پی نوشت: تمامی دنیا، شخصیت ها و داستان های این رمان خیالی بوده و بر اساس وقایع تاریخی نیستند
سلام رفقا!
در اپیزود های این کانال، قصد دارم رمان آژاریان که نوشته خودم هست رو باهاتون به اشتراک بزارم.
این رمان به انتشارات نرسیده و به دو زبان فارسی و انگلیسی، در حال تکمیل شدنه.
لینک داستان به زبان انگلیسی:
https://www.royalroad.com/fiction/107574
با حمایت کردن، به من انرژی بفرستید تا بتونیم در کنار هم به پایان برسونیمش!
پی نوشت: تمامی دنیا، شخصیت ها و داستان های این رمان خیالی بوده و بر اساس وقایع تاریخی نیستند
سلام رفقا!
در اپیزود های این کانال، قصد دارم رمان آژاریان که نوشته خودم هست رو باهاتون به اشتراک بزارم.
این رمان به انتشارات نرسیده و به دو زبان فارسی و انگلیسی، در حال تکمیل شدنه.
لینک داستان به زبان انگلیسی:
https://www.royalroad.com/fiction/107574
با حمایت کردن، به من انرژی بفرستید تا بتونیم در کنار هم به پایان برسونیمش!

آژاریان
فصل پنجم - آفتاب و صحرا
نویسنده و گوینده: امیرحسین زارع
جمعیت دیوان خاموش شدند. کسی جرأت نکرد سخنی بگوید. اما حقیقتی که در پردهای از تاریکی پنهان مانده بود، در میان شعلههای سرخ اردوگاه زبانه میکشید: کیادیو،با پدرش هزاران فرق داشت. اما این حقیقت هنوز در پردهای از ابهام بود. تنها زمان میتوانست پرده از سرنوشت کیادیو و خون سرکشی که در رگهایش جاری بود، بردارد. دیو ها نیاز به یک رهبر داشتند تا هرطور شده از نابودی خود جلوگیری کنند. و این یعنی چاره ای جز اطاعت نداشتند!