اینجا شعرهای فروغ فرخزاد را با صدای خودش خواهیم شنید.
این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر میشود.
برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk
اینجا شعرهای فروغ فرخزاد را با صدای خودش خواهیم شنید.
این پادکست بخشی از پادکست «شعر با صدای شاعر» است. جایی که در آن شعرهای معاصر با صدای شاعر منتشر میشود.
برای دانلود شعرها به کانال تلگرام ما مراجعه کنید: t.me/schahrouzk
▨ نام شعر: آفتاب میشود
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: یاسمن زعفرانلو
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــ
نگاه کن که غم درون دیدهام
چگونه قطرهقطره آب میشود
چگونه سایهٔ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب میشود
نگاه کن!
تمام هستیام خراب میشود
شرارهای مرا به کام میکشد
مرا به اوج میبرد
مرا به دام میکشد
نگاه کن!
تمام آسمان من
پر از شهاب میشود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشاندهای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببَر امید دلنواز من
ببَر به شهر شعرها و شورها
به راه پُر ستاره میکشانیام
فراتر از ستاره مینشانیام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخرنگ سادهدل
ستارهچین برکههای شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفههای آسمان
کنون به گوش من دوباره میرسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیدهام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسهات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستارهها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطرهقطره آب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لایلایِ گرم تو
لبالب از شرابِ خواب میشود
به روی گاهوارههای شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب میشود
▨
از کتاب مجموعه سرودههای فروغ فرخزاد
انتشارات شادان، چاپ اول
صفحهٔ ۲۳۰
▨ نام قطعه: طناب دار
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــ
من از جهانِ بیتفاوتی فکرها و حرفها و صداها میآیم
و این جهان به لانهی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که تو را میبوسند
در ذهن خود طنابِ دار تو را میبافند
▨
فروغ فرخزاد
ــــــــــــــــ
پینوشت: این گردانه تنها شامل چند سطر از شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است. که به انتخاب من تنظیم شده است.
▨ نام قطعه: گنجشک منفرد
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
_________
گفتم كاش مرا بالها مثل كبوتر میبود
تا پرواز كرده راحتی میيافتم
هر آيينه به جايی دور میرفتم
و در صحرا مأوا ميگزيدم
میشتافتم به پناهگاهی از باد تند و طوفان شديد
زيرا كه در زمين مشقت و شرارت ديدهام
دنيا به بطالت آبستن شده و ظلم را زاييده است
از روح تو به کجا بگریزم و از حضور تو کجا بروم؟
اگر بالهای باد سحر را بگیرم و در اقصای دریا ساکن شوم
در آنجا نیز سنگینی دست تو بر من است
مرا بادهی سرگردانی نوشاندهای
چه مهیب است کارهای تو
چه مهیب است کارهای تو
از تلخی روح خود سخن میرانم
از تلخی روح خود سخن میرانم
هنگامی كه خاموش بودم
جانم پوسيده میشد از نعرهای كه تمامی روز میزدم
به ياد آور كه زندگي من باد است
مانند مرغ سقای صحرا و بوم خرابهها گردیدهام
و چون گنجشگ بر پشت بام، منفرد نشستهام
مثل آب ریخته شدهام
و مثل آنانی که از قدیم مردهاند
و بر مژگانم سایهی موت است
