
در اپیزود دوم پادکست «شَک»، رسماً کتاب «فراسوی نیک و بد» نیچه را باز میکنیم و به سراغ بخش اسرارآمیز و کلیدیِ آن، یعنی «پیشگفتار» میرویم. چرا این پیشگفتار کوتاه، نقشهی راهِ کل کتاب است و نباید از آن گذشت؟
با هم به دلِ یکی از جنجالیترین استعارههای نیچه شیرجه میزنیم: «فرض کنید حقیقت یک زن باشد...». ریشههای تاریخی این تشبیه در فلسفهی غرب (از آلثیا تا بانو خرد) را بررسی میکنیم و میبینیم نیچه چطور با شیطنت، این سنت قدیمی را به بازی میگیرد تا فیلسوفانِ جزماندیش (مطلقگرا) را نقد کند. آیا روشِ خشک و جدیِ فیلسوفانی چون کانت و افلاطون، مثلِ رفتارِ خواستگارانِ دستوپاچلفتی در به دست آوردنِ حقیقتِ گریزان نبوده است؟ (نگاهی هم به بحثِ همیشگیِ «زنستیزیِ نیچه» خواهیم داشت).
سپس به سراغِ اعلامِ نیچه مبنی بر «مرگِ اصولِ عقاید» (دُگمها) میرویم و ارتباطِ آن با مفهومِ کلیدیِ «مرگِ خدا» را بررسی میکنیم. آیا وقتی پایههای قدیمیِ معنا فرو میریزند، ما به دنبالِ «خدایانِ جدید» نمیگردیم؟
در نهایت، نگاهِ دوگانهی نیچه به فلسفهی گذشته را میشکافیم: چرا آن را «بازیِ نجیبانه کودکان» (edle Kinderei) مینامد؟ و پایههای سستِ این بنایِ باشکوه از نظرِ او چه بوده است؟ (خرافهی روح، فریبِ دستورِ زبان، تعمیمهای عجولانه). چقدر این نقدها به دنیایِ پُر از برچسب و اطلاعاتِ سطحیِ امروزِ ما شباهت دارد؟
این اپیزود، بخش اولِ تحلیلِ پیشگفتار است.