Home
Categories
EXPLORE
True Crime
Comedy
Society & Culture
Business
Sports
History
Fiction
About Us
Contact Us
Copyright
© 2024 PodJoint
00:00 / 00:00
Sign in

or

Don't have an account?
Sign up
Forgot password
https://is1-ssl.mzstatic.com/image/thumb/Podcasts221/v4/bb/66/d4/bb66d4ba-2cff-d83c-9809-cf704ec0771c/mza_4655816102426781902.png/600x600bb.jpg
شعر با صدای شاعر
Schahrouz Kabiri
214 episodes
1 day ago

شعر معاصر و ادبیات ایران را با دکلمه و صدای شاعر بشنوید. دانلود و شعرهای بیشتر در تلگرام ما.

ادبیات | شعر | غزل | ترانه | شعر نو | هنر | هوشنگ ابتهاج | احمد شاملو | شعرخوانی | براهنی | شهریار


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
Arts
Society & Culture,
History
RSS
All content for شعر با صدای شاعر is the property of Schahrouz Kabiri and is served directly from their servers with no modification, redirects, or rehosting. The podcast is not affiliated with or endorsed by Podjoint in any way.

شعر معاصر و ادبیات ایران را با دکلمه و صدای شاعر بشنوید. دانلود و شعرهای بیشتر در تلگرام ما.

ادبیات | شعر | غزل | ترانه | شعر نو | هنر | هوشنگ ابتهاج | احمد شاملو | شعرخوانی | براهنی | شهریار


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
Arts
Society & Culture,
History
Episodes (20/214)
شعر با صدای شاعر
احمد شاملو | بیابان را سراسر مه گرفته است

▨ نام شعر: مه (بیابان را سراسر مه گرفته است)

▨ شاعر: احمد شاملو

▨ با صدای: احمد شاملو

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــ

بیابان را سراسر مه گرفته است.

چراغِ قریه پنهان است

موجی گرم در خونِ بیابان است


بیابان، خسته

لب بسته

نفس بشکسته

در هذیانِ گرمِ مه، عرق می‌ریزدش آهسته از هر بند.

«ــ بیابان را سراسر مه گرفته است. [می‌گوید به خود، عابر] سگانِ قریه خاموش‌اند.

در شولای مه پنهان، به خانه می‌رسم. گل‌کو نمی‌داند. مرا ناگاه در

درگاه می‌بیند، به چشمش قطره اشکی بر لبش لبخند، خواهد گفت:

«ــ بیابان را سراسر مه گرفته است… با خود فکر می‌کردم که مه گر

همچنان تا صبح می‌پایید مردانِ جسور از خفیه‌گاهِ خود به دیدارِ عزیزان بازمی‌گشتند.»


□


بیابان را

سراسر

مه گرفته است.

چراغِ قریه پنهان است، موجی گرم در خونِ بیابان است.

بیابان، خسته لب‌بسته نفس‌بشکسته در هذیانِ گرمِ مه عرق می‌ریزدش آهسته از هر بند…

▨ 

احمد شاملو - ۱۳۳۲

از دفتر شعر هوای تازه

چاپ شده به سال ۱۳۳۶


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
17 hours ago
3 minutes 16 seconds

شعر با صدای شاعر
تورج نگهبان | سفری در پیش است

▨ نام شعر: سفری در پیش است

▨ شاعر: تورج نگهبان

▨ با صدای: تورج نگهبان

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــ

سفری در پیش است

سفری دور و دراز

سفری در آغاز

سفری به بلندای زمین تا خورشید

و به پهنای دیار تردید


سفری به فراسوی جهانِ خاکی

عالمِ افلاکی

در گذرگاهِ غریبی که نه صبح است و نه شام

نه نشان است و نه نام

نه خزانی، نه بهار

نه زمانی در کار

ساعتِ قلب ز کار افتاده‌ست

با زمان، جان داده‌ست


سفری نرم و سبک

به سبک‌بالیِ پرواز خیال

بی‌نیاز از پر و بال

بی‌نیاز از همه خوبی و بدی

کینه‌های ابدی

حیله و دانشِ انسانِ دوپا

آدمِ سربه‌هوا

آدم؛ این ذره‌ی ناچیز بزرگ

آدم؛ این برّه‌ی در قالب گرگ

جُنگی از حادثه‌ی اوج و حضیض

مشتی از فلسفه‌ی ضد و نقیض

گاه تا عرشِ خداوند در اوج

گاه بر کشتیِ بشکسته ز موج

سفری در پیش است

سفری دور و دراز

سفری در آغاز


سفری در پیش است

سفری دور و دراز

سفری در آغاز

من از این سفر دور و دراز

بازمی‌گردم و، باز

دوست دارم که تو با من باشی

همه با من باشند

همه این‌ها که کنون اینجایند

یا که بعد از من و ما می‌آیند

همه‌ی ما که به یک شاخه‌ی بودن وصلیم

همه‌ی ما که ز یک خون و هزاران نسلیم

همه آنان که تواناییِ معنا دارند

همه آنان که دلی عاشق و شیدا دارند

دوست دارم همه با من باشند

غمِ من، دوستِ من،

دفتر من، عشق

فرزند، پدر، مادرِ من

دوست دارم همه با من باشند.