بر مژگانم سایهی موت است
مرا ترک کن
مرا ترک کن
زیرا روزهایم نفسی است
مرا ترک کن پیش از آنکه به جایی روم که از آن برگشتن نیست
به سرزمین تاریکی غلیظ
آه، ای خداوند، جان فاختهی خود را به جانور وحشی مسپار
به یاد آور که زندگی من باد است
و ایام بطالت را نصیب من کردهای
و در گرداگردم آواز شادمانی و صدای آسیاب و روشنایی چراغ نابود شده است
خوشا به حال دروگرانی که اکنون کشت را جمع میکنند
و دستهای ایشان سنبلهها را میچیند
بیایید به آواز کسی که در بیابان ِ بیراه میخواند گوش دهید
آواز کسی که آه میکشد و دستهای خود را دراز کرده میگوید: وای بر من
زیرا که جان من به سبب جراحاتم در من بیهوش شده است
▨
فروغ فرخزاد
ـــــــــــــ
پینوشت: این قطعه، شعر و دکلمه فروغ فرخزاد است در فیلم مستند «خانه سیاه است». فروغ در توضیح گفته که این شعر/تکگوییها با الهام از عهد عتیق، سروده
▨ نام قطعه: به سوی ما بیا
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
و تو ای فراموش شدهی روزها
که خویشتن را به قرمز ملبس میسازی
و به زیور های زر میآرایی
و چشمان خود را به سرمه جلا میدهی
به یاد آور که خود را عبث زیبایی دادهای
به سبب آوازی در بیابان بیراه
و یارانت که تو را خوار شمردهاند
وای بر ما
زیرا که روز رو به زوال نهاده است
و سایههای عصر دراز میشوند
و هستی ما چون قفسی که پر از پرندگان باشد
از نالههای اسارت لبریز است
و در میان ما کسی نیست که بداند
که تا به کِی خواهد بود
موسم حصاد گذشت و تابستان تمام شد
و ما نجات نیافتیم
مانند فاخته برای انصاف مینالیم و نیست
انتظار نور میکشیم و اینک، ظلمت است
و تو ای نهر سرشار که نفس مهر تو را میراند
به سوی ما بیا
به سوی ما بیا
▨
فروغ فرخزاد
ـــــــــــــ
پینوشت اول: این قطعه، شعر و دکلمه فروغ فرخزاد است در فیلم مستند «خانه سیاه است». فروغ در توضیح گفته که این شعر/تکگوییها با الهام از عهد عتیق، سروده است.
▨ مصاحبه شونده: فروغ فرخزاد
▨ میزبان: ایرج گرگین (استدیو شماره دو رادیو)
▨ تاریخ مصاحبه: ۱۳۴۳
▨ پالایش: شهروز
▨ نام شعر: تکیهگاه (غزل ۳)
▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث
▨ با صدای فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــ
ای تکیهگاه و پناه
زیباترین لحظههای
پر عصمت و پر شکوهِ
تنهایی و خلوت من
ای شطِ شیرینِ پر شوکتِ من
ای با تو من گشته بسیار
در کوچههای بزرگِ نجابت
ظاهرنهبنبستِ عابرفریبندهی استجابت
در کوچههای سرور و غمِ راستینی کهمان بود
در کوچهباغِ گلِ ساکتِ نازهایت
در کوچهباغِ گلِ سرخِ شرمم
در کوچههای نوازش
در کوچههای چه شبهای بسیار
تا ساحل سیمگونِ سحرگاه رفتن
در کوچههای مهآلودِ بس گفتوگوها
بی هیچ از لذتِ خواب گفتن
در کوچههای نجیبِ غزلها که چشم تو میخواند
گهگاه اگر از سخن باز میماند
افسون پاکِ مَنَش پیش میراند
ای شطِ پر شوکتِ هر چه زیباییِ پاک
ای شطِ زیبای پر شوکتِ من
ای رفته تا دوردستان
آنجا بگو تا کدامین ستارهست
روشنترین همنشینِ شب غربت تو؟
ای همنشینِ قدیم شبِ غربتِ من
ای تکیهگاه و پناه
غمگینترین لحظههای کنون بینگاهت تهی مانده از نور
در کوچهباغِ گلِ تیره و تلخِ اندوه
در کوچههای چه شبها که اکنون همه کور
آنجا بگو تا کدامین ستاره است
که شبفروزِ تو خورشید پارهست؟
▨
مهدی اخوان ثالث (متخلص به م. امید)
از دفتر شعر «آخر شاهنامه»
منتشر شده به سال ۱۳۳۸
ــــــــــــــــ
پینوشت: این شعر با صدای شاعر، یعنی مهدی اخوان ثالث نیز موجود است و قبلا منتشر شده است.
