا نخود چه های دیگر دوچرخه سواری کنم و گهگاهی هفت سنگی بزنیم به بدنبا تمام کودکی ام منتظر سر برجی که وعده اش را میدادند می ماندم تا حقوق بگیرند و چیزهای کوچکی که میخواستم را برایم بخرنداز همان سالها یاد گرفتم که باید منتظر ماند و خودمانیم چقدر به دست آوردنشان لذت بخش بودبا برادرم کیم دوقلو می خریدیم و قُل به قُل قسمت میکردیمقُلک پر میکردیم و قول میدادیم شکسته که شد دُنگ ها یکی باشد در حیاط خانه مان برای ماهی ها استخر درست میکردیم و تیله ها جایزه میدادیم به هر کسی که تندتر بدودصندل و کفش و لباس سایز بزرگتر میپوشیدیم و غلت به غلت میخندیدیم کف اتاق و کوچه وبچه که بد و خوب عرف را کمتر میفهمیدم و راحت تر قبول میکردمدرست یادم نیست ، همه چیز روزی سرم خراب شد که گفتند دیگر نمیتوانی سر کوچه بازی کنیو جوابشان در مقابل این سوال که چرا بردارم میتواند تنها یک چیز بود ، او پسر استاین یکی را نمیفهمیدمروزها از پشت پنجره غبطه میخوردم به بچه هایی که بی خیال از همه لِی لِی میکردند و میخندیدند و لذت میبردندسال ها میخواستم منش پسرانه داشته باشم شاید این جبر را بردارندحالا اما از آن روزها دور شده ام ، دیگر همه چیز را قبول کرده امدیگر دنیا برایم آنقدرها زیبا نیستدیگر بهانه ایی برای شستن ظرف ها ندارم دوچرخه سواری نمیکنمهفت سنگ به کلی یادم رفتهدیگر به وعده های کسی دلخوش نمیکنمتیله ایی ندارم ، ماهی ها را گم کرده امدیگر کیم های دوقلو که نصف میشوند ، یک قُل کامل نصیب من نمیشودقلک ها که میشکنند ، دُنگ ها یکی نیستندصندل های بزرگ آن روزها برایم کوچک شده اند و به آنها نمیخندمحالا تاریخ ها خوانده ام از زنده به گور شدن دخترانداستان ها شنیده ام از داس هاتصویرها دیده ام از تجاوز هااما ، اما دختران زیادی دیده ام که دست روی زانو هایشان گذاشتند و بلند شدنددخترها دیدم که دکتر شدند ، نقاش شدند ، مهندس شدند ، معلم شدند ، مادر شدنددخترها دیدم که خوانده اند ، دیده اند ، رفته اند و رسیده انددخترها دیدم که قله ها فتح کرده انددخترها دیدم که پرواز کرده انددخترها دیدم که پرواز کرده اندبزرگ تر که شدم بد و خوب عرف را بهتر میفهمم و سخت تر قبول میکنمدنیا بی رحم تر شده و زندگی عجیب ترمن اما از دختر بودنم راضی ام
دکلمه‌ های ناب
توی این پادکست دکلمه های نابی رو با شما به اشتراک میزارم. دکلمه های ناب رو میتونید در پادگیرهای معتبر دنبال کنید.