▨

تورج نگهبان


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
2 days ago
4 minutes 10 seconds

شعر با صدای شاعر
رضا براهنی | گام (به کجا لیلی من، به کجا؟)

▨ نام شعر: گام (به کجا لیلی من، به کجا؟) 

▨ شاعر:رضا براهنی

▨ با صدای: شاعر

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــ

جشن چشمان تو شد اغاز

و سپس گل‌ها

آنچنان وجد کنان خندیدند

که به منقار طلایی، همه‌ی مرغان

خنده را از همه جا چیدند

پر زنان، رقص‌کنان کوچیدند


پرده خود را به کناری زد

در، درخشان شد و بگشاد،سپس

جشن چشمان تو شد آغاز


روح،چون باغ شفق،شعله کنان بشکفت

گام برداشتی از گام درون باغ

غنچه‌ها پرده دریدند زپرده، سرمست

و شکوفان گشتند


خارها حتی

ناگهان گل کردند

تا به چشمان تو گویند،سلام

رنگ‌ها گام تورا تهنیتی خواندند

 

جشن چشمان تو شد آغاز

چشمه اندام تو را در خود شست

دست سودی تو به گیسوی بلند بید

گیسوی سبز و بلند

واژگون از ته آب افشان شد

چشمه بالید به خود،رقصان شد


بازگشتی و به من گفتی: مجنون!برویم؟

به کجا لیلی من؟پرسیدم 

به کجا؟ پرسیدم

به کجا؟آخر از این باغ کجا،لیلی من؟


گام برداشتی دور شدی! 

چشم بگشادم و دیدم کس نیست

زیر یک بید سیاه خشک

در بیابانی تنها،با حرص

خارها را چو گل می‌بوسم


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
3 days ago
2 minutes 38 seconds

شعر با صدای شاعر
معینی کرمانشاهی | غزل ِ خطیر

▨ نام شعر: غزل ِ خطیر

▨ شاعر: معینی کرمانشاهی

▨ با صدای: معینی کرمانشاهی

▨ موسیقی: بداهه نوازی سهراب پورناظری

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــ

قلم ِدلاوری کو؟ سخنی دلیر دارم

سرِ بی قرارِ آهو، دلِ گرمِ شیر دارم


به من ار جهان بتازد؛ نه من آن‌که خود ببازد
که نظر به عرش و، فرشی نه زبر نه زیر دارم


به چه آشیان دهم دل؟ که چو هُدهُد بیابان
بگریزم از نسیمی، چو پَر از حریر دارم

به زمان ِ ناشریفان، به چه درگهم سپاسی؟
نه زبان اسیر مُزدی، نه قلم اجیر دارم


ز نخست روز درکم که به خویشتن رسیدم

به مقام و مال گفتم: دل و چشمِ سیر دارم


به کلام من نظر کن، ز معانیش خطر کن
که به هر خطی ز دفتر، غزلی خطیر دارم


به شکارگاه ِ انسان، شده‌ام هدف ز هر سو
چه ز تیرها بگویم؟ دل ِ چون حصیر دارم


مکش‌ای فقیه زحمت که به باورم بگنجی

نه تو آن بشر به معنی، نه من آن بشیر دارم


اگر از درِ نشاطی نپذیردم زمانی
به فراخی زمان‌ها، غم ِ دلپذیر دارم

چو به مَسندی رسیدی به حبابِ پشتگاهت

زِ دو چشم من نظر کن که نگاهِ پیر دارم

هله ای دو چشم ِ خودبین، ز سواد ِ دل چه خواندی؟
نه تو آن سواد داری، نه من آن دبیر دارم


به جهان چرا کنم رو که به بازیَم بگیرد؟

نه عمو امیر بود و نه پدر وزیر دارم


به مقام ِ بی‌نیازی به سر ِ بلند نازم
که شکوه ِ بی‌زوالی ز چنین سریر دارم


به عبای واعظان گو که: به دوش هر که افتی

به قدم‌گهی نَیَرزی که من ِ فقیر دارم

▨

رحیم معینی کرمانشاهی

مشهور به سخن سالار و متخلص به بهار


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
5 days ago
6 minutes 18 seconds

شعر با صدای شاعر
حسین پناهی | رسالت من

▨ نام شعر: چای

▨ شاعر: حسین پناهی

▨ با صدای: شاعر

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــــــــ

و رسالت من این خواهد بود

تا دو استکان چای ِ داغ را

از میان دویست جنگ ِ خونین

به سلامت بگذرانم

تا در شبی بارانی

آن‌ها را

با خدای خویش

چشم در چشمِ هم

نوش کنیم


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
1 week ago
1 minute 4 seconds

شعر با صدای شاعر
فخرالدین مزارعی | نصیحت چنگیز

▨ نام شعر: نصیحت چنگیز

▨ شاعر: فخرالدین مزارعی

▨ با صدای: شهروز کبیری

▨ موسیقی: قطعه‌ی »درهاویه کیست« از saṃsāra

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــ

تولی سوال کرد ز چنگیز؛ کای پدر!