▨ نام شعر: آیه های زمینی
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ موسیقی: برف روی کاجها از کارن همایونفر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــ
تذکر: چند سطر از شعر اصلی، در این خوانش موجود نیست. انگار پس از این خوانش، شعر کامل تر شده و بعد منتشر شده است
ــــــــــــــــــــــــ
آنگاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمینها رفت
و سبزهها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان پس به خود نپذیرفت
شب در تمام پنجرههای پریده رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راهها ادامهی خود را
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچکس
دیگر به هیچچیز نیندیشید
در غارهای تنهایی
بیهودگی به دنیا آمد
خون بوی بنگ و افیون میداد
زنهای باردار
نوزادهای بیسر زاییدند
و گاهوارهها از شرم
به گورها پناه آوردند
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان، نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پیغمبران گرسنه و مفلوک
از وعدهگاههای الهی گریختند
و برههای گمشدهی عیسی
دیگر صدای هیهی چوپانی را
در بهت دشتها نشنیدند
در دیدگان آینهها گویی
حرکات و رنگها و تصاویر
وارونه منعکس میگشت
و برفراز سر دلقکان پست
و چهرهی وقیح فواحش
یک هالهی مقدس نورانی
مانند چتر مشتعلی میسوخت
مردابهای الکل
با آن بخارهای گس ِمسموم
انبوه بیتحرک روشنفکران را
به ژرفنای خویش کشیدند
و موشهای موذی
اوراق زرنگار کتب را
در گنجههای کهنه جویدند
خورشید مرده بود
خورشید مرده بود و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگ گمشدهای داشت
▨ نام قطعه: فروغ در تصادف کشته شد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان
▨ کارگردان صوتی: شهروز
ــــــــــــــــــ
فروغ فرخزاد در ساعت ۱۶:۳۰ دقیقه بعد از ظهر دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ با یک ماشین جیپ سفیدرنگ به شماره پلاک ۱۴۱۳ ط ۲۴ از سمت قلهک به سمت دروس میرفت. ماشین فروغ در چهارراه لقمانالدوله ادهم دروس چهارراه مرودشت با یک استیشن به شماره ۱۴۲۸ ط ۱۹ متعلق به یک مدرسهٔ خصوصی تصادف کرد و در این تصادف کشته شد.
▨
آنچه میشنوید برشهایی است از مصاحبهٔ فروغ فرخزاد، برشهایی از شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» و نیز برشهایی از مصاحبه شاهد عینی آن روز، ابراهیم گلستان.
▨ نام شعر: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــ
و این منم
زنی تنها
در آستانهی فصلی سرد
در ابتدای درکِ هستی آلودهی زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت، چهار بار نواخت
{ساعت} چهار بار نواخت
امروز روز اول دیماه است
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظهها را میفهمم
نجاتدهنده در گور خفته است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت.
در کوچه باد میآید
در کوچه باد میآید
و من به جفتگیری گلها میاندیشم
به غنچههایی با ساقهای لاغر کمخون
و این زمان خستهی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس میگذرد
مردی که رشتههای آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیدهاند
و در شقیقههای منقلبش آن هجای خونین را
تکرار میکنند
-سلام
-سلام
و من به جفتگیری گلها میاندیشم
در آستانه فصلی سرد
در محفل عزای آینهها
و اجتماع سوگوار تجربههای پریدهرنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه میشود به آن کسی که میرود اینسان
صبور،
سنگین،
سرگردان،
فرمان ایست داد.
چگونه میشود به مرد گفت که او زنده نیست،
او هیچوقت زنده نبودهاست.
در کوچه باد میآید
کلاغهای منفرد انزوا
در باغهای پیر کسالت میچرخند
▨ نام شعر: پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنیست
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فریدون فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
دلم گرفتهاست
دلم گرفتهاست
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیدهی شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکاند
چراغهای رابطه تاریکاند
کسی مرا به آفتاب
معرّفی نخواهدکرد
کسی مرا به میهمانیِ گنجشکها نخواهدبرد
پرواز را بهخاطر بسپار
پرنده مُردنیست
▨
فروغ فرخزاد
از دفتر شعر تولدی دیگر (شامل شعرهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲)
ـــــ
پینوشت: این شعر، آخرین شعر فروغ فرخزاد است.
