
امسال حوصله نداشتم سفره هفتسین بچینم. در واقع حوصله هیچ چیز رو نداشتم. دیروز در حالی که دراز کشیده بودم روی تخت و داشتم الکی توی این سایت و اون سایت میچرخیدم، دلم خواست شیرینی بگیرم. رفتم توی یکی از این اپلیکیشنهای سفارش شیرینی، هی خوراکیهارو میدیم و خودم رو سرزنش میکردم که نه تنها نشستم تو خونه و ول میگردم! تازه میخوام شیرینی هم بگیری! دیگه چی! تا مرحله پرداخت رفتم، بعد یهو گفتم بسه! پاشو! پاشو! حداقل برو بیرون یه دوری بزن! بعد خواستی شیرینی هم بگیر.
رفتم کاپشن پوشیدم. هدفون گذاشتم و دو تا بسته غذای گربه که قبلاً خریده بودم رو برداشتم و رفتم پارک که به گربهها غذا بدم. از گربهها میترسم اما گفتم شاید سال ۱۴۰۰ دیگه شروع خوبی باشه برای آشتی کردن با حیوانات.