چون می‌توان زمانِ حکومت گذاشت خوش؟


می‌باش، داد پاسخ پنهان و آشکار،

از اتحادِ مردمِ بیداردل بِهُش!


دوم زبانِ پرده‌در راستین ببند

یعنی بدار آتشِ جاویدِ حق خمش


کشخان به کار گیر؛ بمان پارسا به بند

نامردمان بپرور؛ آزادگان بکش

▨ 

فخرالدین مزارعی

متخلص به آرزو

ـــــــــــ

پی‌نوشت: در لغت‌نامه دهخدا در توضیح واژه‌ی «کشخان» آمده است؛ دیوث و دیوث شخصی را گویند که زن او هرچه خواهد کند و او چشم از آن پوشیده دارد. (از برهان). ج، کشاخنه. کشیخان. در عربی زن جلب و بی غیرت در حق زن، کشخنة، کشخان خواندن کسی را و النون زائدة، یکشیخ، زن جلب خواندن، یقال «کشخه، اذا قال له یا کشخان». (منتهی الارب). رشیدی کلمه را معرب پنداشته است. (از حاشیهٔ برهان). زن جلب و بی غیرت دربارهٔ زن. (از ناظم الاطباء). بی غیرت. قرنان. دیوث. زن بمزد. قرمساق. غرزن. صفعان. قلتبان. غرطبان. قرطبان. (یادداشت مؤلف). هدایت در انجمن آرا نویسد: در فرهنگها و برهان همه به تقلید و اقتفای یکدیگر نوشته اند که به معنی دیوث و زن قحبه و مردی که زن خود را به عمل بد بیند و منع نکند، بلکه به آن عمل مایل و راغب باشد و مشتری را محرک و بخانهٔ خود خواند و تحقیق ترکیب این لفظ و لغت را ندانسته اند و آن را کشیخان به اضافهٔ یای تحتانی نیز گفته اند چنانکه حکیم خاقانی گفته: این طرفه که موبدی گرفته ست بر یک دو کشیش رنگ کشخان. و حکیم سوزنی در هجو گفته: به پیش کل به همین نرخ می هلد زن کور نظیر نیست کل و کور را به کشخانی. و کمال اسماعیل گفته: نی نی بخدا اگر عمل جویم ...


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
1 week ago
2 minutes 7 seconds

شعر با صدای شاعر
هوشنگ ابتهاج | اشارات نظر

▨ نام شعر: اشارات نظر (نشود فاش کسی آنچه میان من و توست)

▨ شاعر: هوشنگ ابتهاج

▨ با صدای: هوشنگ ابتهاج

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

____________

‌نشود فاش ِ کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر، نامه‌رسان من توست


گوش کن! با لب خاموش سخن می‌گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست


روزگاری شد و کس مَرد ِ ره ِ عشق ندید

حالیا چشم ِ جهانی نگران من و توست


گرچه در خلوت ِ راز ِ دل ِ ما کس نرسید

همه جا زمزمه‌ی عشق ِ نهان ِ من و توست


این همه قصه‌ی فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان ِ من و توست

 

گو بهار ِ دل و جان باش و خزان باش، ار نه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست


نقش ِ ما گو ننگارند به دیباچه‌ی عقل

هرکجا نامه‌ی عشق است نشان من و توست


 سایه ز آتشکده‌ی ماست فروغ مَه و مهر

وه از این آتش ِ روشن که به جان من و توست

▨

هوشنگ ابتهاج این غزل را در بیست و یک سالگی سروده است.


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
1 week ago
2 minutes 42 seconds

شعر با صدای شاعر
فریدون توللی | مردان

▨ نام شعر: مردان

▨ شاعر: فریدون توللی

▨ با صدای: فریدون توللی

▨ موسیقی: کیهان کلهر

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــ

سخن اینجاست که مردان را

همه کشتند به نامردی

من و این نغمه‌ی دردآلود

تو و آن خنده‌ی بی‌دردی


شبی از پنجره دزدآسا

سر آن سفره فروجَستند

بَرِ فرزند و زن از شادی

به جفا دستِ پدر بستند


به یکی حمله بکاویدند

سر و سامان خرابش را

بگشودند لحافش را

بدریدند کتابش را


به امیدی که مگر گوید

به خیانت سخن از یاران

پس هر قهقهه بشکستند

سر و دستش چو گنهکاران


چه بگویم که در این گیتی

دلش از دغدغه خونین بود

همه کین بود به ناپاکان

گنهی داشت اگر، این بود


شده بر حالت او گریان

به خموشی دل همسایه

بُنِ پرونده یکی بهتان

که دروغ آمده از پایه


نفسی رفت و در آن دهلیز

همه اندر پی او تازان

ز قفا بر کمرش هر دم

لگد از چکمه‌ی سربازان


بن آن کوچه فضایی بود

پس آن باغی و دیواری

چو نهادند به دیوارش

طلبش؛ آبی و سیگاری


به دهان بود هنوز آرام

بن آن سوخته سیگارش

که در آن سوز سحرگاهان

بسپردند به رگبارش


چون سر از چاک افق بر زد

رخِ خورشیدِ زمستانی

به یتیمی دو سه، مادر گفت

که پدر رفته به مهمانی

▨

فریدون توللی

بیست و پنجم بهمن ماه ۱۳۵۰


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
1 week ago
6 minutes 23 seconds