▨ نام قطعه: پری کوچک غمگین
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــ
در اتاقی که به اندازهی یک تنهاییست
دلِ من
که به اندازهی یک عشق است
به بهانههای سادهی خوشبختیِ خود مینگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهی خانهیمان کاشتهای
و به آواز قناریها
که به اندازهی یک پنجره میخوانند
آه سهم من این است
سهم من این است
سهم من
...
آسمانیست که آویختن پردهای آن را از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پلهی متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغِ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید
"دستهایت را
دوست میدارم"
...
{من} پریِ کوچکِ غمگینی را
میشناسم که در اعماق اقیانوسی مَسکن دارد
و دلش را در یک نی لبکِ چوبین {چوبی}
مینوازد آرام، آرام
پریِ کوچکِ غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
▨
فروغ فرخزاد
ــــــــــــــــ
پینوشت اول: این قطعه گردانهای است که تنها شامل برخی از بندهای شعر «تولدی دیگر» است که به انتخاب من تنظیم شده.
پینوشت دوم: متن شعر منطبق بر خوانش شاعر است و با نسخهی چاپ شده در کتاب، تفاوتهایی دارد. شکل مکتوب شعر، در داخل آکولاد {} آمده است.
▨ نام شعر: عروسک کوکی
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــ
بیش از اینها، آه، آری
بیش از اینها میتوان خاموش ماند
میتوان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاهِ مردگان، ثابت
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بیرنگ، بر قالی
در خطی موهوم، بر دیوار
میتوان با پنجههای خشک
پرده را یکسو کشید و دید
در میان کوچه باران تند میبارد
کودکی با بادبادکهای رنگینش
ایستاده زیر یک طاقی
گاری فرسودهای میدان خالی را
با شتابی پرهیاهو ترک میگوید
میتوان بر جای باقی ماند
در کنار پرده، اما کور، اما کر
میتوان فریاد زد
با صدایی سخت کاذب، سخت بیگانه
«دوست میدارم»
این بخش در دکلمهی شاعر نیست
میتوان در بازوان چیرهی یک مرد
مادهای زیبا و سالم بود
با تنی چون سفرهی چرمین
با دو پستان درشت سخت
میتوان در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگرد
عصمت یک عشق را آلود
**
میتوان با زیرکی تحقیر کرد
هر معمای شگفتی را
میتوان تنها به حل جدولی پرداخت
میتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت
پاسخی بیهوده، آری پنج یا شش حرف
این بخش در دکلمهی شاعر نیست
میتوان یک عمر زانو زد
با سری افکنده، در پای ضریحی سرد
میتوان در گور مجهولی خدا را دید
میتوان با سکهای ناچیز ایمان یافت
میتوان در حجرههای مسجدی پوسید
چون زیارتنامه خوانی پیر
**
میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
میتوان چشم ترا در پیلهی قهرش
دکمهی بیرنگ کفش کهنهای پنداشت
میتوان چون آب در گودال خود خشکید
میتوان زیبایی یک لحظه را با شرم
مثل یک عکس سیاه مضحک فوری
در ته صندوق مخفی کرد
میتوان در قاب خالی ماندهی یک روز
نقش یک محکوم، یا مصلوب، یا مغلوب را آویخت
{نقش یک محکوم، یا مغلوب، یا مصلوب را آویخت}
میتوان
▨ نام شعر: فتح باغ
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــ
آن کلاغی که پرید
از فرازِ سرِ ما
و فرو رفت در اندیشهی آشفتهی ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهی کوتاهی، پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه میدانند
همه میدانند
که من و تو از آن روزنهی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهی بازیگرِ دور از دست
سیب را چیدیم
همه میترسند
همه میترسند، اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام
و همآغوشی در اوراق کهنهی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایقهای سوختهی بوسهی تو
و صمیمیت تنهامان، در طراری
و درخشیدن عریانیِمان
مثل فلس ماهیها در آب
سخن از زندگی نقرهای آوازیست
که، سحرگاهان فوارهی کوچک میخوانْد
ما در آن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدفهای پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد؟
همه میدانند
همه میدانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان، ره یافتهایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرمآگین گلی گمنام
و بقا را در یک لحظهی نامحدود
که دو خورشید به هم خیره شدند
سخن از پچپچِ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجرههای باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیاءِ بیهده میسوزند
و زمینی که ز کِشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستانِ عاشقِ ماست
که پلی از پیغامِ عطر و نور و نسیم
بر فراز شبها ساختهاند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن، از پشت نفسهای گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پردهها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندیهای برج سپید خود
به زمین مینگرند.
