
سالها نت به نت، با دقت و عشق تمرین کرده بود... صدای انگشتهاش روی کلاویهها، مثل زمزمهای از درون روحش بود.
🎶 اما اون شب، نه ملودی، نه موسیقی…
فقط سکوت...
سکوتی سنگینتر از هر آکوردی که تا حالا نواخته بود.
🔪 سکوتی که در دلش یک قتل نهفته بود...
🌑 نه صحنهی اجرا، بلکه صحنهی جرم بود که اون شب رو جاودانه کرد...
🕯️ لحظهای که هنر با جنایت گره خورد
🎭 این اپیزود، داستانیه از مرز باریک بین احساس، نبوغ، و تاریکی...