شعر با صدای شاعر
منوچهر آتشی | تاریکی

▨ نام شعر: تاریکی (آواز‌های آتش ۲) 

▨ شاعر: منوچهر آتشی

▨ با صدای: منوچهر آتشی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــــــــــ

خانه‌ات سرد است؟

خورشیدی در پاکت می‌گذارم و

برایت پست می‌کنم


ستاره‌ی کوچکی در کلمه‌ای بگذار و

به آسمانم روانه کن؛

بسیار تاریکم           

▨

منوچهر آتشی- ۸ بهمن ۱۳۶۸

از دفتر شعر «وصف گل سوری» چاپ ۱۳۷۰ صفحه‌ی ۱۴۴


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
2 weeks ago
1 minute 51 seconds

شعر با صدای شاعر
محمدعلی بهمنی | آنجا که زبان سرخ است

▨ نام شعر: آنجا که زبان سرخ است

▨ شاعر: محمدعلی بهمنی

▨ با صدای: محمدعلی بهمنی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز کبیری

___________

شدیدا به شما پیشنهاد می‌کنم آلبوم صوتی «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» را از بیپ تیونز تهیه کنید. این آلبوم شامل ۱۳ غزل ناب، با صدای شاعر است.

___________

آنجا که زبان سرخ است، سر، سبز نمی‌ماند

شادا که زبانِ من، زین نکته نمی‌داند


باغی که طراوت را از جاریِ خون دارد

باغی است که گلبرگش پاییز نمی‌داند


عشق است و به معنایی‌ش تفسیر نشاید کرد

کاین قطره به دریایی نشناخته می‌ماند


از دایره‌ات ای عشق! بیرون نروم هرگز

هر گونه که گردونم سرگشته بگرداند


من چرخش تصویرم؛ سرگیجه نمی‌گیرم

بگذار که تقدیرم همواره بچرخاند


گردونه ی آتش را باید که بگردانند

تا غنچه‌ی پنهان را در خود بشُکوفاند


آن شعله‌ی خُرد اینک، فواره‌ی آتش‌هاست

ای کاش تو را هم عشق این‌گونه بگیراند

▨

محمدعلی بهمنی


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
2 weeks ago
3 minutes 29 seconds

شعر با صدای شاعر
شمس لنگرودی | شبیه دری نیمه باز

▨ نام شعر: شبیه دری نیمه باز

▨ شاعر: شمس لنگرودی

▨ با صدای: شمس لنگرودی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــ

شبیهِ دری نیمه‌بازیم

باد به بازیِمان گرفته

از بسته بودن خود شادمانیم.


اینجا برنده کسی است

که به آخر خط می‌رسد.


ما مومیایی خویشیم

به تنفسِ هیچ زنده‌ایم.


ماهِ پاییزی 

تیله‌ی شکسته‌ی بچه‌های فرشتگان است

که سرانگشتِ اشاره را خونین می‌کند.


گورخری مومین در قلبم پناه گرفته

که نورِ سحر {شعله‌ی شادی}

مضطربش می‌کند.


آستینمان پر از شهاب‌های تقلبی 

برای بریدنِ دام‌های مخفی است


هوای سرد خزانی!

ما را به خوشه‌ی انگوری ببخش

تا مستِ روزگارِ لگدمال شده از خویش بگذریم.


هوای خزانی!

بیا و به ما گذرانِ شادمانه‌ی اندوه را بیاموز.

▨

شمس لنگرودی


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
2 weeks ago
2 minutes 39 seconds

شعر با صدای شاعر
لایق شیرعلی | پیر شدن‌ها

▨ نام شعر: پیرشدن ها

▨ شاعر: لایق شیرعلی

▨ با صدای: لایق شیرعلی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ناشکریِ عشق است همین پیر شدن‌ها

دل داده و دل بُرده و دلگیر شدن‌ها


جان داده و جان کنده به جانان نرسیدن

از جانِ خود و جانِ جهان سیر شدن‌ها


تا قله‌ی مقصود تپش‌های روان‌کاه

آخر به صد افسوس سرازیر شدن‌ها


خود تیرِ زمینیم ولی هیچ ندانیم

با قدِ کمان، خود چه بُوَد تیر شدن‌ها


مصروفِ خزان است گل‌افشان بهاران

بدرود جهان است جهانگیر شدن‌ها


از میری ما، مردم اگر گشنه بمیرند

آن به که بمیریم از این میر شدن‌ها

▨

لایق شیرعلی

Лоиқ Шеръалӣ


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
3 weeks ago
2 minutes 34 seconds