▨
فروغ فرخزاد
از دفتر «تولدی دیگر»
▨ نام قطعه: من سردم است
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــ
من سردم است
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد.
...
من عریانم، عریانم، عریانم
مثل سکوتهای میان کلامهای محبت عریانم
و زخمهای من همه از عشق است
از عشق، عشق، عشق
...
ای یار! ای یگانهترین یار! آن شراب مگر چند ساله بود؟
...
من این جزیرهٔ سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر دادهام
و تکهتکه شدن، راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذرههایش آفتاب به دنیا آمد.
...
▨
فروغ فرخزاد
ــــــــــــــــ
پینوشت: این گردانه تنها شامل بندهایی از شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که به انتخاب من تنظیم شده است.
▨ نام شعر: تولدی دیگر
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــــ
همهی هستی ِ من آیهی تاریکیست
که تو را در خود تکرارکنان
به سحرگاه ِ شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد
من در این آیه تو را آه کشیدم، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
***این سطر در خوانش فروغ نیامده است اما در نسخه کتبی شعر موجود است
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصلهی رخوتناک دو هم آغوشی***
***
زندگی شاید عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بیمعنی میگوید «صبح بخیر»
زندگی شاید آن لحظهی مسدودیست
که نگاه من، در نینی چشمان تو خود را ویران میسازد
و در این حسی است
که من آنرا با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهاییست
دل من
که به اندازهی یک عشق است
به بهانههای سادهی خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهی خانهمان کاشتهای
و به آواز قناریها
که به اندازهی یک پنجره میخوانند
آه...
سهم من این است
سهم من این است
سهم من
آسمانیست که آویختن پردهای آن را از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پلهی متروک است
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من میگوید:
«دستهایت را
«دوست میدارم»
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان
▨ نام شعر: تنها صداست که میماند
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فریدون فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
___________
تذکر: این خوانش فقط شامل بخشهایی از شعر است که احتمالا به انتخاب فریدون فرخزاد بوده و فایلی از خوانش کامل شعر در دسترس نیست
ــــــــــــــــــــــــ
چرا توقف کنم، چرا؟
پرندهها به جستجوی جانب آبی رفتهاند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت، فوارهوار
و در حدود بینش
سیارههای نورانی میچرخند
زمین در ارتفاع به تکرار میرسد
و چاههای هوایی
به نقبهای رابطه تبدیل میشوند
و روز وسعتی است
که در مخیلهی تنگ کرم روزنامه نمیگنجد
چرا توقف کنم؟
راه از میان مویرگهای حیات میگذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلولهای فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که ذوب ذرههای زمان خواهد شد
چرا توقف کنم؟
چه میتواند باشد مرداب
چه میتواند باشد جز جای تخمریزی حشرات ِ فاسد
افکار سردخانه را جنازههای بادکرده رقم میزنند
نامرد، در سیاهی
فقدان مردیش را پنهان کردهاست
و سوسک... آه
وقتی که سوسک سخن میگوید
چرا توقف کنم؟
همکاری حروف سربی بیهودهست
همکاری حروف سربی
اندیشهٔ حقیر را نجات خواهدداد
من از سلالهی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکند
پرندهای که مرده بود، به من پند داد که پرواز را بخاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها پیوستن است، پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است
که آسیابهای بادی میپوسند
چرا توقف کنم؟
من خوشههای نارس گندم را
به زیر پستان میگیرم
و شیر میدهم
صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفهی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا، صدا، صدا، تنها صداست که میماند
در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کر
▨ نام شعر: هدیه
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: پردیس رحیمینصر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانهی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم.