شعر با صدای شاعر
مهدی فرجی | عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن

▨ نام شعر: عکس مرا به سینه ی دیوار قاب کن

▨ شاعر: مهدی فرجی

▨ با صدای: مهدی فرجی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــ

این مست‌های بی‌سروپا را جواب کن

امشب شبِ من است، مرا انتخاب کن


مهمانِ من تمامی این‌ها و پای من

قلیان و چای مشتریان را حساب کن


تمثال شاعرانه‌ی درویش را بکَن

عکس مرا به سینه‌ی دیوار قاب کن


هی قهوه‌چی! ستاره به قلیان من بریز

جای زغال، روشنش از آفتاب کن


انگورهای تازه‌ی عشقی که داشتم

در خمره‌های کهنه بخوابان، شراب کن


از خون آهوان بده ظرفی که تشنه‌ام

ماهیچه‌ی فرشته برایم کباب کن


از نشئه خلسه‌ای بده، از سُکر جرعه‌ای

افیون و می بیار، بساز و خراب کن


دستم تهی است هر چه برایم گذاشتی

با خنده‌های مشتریانت حساب کن

▨

مهدی فرجی


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
3 weeks ago
3 minutes 21 seconds

شعر با صدای شاعر
مهدی اخوان ثالث | تسلی و سلام

▨ نام شعر: تسلی و سلام

▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث

▨ با صدای: مهدی اخوان ثالث

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــ

دیدی دلا که یار نیامد؟

گرد آمد و سوار نیامد

 

بگداخت شمع و سوخت سراپای

وآن صبحِ زرنگار نیامد

 

آراستیم خانه و خان را

وآن ضیفِ نامدار نیامد

 

دل را و شوق را و توان را

غم خورد و غمگسار نیامد

 

آن کاخ‌ها ز پایه فرو ریخت

وآن کرده‌ها به کار نیامد

 

سوزد دلم به رنج و شکیبت

ای باغبان! بهار نیامد

 

بشکفت بس شکوفه و پژمرد

اما گلی به بار نیامد

 

خوشید چشم چشمه و دیگر

آبی به جویبار نیامد

 

ای شیرِ پیرِ بسته به زنجیر

کز بندت ایچ عار نیامد

 

زی تشنه کشت‌گاهِ نجیبت

جز ابر زهربار نیامد

 

یکّی از آن قوافل پر بار-

- ران گهرنثار نیامد

 

ای نادر نوادر ایام

کت فرّ و بخت یار نیامد

 

دیری گذشت و چون تو دلیری

در صف کارزرار نیامد

 

افسوس کاین سفاین حرّی

زی ساحل قرار نیامد

 

وآن رنج بی حساب تو درداک

چون هیچ در شمار نیامد

 

وز سفله یاوران تو در جنگ

کاری بجز فرار نیامد

 

من دانم و دلت که غمان چند

آمد ور آشکار نیامد

 

چندان که غم به جان تو بارید

باران به کوهسار نیامد

▨

مهدی اخوان ثالث

متخلص به م. امید

تهران - فروردین ۱۳۳۵


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
3 weeks ago
7 minutes 16 seconds

شعر با صدای شاعر
پرویز ناتل خانلری | عقاب

▨ نام شعر: عقاب

▨ شاعر: پرویز ناتل خانلری

▨ با صدای: پرویز ناتل خانلری

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــ

این شعر به صادق هدایت تقدیم شده است

ــــــــــــــــــ

گشت غمناک دل و جان عقاب

چو از او دور شد ایام شَباب


دید کش دور به انجام رسید

آفتابَش به لبِ بام رسید


باید از هستی دل برگیرد

ره سوی کشور دیگر گیرد


خواست تا چاره‌ی ناچار کند

دارویی جوید و در کار کند


صبحگاهی ز پی چاره‌ی کار

گشت بر باد سبک سیر سوار


گلّه کآهنگ چرا داشت به دشت

ناگه از وحشت پر ولوله گشت


وان شبان، بیم زده، دل‌نگران

شد پی بره‌ی نوزاد دوان


کبک، در دامن خاری آویخت

مار پیچید و به سوراخ گریخت


آهو اِستاد و نگه‌کرد و رمید

دشت را خط غباری بکشید


لیک صیاد سَر دیگر داشت

صید را فارغ و آزاد گذاشت


چاره‌ی مرگ، نه کاریست حقیر

زنده را دل نشود از جان سیر


صید هر روزه به چنگ آمد زود

مگر آن روز که صیاد نبود


آشیان داشت در آن دامنِ دشت

زاغکی زشت و بد اندام و پلشت


سنگ‌ها از کفِ طفلان خورده

جان ز صد گونه بلا در برده


سال‌ها زیسته افزون ز شمار

شکم آکنده ز گند و مردار


بر سر شاخ ورا دید عقاب

ز آسمان سوی زمین شد به شتاب


گفت که: «ای دیده ز ما بس بیداد

با تو امروز مرا کار افتاد


مشکلی دارم اگر بگشایی

بکنم هرچه تو می فرمایی»


گفت: «ما بنده‌ی درگاه توییم

تا که هستیم؛ هواخواه توییم


بنده آماده، بگو فرمان چیست؟

جان به راه تو سپارم، جان چیست؟


دل، چو در خدمت تو شاد کنم

ننگم آید که ز جان یاد کنم»


این همه گفت ولی با دل خویش

گفت و گویی دگر آورد به پیش


کاین ستمکار قوی پنجه، کنون

از نیاز است چنین زار و زبون


لیک ناگه چو غضبناک شود

زو حساب من و جان پاک شود


دوستی را چو نباشد بنیاد

حَزْم را باید از دست نداد


در دل خویش چو این رای گزید

پر زد و دورتَرَکْ جای گزید


زار و افسرده چنین گفت عقاب

که: «مرا عمر، حبابی است بر آب


راست است این که مرا تیز، پر است

لیک پرواز زمان تیزتر است


من گذشتم به شتاب از در و دشت

به شتاب ایام از من بِگُذشت


گر چه از عمر،‌ دل سیری نیست

مرگ می‌آید و تدبیری نیست


من و این شهپر و این شوکت و جاه

عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟


تو بدین قامت و بال ناسار

به چه فن یافته‌ای عمر دراز؟


پدرم از پدر خویش شنید

که یکی زاغ سیه روی پلید


با دوصد حیله به هنگام شکار

صد ره از چنگش کرده‌است فرار


پدرم نیز به تو دست نیافت

تا به منزلگه جاوید شتافت


لیک هنگام دم بازپسین

چون تو بر شاخ شدی جایگزین


از سر حسرت با من فرمود

کاین همان زاغ پلید است که بود


عمر من نیز به یغما رفته است

یک گل از صد گلِ تو نشکفته است


چیست سرمایه‌ی این عمرِ دراز؟

رازی این جاست، تو بگشا این راز»


زاغ گفت: «ار تو در این تدبیری

عهد کن تا سخنم بِپْذیری


عمرتان گر که پذیرد کم و کاست

دگری را چه گنه؟ کاین ز شماست


ز آسمان هیچ نیایید فرود

آخر از این همه پرواز چه سود؟


پدر من که پس از سیصد و اند

کان اندرز بد و دانش و پند


بارها گفت که بر چرخ اثیر

بادها راست فراوان تاثیر


بادها کز زبر خاک و زند

تن و جان را نرسانند گزند


هر چه از خاک، شوی بالاتر

باد را بیش گزندست و ضرر


تا بدانجا که بر اوج افلاک

آیت مرگ شود، پیک هِلاک


▨

(ارایه‌ی ادامه‌ی شعر، به دلیل محدودیت کاراکتر، در اینجا مقدور نشد

ـــــــــــ

دکتر پرویز ناتل خانلری

بیست و چهارم امرداد ۱۳۲۱


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
3 weeks ago
14 minutes 31 seconds

شعر با صدای شاعر
احمد شاملو | ما نیز

▨ نام شعر: ما نیز

▨ شاعر: احمد شاملو

▨ با صدای: احمد شاملو

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــ

تقدیم‌نامه‌ی شاعر: به محمدجواد گلبن

ـــــــــــــــــ

ما نیز روزگاری

لحظه‌یی سالی قرنی هزاره‌یی ازاین پیش‌تَرَک

هم در این‌جای ایستاده بودیم،


بر این سیّاره بر این خاک

در مجالی تنگ ــ هم‌ازاین‌دست ــ

در حریرِ ظلمات، در کتانِ آفتاب

در ایوانِ گسترده‌ی مهتاب

در تارهای باران

در شادَرْوانِ بوران

در حجله‌ی شادی

در حصارِ اندوه



تنها با خود

تنها با دیگران

یگانه در عشق

یگانه در سرود

سرشار از حیات

سرشار از مرگ.


□


ما نیز گذشته‌ایم

چون تو بر این سیاره بر این خاک

در مجالِ تنگِ سالی چند

هم از این‌جا که تو ایستاده‌ای اکنون

فروتن یا فرومایه

خندان یا غمین

سبک‌پای یا گران‌بار

آزاد یا گرفتار.


□


ما نیز

روزگاری

آری.



آری

ما نیز

روزگاری…

▨ 

احمد شاملو - بیست و دوم دی‌ماه ۱۳۷۲

از دفتر شعر در آستانه

ـــــــــــــــــ

پی‌نوشت: نسخه‌ی صوتی این شعر با نسخه‌ی چاپ شده‌اش، در چند سطرِ انتهایی، تفاوت‌هایی دارد


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
4 weeks ago
2 minutes 36 seconds

شعر با صدای شاعر
فروغ فرخ‌زاد | پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنیست

▨ نام شعر: پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنیست

▨ شاعر: فروغ فرخ‌زاد

▨ با صدای: فریدون فرخ‌زاد

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــــــــ

دلم گرفته‌است

دلم گرفته‌است


به ایوان می‌روم و انگشتانم را

بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم

چراغ‌های رابطه تاریک‌اند

چراغ‌های رابطه تاریک‌اند


کسی مرا به آفتاب

معرّفی نخواهدکرد

کسی مرا به میهمانیِ گنجشک‌ها نخواهدبرد

پرواز را به‌خاطر بسپار

پرنده مُردنی‌ست

▨ 

فروغ فرخ‌زاد

از دفتر شعر تولدی دیگر (شامل شعرهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲)

ـــــ

پی‌نوشت: این شعر، آخرین شعر فروغ فرخزاد است.