▨
فروغ فرخزاد
از دفتر شعر «تولدی دیگر»
(شامل شعرهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲)
▨ نام شعر: پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنیست
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فریدون فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
دلم گرفتهاست
دلم گرفتهاست
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیدهی شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکاند
چراغهای رابطه تاریکاند
کسی مرا به آفتاب
معرّفی نخواهدکرد
کسی مرا به میهمانیِ گنجشکها نخواهدبرد
پرواز را بهخاطر بسپار
پرنده مُردنیست
▨
فروغ فرخزاد
از دفتر شعر تولدی دیگر (شامل شعرهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲)
ـــــ
پینوشت: این شعر، آخرین شعر فروغ فرخزاد است.
▨ نام قطعه: در هاویه کیست؟
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
در هاویه كیست كه تو را حمد میگوید ای خداوند؟
در هاویه كیست؟
نام تو را ای متعال خواهم سرایید
نام تو را با عود ده تار خواهم سراييد
زيرا كه به شكلی مهيب و عجيب ساخته شدهام
استخوانهایم از تو پنهان نبود، وقتی كه در نهان به وجود میآمدم
و در اسفل ِ زمين نقشبندی میگشتم
در دفتر تو همگی اعضای من نوشته شده
و چشمان تو ای متعال، جنين مرا دیده است
چشمان تو جنين مرا ديده است
▨
فروغ فرخزاد
ـــــــــــــ
پینوشت اول: این قطعه، شعر و دکلمه فروغ فرخزاد است در فیلم مستند «خانه سیاه است». فروغ در توضیح گفته که این شعر/تکگوییها با الهام از عهد عتیق، سروده است.
پینوشت دوم: در معنی «هاویه» باید گفت که دوزخ را گویند و هفتمین و پایینترین طبقه از جهنم را
▨ نام قطعه: گنجشک منفرد
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: فروغ فرخزاد
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
_________
گفتم كاش مرا بالها مثل كبوتر میبود
تا پرواز كرده راحتی میيافتم
هر آيينه به جايی دور میرفتم
و در صحرا مأوا ميگزيدم
میشتافتم به پناهگاهی از باد تند و طوفان شديد
زيرا كه در زمين مشقت و شرارت ديدهام
دنيا به بطالت آبستن شده و ظلم را زاييده است
از روح تو به کجا بگریزم و از حضور تو کجا بروم؟
اگر بالهای باد سحر را بگیرم و در اقصای دریا ساکن شوم
در آنجا نیز سنگینی دست تو بر من است
مرا بادهی سرگردانی نوشاندهای
چه مهیب است کارهای تو
چه مهیب است کارهای تو
از تلخی روح خود سخن میرانم
از تلخی روح خود سخن میرانم
هنگامی كه خاموش بودم
جانم پوسيده میشد از نعرهای كه تمامی روز میزدم
به ياد آور كه زندگي من باد است
مانند مرغ سقای صحرا و بوم خرابهها گردیدهام
و چون گنجشگ بر پشت بام، منفرد نشستهام
مثل آب ریخته شدهام
و مثل آنانی که از قدیم مردهاند
و بر مژگانم سایهی موت است
بر مژگانم سایهی موت است
مرا ترک کن
مرا ترک کن
زیرا روزهایم نفسی است
مرا ترک کن پیش از آنکه به جایی روم که از آن برگشتن نیست
به سرزمین تاریکی غلیظ
آه، ای خداوند، جان فاختهی خود را به جانور وحشی مسپار
به یاد آور که زندگی من باد است
و ایام بطالت را نصیب من کردهای
و در گرداگردم آواز شادمانی و صدای آسیاب و روشنایی چراغ نابود شده است
خوشا به حال دروگرانی که اکنون کشت را جمع میکنند
و دستهای ایشان سنبلهها را میچیند
بیایید به آواز کسی که در بیابان ِ بیراه میخواند گوش دهید
آواز کسی که آه میکشد و دستهای خود را دراز کرده میگوید: وای بر من
زیرا که جان من به سبب جراحاتم در من بیهوش شده است
▨
فروغ فرخزاد
ـــــــــــــ
پینوشت: این قطعه، شعر و دکلمه فروغ فرخزاد است در فیلم مستند «خانه سیاه است». فروغ در توضیح گفته که این شعر/تکگوییها با الهام از عهد عتیق، سروده