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
1 month ago
1 minute 28 seconds

شعر با صدای شاعر
رضا براهنی | خطاب به پروانه‌ها

▨ شعر: خطاب به پروانه‌ها

▨ شاعر: رضا براهنی

▨ با صدای: رضا براهنی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــ

شبانه‌روز من از سرسرای سبز سروهای شما می گذشت

پروانه‌های از جان گذشته‌ی گذشته و آینده

حرامیانی که ماه‌های مرا از آسمان‌ها، از فصل‌ها و از رواق‌های عاشقانه به یغما می‌بردند

اکنون تسلیم می‌شوند

هان بنگرید! من، پهلو به پهلوی خیل نهنگ‌های جوان غوطه می‌خورم

فانوس فلس‌هاي ماهيان اقيانوس ... بر منظر من است

در مرتع سماع هزاران هزار كوسه ... گرداب‌هاي سرخ جهان را مي‌رقصانم

و پله‌هاي قزل‌آلا ... از چشم‌هاي من ... هماره مسافر‌هاي زيبا را ... به كهكشان كشف‌هاي

جديدم مي‌آورند

شبكور‌هاي كيهاني

در ظلمتي ابدي مي‌چرخند

اما من

يك آسمان نو

از عشق ِ آفتاب‌هاي جوان آفريده ام

از آسمان نهفته نخواهم داشت

كه چشم‌هاي من همه را ديده ‌‌ست

ماهي دو‌شقه مي‌گذرد از كنار ابر

چون ذوالفقاري بي‌قبضه

ديده ‌‌ست چشم‌هاي من همه را ديده‌ ست

حرامياني كه ماه‌هاي مرا از آسمان‌ها، از فصلها و از رواق‌هاي عاشقانه به يغما مي‌بردند

اكنون

تسليم مي‌شوند

شبانه‌روز من از سر‌سراي سبز سرو‌هاي شما می‌گذشت

پروانه‌هاي از جان گذشته‌ي گذشته و آينده

از چشم آدميان، روزي

يا مثل خداي رومي پنهان خواهم شد

يا مثل شمس هموطنم

در غوغایی مشكوك و رمزواره و گستاخ جان خواهم داد

با چشم باز در صف نظارگان بايستيد؛ پهلو به پهلوي خيل نهنگ‌هاي جوان

غوطه مي‌خورم

ديده‌ ست چشم‌هاي من همه را

ديده ست

▨

هشتم تا دهم خرداد ماه ۱۳۷۰

تهران

از کتاب خطاب به پروانه ها، صفحه ۴۱


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
1 month ago
3 minutes 39 seconds

شعر با صدای شاعر
اسماعیل خویی | از میهن آنچه در چمدان دارم

▨ نام شعر: از میهن آنچه در چمدان دارم

▨ شاعر: اسماعیل خویی

▨ با صدای: اسماعیل خویی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــــــــ

این شعر، گلایه‌ای است از شاعر برای دوستان و هم‌قلمان خود که از طرفی او را به مهاجرت از ایران تشویق کردند و از سوی دیگر او را بایکوت کرده و تنها گذاشتند. در این شعر به شعر شفیعی کدکنی (ای کاش آدمی وطنش را مثل بنفشه ها...) اشاره و از آن انتقاد می‌شود و همچنین به عبارت (چراغم در این خانه می‌سوزد) از احمد شاملو

ــــــــــــــــــــــــ

وطن کجاست؟

دلم برای چه تنگ است؟

گاهی از خود می‌پرسم

و دوست کیست؟

دلم برای که تنگ است؟ 

هنوز در گوشم زنگ می‌زند پیامتان که:

"نداری دگر امان این جا"

و پندتان که:

"خدارا! برو! ممان این جا!"


چنینم اکنون از چیست پس

که هر چه سوغات از کوی و سوی شما می‌رسد

به جز هلاهل و زقوم و زقنبوت ملامت نیست؟


چه کرده‌ام؟

به جز که پند شما را به جان پذیرفته‌ام

و در نتیجه هم‌اکنون

به لعنت‌آبادی از خاموشی و فراموشی نخفته‌ام


چرا به سرزنشم چنین و چندین بی‌پروایید؟

خدا نخواسته مستید و منگ؟

و یا به دلبری از طاعبان پاک مسلمان

همین تظاهر و تزویری می‌فرمایید؟


به خویش

راهم دادید

و در پذیرش و تایید خود

پناهم دادید  

سپاه جهل و جنون

راه ِخانه چون بر من بست


چه کرده‌ام؟

خدای من! اکنون چه کرده‌ام؟

چه شده‌است؟

که بر شکیبِ خداوارتان گران می‌آید

همین که

هم‌چو منی نیز

در کجای چه هنگامی از جهان شما

هست


چه کرده‌ام؟

خدای من چه کرده‌ام

که دوست نیز

نهد هیمه‌ام بر آتشِ جان؟

درون دوزخِ بیدرکجای من


دریغ

چو رخت بربستم از میهنی که قاتل جان یا آرمانم می شد

اگر در آن می‌ماندم

کاش

ای کاش می‌آمدید

در گمرکِ گریز

تفتیشم می‌کردید

تا می‌دیدید

که هیچ در چمدانم

جز جانم نیست

و هیچ

جز جانم

چمدانم نیست

گران‌بها بی‌تردید

چرا که ساخت ایران است

و پُر

پُر از حریرِ سخن

حلّه‌ی تنیده ز دل

بافته ز جان

مصون

به لطفِ خداداد خویش

چو جامه‌دان بهار

از تفتیش

به ویژه وقتی

مرزهای بینش و ارزش

به چنگِ گردنه‌بندان و باج‌گیران است

و چند مشتی فرهنگ سرخوشانه‌ی آهنگ و رنگ نیز

در آن جاسازی کرده‌ام

نیازِ جان و دل عاشقی

که نقش ایوان را هم

ارج می‌گذارد

به کوری دلِ نوخواجه‌گان مرگ‌پرستی که

جز سکوت و سیاهی

آرایه‌ای نپسندند

به خانه‌ای

که خود از پای بست ویران است


دریغ، درد

دریغ

چه کرده‌ام

که سزاوار سرزنش‌هاتان باشم؟

جز این که

رفتم

چرا که می‌دانستم

جز در خامشای گورستان

نیست

که می‌توانم با تان باشم


چه کرده‌ام؟

جز این که می‌دانستم

با تان ماندن

جنازه ام خواهد کرد

جز این که می‌دیدم

رفتن است

که تازه‌ام خواهدکرد

جز این که

در کف آن نرخدا

که بر سپهرِ شما فرمان می‌راند

نخواستم بمانم

و با دروغ

که از گلوی تمام بلندگوهاتان فریاد می‌کشید

نمی‌توانستم هم روال بخوانم

و ابرِ جانم

جانِ ابری خود را

از تَف دم‌های پُر جهنم آن اژدها

به در بردم

و

به بادهای جهانش سپردم

و

رفتم

بدان امید که در برکه‌ی کجا

ادامه‌ی دریاتان باشم


چه کردهام؟

چه کرده‌ام

که سزاوار سرزنش‌هاتان باشم؟

چرا طلبکارید از من؟

چه چیزتان را با خود برده‌ام؟

چرا چنین بیزارید از من؟


چه کرده‌ام

جز این‌که

پیش‌تر و بیش‌تر از روزگار

و هستنِ مرگ آلودتان

نمرده‌ام

دریغ

به جز سکوت ندارم سپر به جان سخن

چو تیر طعنه نهد دوست در کمان سخن

به لعن دشمن من طعن دوست نیز افزود

مگر سکوت من آید مرا زبان سخن

گلایه می کنم از یار و لاف عشق زنم

شد آن زمان که سر آید مرا زمان سخن

نگاهبان شرف گر نباشدم، اما

...

▨ 

اسماعیل خویی


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
1 month ago
8 minutes 53 seconds

شعر با صدای شاعر
شمس لنگرودی | تبعیدیِ خویش

▨ نام شعر: تبعیدی خویش

▨ شاعر: شمس لنگرودی

▨ با صدای: شمس لنگرودی

▨ پالایش و تنظیم: شهروز

ــــــــــــــــــ

دوستان من

انگار حرف‌هایتان شنود می‌شود

از شادی نگویید

از آرامش نگویید

سرنوشتتان را باد بر شن‌های کویر می‌نویسد 

که سرگردانیتان پایانی ندارد

آیا جهنم نامِ دیگر این جهان نیست؟

و زندان نامِ دیگرِ قلبِ من؟


بچه‌های عزیز

چشم‌های بی‌پناه شما کافیست

که گلوله‌ها گریان به کارخانه‌ی خود برگردند

و سربازخانه‌ها

بدل به مغازه‌ی اسباب‌بازی شوند

قلب نازکتان

دریاچه‌ی اشک است

و یگانه پناهِ شما

پیراهنِ مادران شما


دوستانمان

ببخشید ما را

ما تبعیدی خویشیم

و در تن خود غریبیم

▨

شمس لنگرودی


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Show more...
1 month ago
2 minutes 14 seconds

شعر با صدای شاعر

شعر معاصر و ادبیات ایران را با دکلمه و صدای شاعر بشنوید. دانلود و شعرهای بیشتر در تلگرام ما.

ادبیات | شعر | غزل | ترانه | شعر نو | هنر | هوشنگ ابتهاج | احمد شاملو | شعرخوانی | براهنی | شهریار


Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.